بودا در آیینه نقد: 2. بي معنا بودن تناسخ و سمساره
5ـ2. بي معنا بودن تناسخ و سمساره
تصويري كه بودا از انسان مجسّم مي كند، تصويري كاملاً مادي است؛ چراكه بودا به وجود روحي مجرّد در انسان كه حقيقت او را تشكيل بدهد، اعتقادي ندارد؛ از اين رو، مباني اخلاقي بودا درباره ی سمساره و قانون كرمه به لحاظ منطقي پذيرفته نيست. آنچه موجب بقاي حقيقت انسان مي شود، وجود روح مجرّد فناناپذيري است كه با مرگ و نابودي جسم مادي مي تواند به حيات خود ادامه دهد.
اعتقاد به تناسخ تحت تأثير اديان هندي در برخي فرقه هاي اسلامي نيز نفوذ كرده است. اين امر سبب شده كه فيلسوفان و متكلّمان اسلامي ادلّه ی منطقي و معقول را در ردّ تناسخ بيان كنند.
ملّاصدرا دركتاب الشواهد الربوبيه (1) درباره ی تناسخ مي نويسد: (تناسخ يعني انتقال نفس از بدني به بدن ديگر) به سه قسم تصور مي شود:
يك: انتقال نفسي در اين عالم از بدني به بدني ديگر كه مباين و جداي از آن است؛ بدين گونه كه حيواني بميرد و نفس او به بدن حيوان ديگري و يا به بدني غير از حيوان منتقل شود؛ اين قسم از تناسخ، محال و ممتنع است.
دو: انتقال نفس از اين بدن دنيوي به بدن اخروي كه متناسب با اوصاف و ملكات اخلاقي است كه در اين دنيا كسب كرده بود. اين نوع تناسخ، نزد بزرگان اهل كشف و شهود ثابت و مسلّم مي باشد و آيات و روايات اسلامي هم آن را تأييد مي كنند. تكرار اعمال موجب مي شود ملكاتي مناسب با آنها در نفس پديد آيد؛ به گونه اي كه پس از حصول آن ملكات، صدور آن اعمال سهل و آسان مي گردد. هر كسي مطابق با اوصاف و ملكات دروني خود، بدن اخروي اش را مي سازد. تناسخ در اين قسم به معناي حشر نفوس است به صوري كه مناسب با اوصافي است كه بر آنها غلبه نموده است؛ از اين رو، در قرآن كريم آمده است: «و نحشرهم يوم القيامه علي وجوههم»( اسراء، 97)؛ و يا مي فرمايد: «و اذا الوحوش حشرت»(تكوير: 5)، كه مقصود، حشر انسان ها به صورت حيوانات است و يا مي فرمايد: «تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون».(نور: 24) مقصود اين آيه نيز، اين است كه به صورت حيواني محشور مي شوند كه زبان و دست و پا و ديگر اعضا و جوارح آن، شاهد و گواه بر رسوخ ملكاتي در نفوس آنان بوده است كه مناسب با صورت آن حيوان و موجب ظهور آنان بدين صورت گرديده است. و آيات و روايات ديگري كه موافق با اين قسم از تناسخ مي باشد.
سه: قسم سوم تناسخ، آن است كه باطن انسان مسخ شود و ظاهر او نيز از صورت انساني به صورت باطنيِ وي كه بدان مسخ شده، انتقال يابد و اين مسخ به علّت طغيان قوه ی نفسانيه ی اوست تا به حدي كه مزاج و شكل او را از مزاج و شكل آدمي به مزاج و شكل حيواني مناسب با صفت باطني او تغيير و تبديل مي دهد و اين قسم از تناسخ و مسخ ممكن است و بلكه در مورد گروهي از كفّار و فسّاق به وقوع پيوسته است؛ مانند گروهي از بني اسرائيل: «و جعل منهم القردة و الخناذير»(مائده: 60)؛ «و كونوا قردة خاسئين.»(بقره: 65)
ملّا صدرا در كتاب اسفار در ردّ تناسخ به معناي اول كه مطابق اعتقاد بوداييان نيز هست، مي نويسد: تعلق گرفتن نفوس انسان پس از مرگ به جنين انسان يا حيوان از دو صورت بيرون نيست:
صورت نخست اين است كه نفس با همان كمالي كه به دست آورده، به جنين انسان يا حيوان تعلّق گيرد و اين به حكم عقل محال است؛ زيرا نفس انسان تا وقتي در بدن قرار دارد به تدريج از قوه به سمت فعليت حركت مي كند و استعدادهايش فعليت مي يابد، نفس وجودش قوي تر و كامل تر مي شود و چنين چيزي نمي تواند به موجود پست تر از خود كه تحمل آن كمال و فعليت را ندارد، تعلق گيرد؛ چون هيچ تناسبي ميان آن دو تحقّق نخواهد يافت؛ چراكه حقيقتِ يكي، فعليت و حقيقت ديگري، قوّه است و تعلّق گرفتن آن فعليت به جنين به معناي اجتماع نقيضين است. بدين صورت كه اين نفس از آن جهت كه نفس مثلاً يك انسان پنجاه ساله است، همه ی كمالات را بالفعل دارد و از آن جهت كه به يك جنين تعلّق گرفته، آن كمالات را فقط بالقوه دارد. در نتيجه آن كمالات در يكجا و يك زمان هم بالفعل است و هم بالقوه و اين، محال است.
صورت دوم اين است كه نفس پس از تنزّل از فعليت ها و از دست دادن كمالاتش، به جنين تعلّق گيرد. در اين شكل از تعلّق، ميان بدن و نفس، تناسب و هماهنگي لازم وجود دارد؛ زيرا هر دو بالقوه اند؛ اما باز هم پذيرفتني نيست؛ چراكه منشأ از بين رفتن كمالات نفس يا خود نفس و درون ذات آن است و يا قهر و غلبه ی الهي. فرض اول قبول كردني نيست؛ زيرا حركت ذاتي از كمال به نقص، نامعقول است. فرض دوم نيز باطل است؛ زيرا با حكمت الهي ناسازگار است؛ چراكه اقتضاي حكمت الهي، اين است كه موجود ممكن را به كمال لايقش برساند، نه اينكه كمالات و فعليت هايي را كه به دست آورده است، به قوه تبديل كند. (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1. ملّاصدرا، الشواهد الربوبيه، مشهد سوم، شاهد دوم، اشراق نهم.
2. ملّاصدرا، الحكمه ی المتعالية، ج 9، ص 16. ر. ك: همو، الشواهد الربوبيه، اشراق نهم. براي آشنايي بيشتر با دلايل رد و بطلان تناسخ به همين دو منبع مراجعه كنيد.
افزودن دیدگاه جدید