تناسخ در آیین بودیسم و نظر اسلام در مورد آن
تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟
در سرزمین پهناور هند برخی از کیش ها و مسلک هایی وجود دارد که بن مایه های آن خرافی و مجرد از خمیرمایه های الهی است که از جمله ی آنها آیین بوداست. این آیین یکی از شاخه های کیش هندوست.[1] در این کیش عقاید و قوانین مختلفی حاکم است؛ از جمله قانون کارما کرمه[2] به معنای کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است؛ بدین معنا که آدمی نتیجه ی اعمال خود را در دوره های بازگشت مجدد خود در این جهان می بیند؛ کسانی که کار نیک انجام داده اند، در مرحله ی بعد، زندگی مرفه و خوشی دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایی و بدبختی دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.[3] نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا[4] به معنای تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایی انسان از گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا[5] است که مورد توجه بوداییان واقع شده است.[6] برای روشن تر شدن این بحث لازم است ابتدا معنای تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
معنا و اقسام تناسخ
معنای «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمی به جسم دیگر منتقل می شوند[7] و در اصطلاح هم به همین معناست؛ یعنی «با مرگ یک فردِ آدمی، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».[8]
اقسام تناسخ
برای تناسخ اقسام مختلفی ذکر شده است و در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت تناسخ[9] مطلق یا مُلکی، اعم از نزولی و صعودی،[10] عبارت اند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات).[11]
تناسخ های باطل
تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.[12]
دلایل عقلی بطلان تناسخ
همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مرده ای به بدن انسان یا موجود دیگری منتقل می شود و این انتقال دایمی و ابدی است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر می کنند.[13] عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ی آن انکار معاد است.
حکمای الهی در ابطال تناسخ فرموده اند:
1. وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلی به او افاضه می شود؛ چون جود خدا تامّ و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحی که از بدن مرده ای جدا شده به همین بدنی که آماده ی افاضه ی نفس است، تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است؛ زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش درمی یابد که یک ذات بیشتر نیست.[14]
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخی از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد؛ زیرا انتقال صور و اعراض از محلی به محل دیگر ممتنع است؛ چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است؛ چون عنایت خدا مقتضی رساندن هر صاحب کمالی به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرّد، یا علمی است (که به عقل مستفاد می رسد)، یا عملی (آراستن به مکارم اخلاق و دوری از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آنکه عنایت الهی غیر از این است.[15]
دلیل نقلی بر بطلان تناسخ:
خدای متعال می فرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)؛ چگونه به خداوند کافر می شوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را می میراند و بار دیگر شما را زنده می کند، سپس به سوی او بازگردانده می شوید.[16]
آیه ی فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفی می کند و می فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود؛ بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده و عود ارواح می نامند، از نظر قرآن، باطل و بی اساس است.[17]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
[1]. ر. ک: حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چ اول، 1379)، ص 45.
[2]. karmah
[3]. حسین توفیقی، همان، ص 40.
[4]. samsara.
[5]. nirvana.
[6]. حسین توفیقی، همان.
[7]. معجم الوسیط، قطع رحلی، ذیل ماده ی نسخ.
[8]. ترجمه ی المیزان، (انتشارات جامعه ی مدرسین)، ج 15، ص 43.
[9]. گرچه برای تناسخ اقسام دیگری ذکر کرده و گفته اند تناسخ یا ملکی است یا ملکوتی؛ و تمام اقسام ذکر شده مربوط به تناسخ ملکی است و اصولاً تناسخ ملکوتی از سنخ تناسخ نیست. برای تفصیل بیشتر ر.ک: شرح منظومه، ج 5، پاورقی علامه حسن زاده ی آملی ذیل تقسیم تناسخ.
[10]. تناسخ ملکی یا عرضی، دنیوی، جسمی نزولی، صعودی به این معناست که نفس انسانی از مرتبه ی بالا به پایین نزول کند و بالعکس.
[11]. حاج ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، تعلیقه ی علامه حسن زاده، ج 5، ص 196.
[12]. ر. ک: محیی الدین مهدی الهی قمشه ای، حکمت الهی (عام و خاص)، (تهران :انتشارات اسلامی) ج 2 1، ص 314.
[13]. ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 5، ص 227.
[14]. شرح منظومه، با تعلیقه ی علامه حسن زاده آملی، ج 5، ص 191.
[15]. ر. ک: جعفر سبحانی، محاضرات فی الهیات، تلخیص استاد ربانی گلپایگانی، 607 608.
[16]. سوره ی بقره، آیهی 28.
[17]. آیت الله ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 1، ص 164.
افزودن دیدگاه جدید