بودا و اخلاق فردی

 

4. قلمرو اخلاق

رفتار فضيلت مند و اخلاقي، دو جنبه دارد: جنبه ی سلبي و جنبه ی ايجابي. در جنبه ی سلبي بر پرهيز از بدي، و در جنبه ی ايجابي بر پرورش خوبي تأكيد مي شود. در واقع اين دو جنبه، مكمّل يكديگرند؛ براي نمونه، نكشتن يا آسيب نرساندن به جانوران، جنبه ی سلبي است و ابراز غمخواري به همه ی موجودات، جنبه ی ايجابي. (1) اين نوع رفتارهاي اخلاقي، دو قلمرو فردي و اجتماعي دارد. اخلاق فردي بر پاكيِ شخص از رذايل و آراستگي به فضايل اخلاقي تأكيد مي كنند؛ در حالي كه اخلاق اجتماعي به رابطه ی شخص با ديگر انسان ها و موجودات مي پردازد.

 

4ـ1. اخلاق فردي

بودا، وجود هر فرد انساني را داراي سه ساحت بدن، گفتار و دل مي داند و بر اساس آن، پاكي را به سه بخش پاكي تن، پاكي گفتار و پاكي دل دسته بندي مي كند: «آنكه در تن و گفتار و دل پاك است، از آلايش آزاد است، داراي پاكي و صفاست، مي گويند كه او همه را ترك كرده است.»(2)

 

وقتي شخص در اين ساحت هاي سه گانه خود را پاك كرد، به خاموشي تن، خاموشي گفتار و خاموشي دل نايل مي شود.(3)

 

در مقابل پاكي دل، رذايل و ملكات زشت اخلاقي قرار دارد كه منشأ رفتارهاي ناشايست اند. از نظر بودا، ريشه ی همه ی نادرستي ها به سه رذيلت برمي گردد:

 

اي رهروان! سه ريشه ی نادرست هست. آن سه كدام اند؟ اي رهروان! آز، كينه و فريب، سه ريشه ی  نادرست اند؛ اينها  اي رهروان! به راستي سه ريشه ی  نادرست اند...

 

آز و كينه و فريبِ برخاسته از دل، مرد بدانديش را نابود مي كنند. چنان كه ميوه آوردن خيزران، آن را. (4)

 

هريك از اين رذايل سه گانه با دل و ساحت باطني انسان ارتباط دارند و از آنجا كه دل بر ساحت هاي ديگرِ وجود، تأثير مي گذارد، رذايل باطني درون را منشأ نابودي انسان و تولدهاي مكرر او در اين جهان و در نتيجه بدفرجامي او مي داند. رذايل، نقشي ويران كننده در عاقبت انسان دارند؛ از اين رو، بودا، رهروان خود را موظف مي كند تا خود را از دمّه ی خشم، و منيّت رها سازند. رهروان بايد همواره با مراقبه ـ كه در آيين بودا آداب و نظامي خاص دارد ـ خود را از آلودگي هاي اخلاقي حفظ كنند و البته در كنار اخلاق و مراقبه، داشتن بصيرت و دانايي نيز ضرورت دارد:

 

اي رهروان! آنكه همه را نداند و نبيند، دلش از آن پاك نشده، آن را رها نكرده، نمي تواند به خاموشي رنج برسد؛ اما آنكه همه را مي داند و مي بيند، دلش از آن پاك شده، آن را رها كرده، مي تواند به خاموشي رنج برسد.(5)

 

اي رهروان! من جز حجاب ناداني، حتي يك حجاب ديگر نمي بينم كه مردمان با آن ديري دستخوش دوباره زاييده شدن و زادومرگ شوند.(6)

 

يك رهرو بودايي بايد تلاش جدّي براي زدودن اوصاف رذيله داشته باشد؛ زيرا كساني كه در بند آز، كينه و فريب گرفتار باشند، نمي توانند از اقيانوس سمساره عبور كنند؛ اما كساني كه خود را اين اوصاف برهانند، از اقيانوس سمساره گذشته، به آن سو روي زمين خشك بِرَهمَه مي ايستند.(7) اوصاف رذيله نه تنها سبب تكرار زندگي در همين جهان مي گردند، فرد را به كنش هاي بدِ تن، گفتار و دل نيز دچار مي كنند. چنين افرادي در زندگي دنيايي از شريفان بدگويي مي كنند، نظر نادرست دارند و با نظر نادرست، كردارهاي نادرست و بد انجام مي دهند و پس از مرگ به راه اندوه، راه بدفرجام و قلمروهاي پستِ دوزخ مي روند.(8) بودا در جايي اين سه رذيله را سه آتش مي نامد: آتش آز، آتش كينه و آتش فريب كه شيفتگان به آز، كينه، و فريب را مي سوزاند.(9)

 

از نظرگاه بودا، راه نجات از اين ويژگي هاي رذيله، گوش سپردن به فرمان ارهت و انسان كامل است:

آنان كه شب و روز خود را وقفِ دستورهاي آن روشني يافته ی  والا مي كنند، اينان آتش آز را با همواره آگاه بودن از ناپاكي خاموش مي كنند.

مردان برتر نيز، آتش كينه را به دوستي خاموش مي كنند، و آتش فريب را به فراشناخت، فراشناختي كه شخص را به بينش مي رساند.

آن دورانديشان كه به گونه اي خستگي ناپذير، شب و روز [ اين آتش ها را] خاموش كرده اند، به تمامي به نيروانه مي رسند، و به تمامي به فراسوي رنج مي روند.

آنان، دارندگان بينش جليل، چيره در ودا، فرزانه به دانش درست، دارنده ی  بينش ايستِ تولد، ديگر دوباره زاييده نمي شوند.(10)

 

كساني كه آن سه رذيلت را داشته باشند، از بودا دور خواهند بود؛ حتي اگر همواره با او باشند و پا جاي پاي او بگذارند. ملاك دوري و نزديكي به بودا، مادي، مكاني يا زماني نيست؛ بلكه هر كس كه از اين سه آتش رها شده باشد، به بودا نزديك خواهد بود.

 

حتي اگر رهرویي، جامه ی  رويي مرا چسبيده، درست پشت سر من بيايد، پا جاي پاي من بگذارد، اما آزمند كام ها باشد، كامراني پيشه كند، در دل بدانديش، در عزم تباه، پريشان باد، ناهشيار، نامجموع، پراكنده دل و حواسش نا به فرمان باشد، پس او اي رهروان! از من دور خواهد بود و من از او. چرا چنين است؟ چون او دمّه را نمي بيند، چون دمّه را نمي بيند، مرا نمي بيند، اما اگر رهروي صد فرسنگ دورتر از من زندگي كند و آزمند كام ها نباشد، كامراني پيشه نكند، در دل، بدانديش و در عزم تباه نباشد، آگاهي اش پايدار، هشيار، مجموع، دلش يك دل و حواسش خوب به فرمان باشد، آن گاه او به من نزديك است و من به او. چرا چنين است؟ چون او دمّه را مي بيند، چون دمّه را مي بيند، مرا مي بيند.(11)

 

همان گونه كه پيش تر هم اشاره شد، تشنگي، علت اصلي صفات رذيله است و براي رهايي از اين اوصاف، شخص بايد خود را از بند علّت آن (خواهش هاي نفساني) برهاند.

 

اي رهروان! من جز بند تشنگي، بند ديگري نمي بينم كه حجاب جانداران باشد و سبب شده باشد كه آنان ديري دستخوش دوباره زاييده شدن و سنساره باشند.(12)

 

كساني كه خود را از بند تشنگي و در نتيجه از اسارت آن ويژگي هاي زشتِ سه گانه برهانند، به كنش هاي خوبِ تن، گفتار و دل دست مي يابند. آنها از شريفان بدگويي نمي كنند، نظر درست دارند و با نظر درست، كردارهاي خوب انجام مي دهند. اين افراد پس از مرگ هم به راه خوش فرجام و بهشت مي روند.(13)

 

«نفس را به دست خويشتن مهار كنيد. شادي كنيد به پايان اميال.»(14)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها:

1. Ibid.

2. چنين گويد او، ايتي ووتّكه ( متن كهن بودايي)، ترجمه و تحقيق ع. پاشايي، سوره 64.

3. همان، سوره 67.

4. همان، سوره 51.

5. همان، سوره 7.

6. همان، سوره 14.

7. همان، سوره 69.

8. همان، سوره 70.

9. همان، سوره 93.

10. همان، سوره 93.

11. همان، سوره 92.

12. همان، سوره 15.

13. همان، سوره 71.

14. راه حق، همان، بند 305.

افزودن دیدگاه جدید