خدا در یهودیت
یهودیت (مانند اسلام و مسیحیت) از آغاز بر توحید استوار شده است و همه ی انبیاى یهود، از حضرت موسى(علیه السلام) تا انبیاى پرشمار بعدى، با شرك مبارزه كرده اند. بدیهى است كه پیروان ادیان توحیدى نیز در مواردى از دین خود غافل مى شوند و به گونه هایى از شرك روى مى آورند. این مسأله هیچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل این ادیان تغییر نداده است. آنان با قطع نظر از لغزش هاى پیروان یك دین، از تحقیقات خود دانسته اند كه ادیان دو گونه اند:
الف) ادیانى كه مردم را از شرك بر حذر مى دارند، مانند ادیان ابراهیمى
ب) ادیانى كه شرك را به مردم تعلیم مى دهند، مانند ادیان شرقى.
نام خاص خدا در دین یهود یهوه یعنى باشنده (موجود) است. این نام بسیار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتى از طریق قرائت تورات حرام است. بر اثر این تحریم، كسى تلفظ حقیقى آن را نمى داند و گاهى در كتاب هاى علمى مغرب زمین، از باب احتیاط آن را بدون حركت (YHWH) ثبت مى كنند. اما گروهى از محققان برآنند كه تلفظ حقیقى آن یهوه است. هنگامى كه معبد سلیمان بر پا بود، بالاترین مقام مذهبى یهود حق داشت سالى یك بار در روز عاشوراى تقویم یهودى (دهم ماه تشرى، در اوایل پاییز)، در قدس الاقداس آن معبد، نام یهوه را بر زبان آورد و دعا كند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به ادوناى به معناى آقاى من تبدیل مى شود و حركات همین كلمه را روى آن مى گذارند؛ از این رو، گاهى آن را یهوه ضبط كرده اند. یكى دیگر از نامهاى خدا اهیه اشر اهیه است به معناى هستم آنچه هستم. این نام در سفر خروج 3: 14 و در برخى ادعیه ی اسلامى (مانند دعاى شب عرفه) آمده است و بر اثر نسخه بردارى افراد كم اطلاع، به آهیا شراهیا تبدیل گردیده است.
سرشت خداى دین یهود
توحید را معمولاً اعتقاد به خداى واحد مى دانند، اما در پس این تعریف بیش از اندازه ساده، پیچیدگى هاى بى شمارى نهفته است. یهودیت در طى تاریخ طولانى اش همیشه خود را متعهد دیده که به خداى یگانه ایمان بورزد، اما معناى این اعتقاد و الاهیاتى که بر گرد آن حلقه زده، به نحو چشمگیرى از دوره اى تا دوره دیگر فرق کرده است. در هر عصرى تصورات گوناگونى درباره ی خدا در کنار هم وجود داشته و اندک اندک در یکدیگر تأثیر گذاشته اند. اعتقاد یهودیان درباره ی خدا در طول زمان:
1. انسان انگارى
خصیصه ی زبانى که یهودیان، همچون دیگر مردمان، از روزگاران نخست تا به امروز درباره ی خدا به کار مى گرفته اند، عبارت است از استفاده از تعابیرى که مناسب ارتباطات انسان ها با یکدیگر و با جهان است، و به کار بردن آن در مورد خدا. این نکته گرچه بى نهایت مشکل زاست اما در الاهیات یهودى نقش محورى دارد و باعث شده است فلاسفه ی یهودى قرون وسطا در تلاش براى خنثی کردن فشار شدیدى که بر اذهان آدمیان وارد مى کرد، انرژى فکرى قابل توجهى مصروف دارند. سخن گفتن از خدا به عنوان پدر یا شاه، و با عناوینى چون خشمگین یا خوشحال، و به عنوان کسى که جهانى مى آفریند و از آفریده اش ملول مى شود، و مانند اینها، به خوبى مى فهماند که آدمى با خدا به وسیله ی زنده ترین تعابیر در دسترس خود ارتباط برقرار مى کرده است.
به علاوه، این نکته کمک مى کند تا تصورى جسمانى از خدا شکل گیرد که با دیگر تعالیم یهودى درباره ی ذات او ناسازگار است. ربى هاى تلمودى اغلب مقدم بر مواردى از بیانات شان که انسان انگارى آنها افراطى تر بود، این عبارت را ذکر مى کردند: «اگر که ممکن مى بود (یعنى سخن گفتن از خدا با این کلمات)». زبان انسان انگار نوع توحیدى را که در واژه هایش مى ریزیم تحت تأثیر قرار خواهد داد. این نوع از گفتار در حالى که خدا را همچون موجودى انسان وار، اما قدرتمندتر و اخلاقى تر، نشان مى دهد تأکید دارد که هستى خدا همواره با هستى انسان همراه است. خدا همانند اشخاص متجلى مى شود: دل نگران آدمى است و مى خواهد که آدمى او را از خشم به در آورد. به جز کتاب مقدس و نوشته هاى تلمودى، مخزن عمده ی افکار انسان انگار نمازنامه ی سنتى یهودیان است.
2. تعالى گرایى
تعالى گرایى یعنى تأکید بر اینکه خدا غیر از چیزهاى دیگر است و با جهان مخلوق تفاوت جوهرى دارد. در نقطه ی مقابل دیدگاه انسان انگار، عامل تعالى گراى اندیشه ی یهودیان در باب خدا وجود دارد. از این دید، تمام گفتارهاى آدمى درباره ی خدا چیزى جز تلاش او براى دریافتن موجودى غیر قابل درک نیست. این دیدگاه در نهایت با فرض شکافى عمیق بین خدا و جهان، او را از آن جدا مى کند. نه «افکار» او مثل افکار ماست و نه «روش ها»ى او مانند روش هاى ما. الاهیات فلسفه اندیش یهودیان همیشه موضعی تعالی گرا اتخاذ کرده است. اما این منحصر به فلاسفه ی یهود نیست – بیانات کتاب مقدس بین انسان انگاری تمام عیار و بدیل تعالی گرای آن در نوسان است، و در شکل های ابتدایی عرفان یهودی که در سنت مرکاوا مطرح اند نوعى تعالى گرایى غلیظ موج مى زند. عبادت بت ها که منفور توحید یهودى است، چالشى رودررو با تعالى و یگانگى خدا به شمار مى آید. خدا را نمى توان با هیچ جنبه اى از خلقتش یکى دانست.
3. همه ـ درـ خدایى
خدا در هر چیزى هست اگرچه او را با کل جهان خلقت، و به طریق اولى با هیچ بخشى از آن، نمى باید یکى دانست. این درک از خدا در زمره ی تحولات تقریباً متأخر است و از دوره ی قرون وسطا به بعد در میان عارفان یهود رایج بوده است. در حالى که انسان انگارى روش بسیار مشکل سازى براى تفکر درباره ی خداست و خدا را به ابعاد تجربه ی آدمى فرو مى کاهد، تعالى گرایى در عموم موارد خدا را از تجربه ی دینى آدمى جدا مى کند و به نوعى خداشناسى طبیعى و دئیزم منجر مى شود. همه ـ درـ خدایى مى کوشد با مسلم شمردن خدایى که واقعیت وراى همه ی نمودهاست، کشمکش دو جانبه اى را که در الاهیات یهودى بین خداى فیلسوفان و خداى پدران وجود دارد برطرف نماید. بدین ترتیب خدا غیر از جهان خلقت است، ولى با آن عمیقاً ارتباط دارد. غیر عارفان چنین برداشتى را نمى پذیرند؛ زیرا یا آن را به غلط با همه خدایى یکى مى انگارند (یعنى مساوى بودن خدا با مجموعه ی آنچه وجود دارد) و یا به نظرشان رسیده است که به نوعى بى قانونى و اباحى گرى منجر مى شود؛ چرا که اگر، همانگونه که در همه ـ در ـ خدایى مطرح است، هر چیزى مظهرى از خداست به نظر مى رسد دیگر میان مقدس و شیطانى، یا خیر و شر تمایزى نخواهد ماند.
4. ویژه گرایى
ویژه گرایى یعنى خدا، خداى اسرائیل است. تصویرى که کتاب مقدس از خدا ارائه مى دهد، حکایت از آن دارد که او با قوم اسرائیل وارد رابطه ی پیمانى ویژه اى شده است. عمل خدا، عمل موجودى رهایى بخش در تاریخ اسرائیل است و اسرائیل باید فقط به او وفادار بماند. همراه با این تصویر ویژه گرا، تصوراتى نیز درباره ی قوم یهود و منزلت و سرنوشت مخصوص آن پذیرفته شده است. ویژه گرایى خصیصه اى است که در تمام دوره هاى تاریخ یهود وجود دارد اما لزوماً در همه ی آنها وجه غالب نیست. ویژه گرایى با گرایش هایى که از همه گرایى غلیظ ترى برخوردارند، در تقابل و ناسازگارى است.
5. همه گرایى
در کتاب مقدس گفته مى شود که خدا خالق آسمان و زمین، و خداى تاریخ بشریت است؛ او دل نگران آدمیان، و عموماً در امور مربوط به آنان تأثیرگذار است. اگرچه برعکس ویژه گرایى و انسان انگارى، رابطه اى ضرورى بین همه گرایى و تعالى گرایى وجود ندارد، ارتباطى معقول بین آنها موجود است: اگرچه خدا به کلى چیز دیگرى است و به هیچ جنبه اى از جنبه هاى مخلوقاتش شباهتى ندارد، این امکان وجود دارد که او را به راحتى با تمام مجموعه ی دست ساختش مرتبط دانست. بارى، تصاویر انسان انگار که مستلزم نوعى حلول یا دست کم رابطه اى مانند روابط اشخاص هستند، با گرایش ویژه گرا که خدا را «پدر» یا «شاه» اسرائیل مى داند، ساده تر جور درمى آید. اگرچه ممکن است هریک از آیین هاى مختلف فقط یکی از دیدگاه های خاص درباره ی خداوند را به میان آورد و الهی دانان، عارفان و یا پارسایان ساده ی یهودی نیز هر کدام با تصاویر اصلی متفاوتی سر و کار داشته باشند، اما همه ی آن پنج مؤلّفه ی مذکور، در درک یهودیان از خدا حضور دارند. با ظهور یهودیت جدید و انشعاب آن به جریان های سنتی و مترقی، برآوردهایی که از مفهوم یهودی خدا به عمل آمده، با توجه و احتیاط بیشتری همراه بوده است. این روند به ویژه در دوران پس از آشویتس، به این نقطه رسیده است که گویا هیچ یک از تصویرهای سنتی را نمی توان کاملاً مناسب احوال یهودیان جدید دانست. با این حال التزام اساسی به توحید پابرجاست و وحدت و بساطت خدا هنوز محورهاى اصلى عموم دیدگاه هاى یهودى نسبت به خدا در قرن بیستم هستند. اما تفسیر معناى توحید یهودى در میان مکاتب فکرى مختلف این عصر از مسائل مورد مناقشه است.
افزودن دیدگاه جدید