عقاید شیعه: 86. کیفیت چاره اندیشی پیامبر برای انتخاب جانشین.

عقاید شیعه: 86. کیفیت چاره اندیشی پیامبر برای انتخاب جانشین.

اكنون كه ثابت شد حكمت و آگاهى پيامبر ايجاب مى كرد درباره رهبرى امت اسلامى پس از خود اقدام مقتضى را به عمل آورد، بايد ديد كيفيت چاره انديشى آن حضرت چگونه بوده است؟

 

در اين جا دو نظريه وجود دارد كه به نقد و بررسى آنها مى پردازيم:

 

1. رسول گرامى، به فرمان خداوند متعال، فرد ممتازى را كه شايستگى رهبرى امت اسلامى را داشته است برگزيده و او را به عنوان جانشين خود به مردم معرفى نموده است.

 

2. پيامبر، انتخاب رهبر را بر عهده مردم نهاده كه پس از وى، خود فردى را انتخاب كنند، وا ين مطلب را بيان كرده است.

 

اكنون بايد ديد كدام يك از اين دو نظريه از كتاب و سنت و سيره پيامبر و تاريخ اسلام استفاده مى شود؟

 

دقت در زندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ـ از روزى كه مأمور شد شريعت خود را به بستگان نزديك و سپس به كلّ مردم اعلان كند، تا لحظه مرگ آن حضرت ـ اين مطلب را قطعى مى سازد كه آن حضرت بر مشخصّات خليفه بعد از خود، كراراً تصريح كرده و به اصطلاح در مسئله رهبرى روش «تنصيص» را برگزيده است، نه روش «انتخاب مردم» را. اين مطلب با امور ياد شده در زير ثابت مى شود:

 

1. حديث يوم الدار:

پس از گذشت 3 سال از آغاز بعثت، خداى متعال پيامبر را مأمور ساخت كه دعوت خود را آشكار سازد، و آيه (وَ أَنْذِرْ عَشيرتَكَ الأَقْرَبين)(شعراء/214) در اين مورد نازل شد. پيامبر سران بنى هاشم را جمع كرد و فرمود: من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام. خداوند به من امر كرده است كه شما را به آن دعوت كنم. كدام يك از شما مرا در نشر اين آيين يارى مى كند تا برادر و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟ حضرت سه مرتبه اين سخن را تكرار نمود و در هر بار تنها على (عليه السلام) آمادگى خود را اعلان كرد. در اين موقع پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«انّ هذا أخي و وصيّى و خليفتي فيكم». ([1])

 

2. حديث منزلت:

پيامبرگرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) در موارد مختلف، منزلت و مقام امير مؤمنان را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون به موسى دانسته و فقط يك مقام از مقامات هارون را (كه نبوت باشد) از على (عليه السلام) سلب كرده و در حديث قريب به تواتر فرموده:

«يا علي أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي». ([2])

 

به نص قرآن كريم، هارون مقام نبوت ([3])، خلافت ([4])، و وزارت ([5]) را در زمان موسى دارا بود، وحديث منزلت نيز همه مقامات هارون را ـ به استثناى مقام نبوت ـ براى على (عليه السلام) ثابت مى كند. طبعاً اگر مقصود، اثبات همه مقامات جز نبوت براى وى (عليه السلام) نبود نيازى به استثناى نبوت وجود نداشت.

 

3. حديث سفينه:

پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)، اهل بيت خويش را به كشتى نوح تشبيه مى كند كه هركس بر آن نشست نجات يافت و هركس كه از آن تخلّف جست غرقه طوفان شد، چنانكه مى فرمايد:

«ألا إنّ مَثَلَ أَهل بيتي فيكم مَثَلُ سَفينةِ نُوح في قَومِهِ مَنْ رَكِبَها نَجى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرق»([6]). مى دانيم كه كشتى نوح، يگانه ملجأ و پناهگاه انسانها براى نجات از طوفان بود. بنابر اين طبق حديث سفينه، اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)يگانه پناهگاه امت براى نجات از حوادث ناگوارى هستند كه چه بسا مايه انحراف و گمراهى انسانها مى گردد.

 

4. حديث امان امّت:

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اهل بيت خود را سبب وحدت كلمه و دورى امت از اختلاف معرفى مى كند و مى فرمايد:

«النُّجومُ أمانٌ لأَهْلِ الأَرْضِِ مِنَ الغَرْق وَأَهْلُ بَيْتي أَمانٌ لأُمَّتي من الاخْتِلاف، فإذا خالَفَتْها قَبيلةٌ مِنَ العَرَب اختلفُوا فَصارُوا حزبَ إبليس»([7]): همان گونه كه ستارگان وسيله نجات اهل زمين از غرق شدن در دريا هستند (زيرا، دريا نوردان به حكم (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُون)(نحل/16)، به وسيله ستارگان راه را از ميان امواج پيدا مى كنند و به ساحل مى رسند)، اهل بيت من نيز مايه نجات امت از دو دستگى هستند. اگر گروهى از عرب با آنان به مخالفت برخيزند، دچار اختلاف شده و در نتيجه جزو حزب شيطان مى گردند.

 

5. حديث ثَقَلَيْن:

حديث ثقلين، از احاديث متواتر اسلامى است كه علماى فريقين آن را در كتابهاى حديث خود نقل كرده اند. پيامبر در اين حديث خطاب به امت اسلام مى فرمايد: «در ميان شما دو چيز گرانبها را به عنوان امانت مى گذارم و مى روم»، و سپس تمسك يكپارچه به هر دو را مايه هدايت امت و اعراض از يكى از آن دو را مايه ضلالت مى داند، چنانكه مى فرمايد:

«إنّي تارِكٌ فِيكُمُ الثقلَيْن كتابَ اللّه وَعِتْرَتي أَهلَ بَيتي ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ إِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوْضَ». ([8])

 

اين حديث، مرجعيت علمى اهل بيت را، دوش به دوش قرآن كريم، به روشنى ثابت مى كند، وبر مسلمانان لازم مى دارد كه در امور دينى، همزمان به كتاب خدا و رهنمود اهل بيت تمسك بجويند. ولى جاى بسى تأسف است كه برخى از كسان همه درها را مى زنند، جز در خانه اهل بيت را! حديث ثَقَلين، كه شيعه وسنّى در نقل آن اتفاق دارند، مى تواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتى واحد گرد آورد، زيرا اگر درموضوع تعيين خليفه و زمامدار سياسى امت پس از پيامبر، فريقين با هم اختلاف داشته و در برداشت تاريخى از مسئله منقسم به دو گروه باشند، در مرجعيت علمى هيچ دليلى براى تفرقه وجود نداشته و بايستى ـ بر طبق حديث متفقٌ عليه ثقلين ـ با هم يكدست و يك صدا باشند.

 

اصولاً در عصر خلافت خلفا نيز مرجعيت علمى، عملاً از آنِ على (عليه السلام) بود و اختلافات در امور دينى به وسيله على (عليه السلام) برطرف مى شد. در حقيقت، از روزى كه اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)از ساحت مرجعيت كنار گذاشته شدند، فرقه گرايى نيز آغاز شد و فرقه هاى متعدد كلامى يكى پس از ديگرى پديد آمدند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

[1] . مسند احمد، 1/159؛ تاريخ طبرى: 2/406؛ تفسير طبرى (جامع البيان)، 19/74ـ 75، تفسير سوره شعراء، آيه214.

[2] . صحيح بخارى: 6/3، طبع 1314، در باب غزوه تبوك؛ صحيح مسلم، : 7/120، در باب فضايل على(عليه السلام) ؛ سنن ابن ماجه، : 1/55، باب فضائل أصحاب النبي؛ مسند امام احمد، 1/173، 175؛ 177، 179، 182، 185و 230؛ سيره نبويه، ابن هشام، 4/163 (غزوه تبوك).

[3] . (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أخاهُ هارونَ نبيّاً) (مريم/53).

[4] . (وَ إِذْقالَ مُوسى لأَخيهِ هارونَ اخْلُفْني في قَومي. . . ) (اعراف/142).

[5] . (وَاجعلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي) (طه/29؛.

[6] . مستدرك حاكم، 3/351؛ الصواعق المحرقة، ص 91 ؛ ميزان الاعتدال، 1/224؛ تاريخ الخلفاء، ص 573؛ الخصائص الكبرى، 2/266؛ ينابيع المودّة، ص 28؛ فتح القدير، ص 113 و كتب ديگر.

[7] . مستدرك حاكم، 3/149.

[8] . صحيح مسلم: 7/122؛ سنن ترمذى، 2/307؛ سنن دارمى، 2/432؛ مسند احمد، : 3/14، 17، 26 و 59، 4/366 و 371، 5/182 و 189؛ خصائص علويّه، نسائى ص 20؛ مستدرك حاكم: 3/109، 148 و 533، وكتب ديگر. در اين باره ضمناً مى توان به رساله حديث الثقلين از نشريات دار التقريب بين المذاهب الإسلامية (قاهره، مطبعه مخيمر) رجوع كرد.

افزودن دیدگاه جدید