نقدی دیگر بر بودا: 1. انکار مباحث نظری و اعتقادی

اصول آیین بودا:

در حقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است:

اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستی و مایه ی اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل می بندند و از آن به زندگی تعبیر می کنند.

اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگی، پیوستن به «نیروانا» است که می توان آن را نوعی عدم و رها شدن از قید وجود دانست.

با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفی که  می گوید: «دین الهی مجموعه ی عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است...»،[1] آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و می خواهند با ایمان به آن به رستگاری برسند، می توان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست.

1. انکار مباحث نظری و اعتقادی

در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمی که از دو بخش عمده ی نظری اعتقادی، و عملی تکلیفی تشکیل شده اند، خبری از مباحث نظری و اعتقادی نیست و هر کس که می خواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هرگونه استدلالی، حقیقت رنج، یعنی شر بودن زندگی را بپذیرد و همچنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنی تکرار ازلی تولد و مرگ و جابه جا شدن یک روح از جسمی به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا، خود را از چرخه ی «سامسارا» رهایی بخشد.[2]

بودیسم در مباحث اعتقادی و نظری کم همت و بی رونق است و مبادی لاهوت و فلسفه ی فوق الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانی نزد بودا وزنی ندارد. وی گفته است:

من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و... .[3]

با این همه، این ادعا که نمی خواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید، در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار می آید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم، به انکار صانع می پردازد؛ گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، می گوید: من در مباحث نظری کاری ندارم،[4] ولی آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد می رسد، وعده ی خود را از یاد می برد و به انکار مبدأ و معاد می پردازد. به همین دلیل می توان گفت: بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد، در مرحله ی عمل هم چندان موفق نیست و برنامه های عملی اش نیز بیشتر به توصیه های اخلاقی مبهم و نارسا می ماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را می تواند از آن داشته باشد؛ به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هند گسترش می یافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی، با آنها تطبیق می یافت و تغییر می کرد.[5]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها:

[1]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، (قم: انتشارات اسراء، چ اول، 1380)، ص 26.

[2]. همان، ص 52، همچنین ویل دورانت، همان، ج 1، ص 495.

[3]. جان بی. ناس، همان، ص 188.

[4]. ر.ک: ویل دورانت، همان، ج 1، ص 497.

[5]. غلامعلی آریا، همان، ص 73.

افزودن دیدگاه جدید