افسانه ی شينتو:

 

در اساطير قوم ژاپن، طي افسانه اي جالب، سرگذشت اصل و مبدأ آن سرزمين و آن مردم و پيدايش خاندان سلطنتي آن قوم بيان شده و در كتابي بنام كوجيكي، بسياري از اساطير باستاني مذكور است. خلاصه ی آن افسانه از اين قرار است:

در ابتدا عالم وجود به صورتي آشفته در هم آميخته بود و در طول ايام، آسمان و بحر محيط از يكديگر جدا شدند و خداياني چند در كيهان مه آلود، مبهم و تيره نمايان گشتند و به تدريج نابود گرديدند تا سرانجام در صحنه ی هستي فقط دو خداي قادر توانا باقي ماندند كه آنها جزاير ژاپن و ساكنان آن را آفريدند. اين دو آلهه يكي مذكر بنام ايزاناگي و ديگري مؤنث موسوم به ايزانامي بودند كه پلي متحرك بين زمين و آسمان (احتمالاً به صورت قوس و قزح) خلق كردند. در آن هنگام جهان به صورت شورابه اي غليظ بود و ايزاناگي از فراز پل فرود آمد و نيزه ی جواهر نشان خود را در آن شورابه فرو برد. آن را به هم آميخت و آن قدر اين عمل را ادامه داد تا غلظت يافته، جمود حاصل كرد، پس نيزه ی خود را از آن بيرون آورد، مايعي كه از نوك آن فرو مي ريخت بر روي هم گرد آمده به صورت جزيره اي درآمد، پس آن دو خداي نر و ماده برفراز آن جزيره رفته، ساكن گشتند. خداي ماده، ايزانامي در آنجا بزاييد و از زهدان او هشت جزيره ی ديگر به دنيا آمد... .

اسطوره ی شينتو بسيار در هم آميخته و طولاني است و بايد بدقت در آن نگريست،  وقايعي را كه در حول و حوش مبدأ و منشأ آن به وقوع پيوسته و موجب و موجد وقايع و حوادث عظيم شده در نظرآورد.

افزودن دیدگاه جدید