نقد هندو: 4- نظریه ى تناسخ و ناتوانى از تبیین سرانجام انسان

 

آیین هندو نه تنها از تبیین مبدأ عالم عاجز است و نمى تواند برنامه اى عملى براى زندگى دنیوى انسان ارائه دهد، از توضیح و تبیین سرانجام انسان نیز عاجز است و با طرح نظریه ى تناسخ، به تناقض و اوهام دچار شده است. به عقیده ى هندوها روح انسان در هنگام مرگ و در همه ى احوال، جز در یک حالت که روح در مقام اعلى با «براهما» وحدت تام حاصل مى کند، به کالبد و یا جسم دیگرى انتقال پیدا کرده و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طى مى کند و پس از هر تولد و زندگى دوباره، بار دیگر روح به بدنى دیگر حلول مى کند و این تولدها ممکن است بى انتها بوده و ابدالدهر ادامه داشته باشد.. .. این نظریه که خاستگاه آن ارواح پرستى و الوهیت ارواح است، نه تنها دلیل منطقى و عقلى ندارد، بلکه موجب مى شود تا انسان در مقابل ظلم و ستم دیگران تنها خود را مقصر بداند و از مبارزه با آن و تلاش براى رسیدن به زندگى متعالى در این دنیا ناامید شود؛ زیرا همه ى مصایب کنونى نتیجه ى عملکرد وى در زندگى قبلى بوده و تنها با مردن و حلول در کالبد دیگر مى تواند زندگى راحت ترى داشته باشد.

هر چند در کتاب هاى کلامى و فلسفى در رد نظریه ى تناسخ بحث هاى متعددى صورت گرفته، ولى کافى است بدانیم که این نظریه را براى توجیه طبقات چهارگانه ى جامعه و منع از تداخل این طبقات مطرح کرده اند؛ زیرا بر اساس این آموزه اگر کسى در طبقه ى نجس ها واقع شده، بدان جهت است که در حیات قبلى خود گناه کرده، پس باید به حیات در این طبقه راضى باشد و شکرگزارى کند که به شکل حیوان، گیاه و سنگ ظاهر نشده است؛ البته اگر تهذیب کند شاید در حیات بعدى به صورت پادشاه یا بازرگان ظاهر شود.

نتیجه آن که، آیین هندو به دلیل نداشتن اصول و فروع کلامى و موازین عقلى، به گونه اى با آراء و عقاید متناقض و خرافى اشباع شده و در میان افسانه ها و خرافات غرق گشته و از تمییز بین حق و باطل عاجز است و نمى تواند براى سعادت دنیوى و اخروى انسان برنامه اى ارائه دهد.

افزودن دیدگاه جدید