تفسیر وحى در الهیات مسیحى
تفسیر وحى در الهیات مسیحى
1. مصادیق چهارگانهى وحى در دایرة المعارف بریتانیكا.
2. تفسیر پدیدار شناسانهى وحى و تبیین عناصر پنجگانهى آن.
3. كاربردهاى وحى در كتاب مقدس.
4. وحى تاریخى ناقص و كامل، كمال آن در فرجام تاریخ است (انتقال انسان به جهان دیگر) .
5. وحى زبانى و غیر زبانى، و مقصود از دومى حلول ویا تجلى خدا در مسیح، در این صورت او وحى مجسم است.
6. تحلیلى از مسیح: وحى مجسم.
7. كتاب مقدس وحى مجسم را رد كرده، او را فقط پیامبرى بیش نمىداند.
مصادیق چهارگانهى وحى
در دایرة المعارف «بریتانیكا» براى وحى، مصادیق زیر ذكر شده است:
1. تجلى اراده و تدبیر الهى در عقل انسان و ضمیر و وجدان او. (1)
2. ظهور قدرت و حكمت الهى در طبیعت. (2)
3. حقیقتى كه از جانب خداوند و از طریق كلام مكتوب و پیام خاص الهى به «قدیسین» رسیده است، آنهایى كه با روح القدس هم سخن شدهاند. این صریحترین نوع وحى است. (3)
یادآور مىشویم: دو معنى نخست را «وحى تكوینى» ، و معنى سوم را «وحى تشریعى» مىنامند. و قرآن كریم در دو مورد نخست لفظ «وحى» را به كار مىبرد.چنانكه در پاورقى به آن اشاره شد، و معنى سوم، معنى معروف وحى نبوتى است كه نیاز به ذكر نمونه ندارد.
4. وحى، حالتى است كه انسان تحت تاثیر مستقیم خدا قرار گیرد و وحى به این معنى به طریق یا كانال جریان كلام و شیتخداوند مىگردد، تفسیر شده است. (4)و در حقیقت وحى در این مورد مساوى با اشراق و الهام است و داستان مادر موسى «و اوحینا الى ام موسى...» (قصص/7) مصداق روشن این قسم است.
تفسیر پدیدار شناسانهى وحى
پدیدار شناسان دینى براى وحى، ابعاد و نشانههاى پنجگانهاى بیان كردهاند.
1. مبدا و سرچشمهى وحى: امرى فوق طبیعى یا اسرار آمیز است، خدا، نیاكان، قدرت (مانا) و نیرو.
2. وسیله و ابزار وحى: علایم مقدس در طبیعت (همچون ستارگان، حیوانات، مكانها یا زمان مقدس) رؤیاها، بصیرتها، جذبه و وجدها و سرانجام كلمات یا كتاب مقدس.
3. هدف وحى: یاد دادن ، كمك كردن، تنبیه كردن، حضور، فعالیت، ماموریت دینى.
4. مخاطبان یا دریافت كنندگان: جادوگر و ساحر، حكیم، كاهن و كشیش فداكار، پیامبران.
5. نتیجه یا اثر دریافت وحى: اعتقاد راسخ، تبلیغ الهى، عبادت. (5)
كاربردهاى وحى در كتاب مقدس
در قاموس كتاب مقدس نوشتهى «مستر هاكس» امریكایى با تتبع در كتاب مقدس موارد زیر براى وحى ذكر شده است:
الف: نبوت مخصوص شهرى یا مملكتى یا قومى: سفر اعداد24: 2، كتاب دوم سموئیل 23: 1 و 15: 1.
ب: رئیس یعنى آیتى براى قومى: سفر خروج 12: 10.
ج: وحى الهام: سفر خروج: 13: 6، كتاب ملاكى1: 1، رساله رومیان11: 4.
وحى به این معنا حلول روح اقدس الهى در مصنفین مىباشد، و بر این اساس است كه گفته مىشود تمام كتب از الهام خداست، رساله دوم تیموتادس 3/16.
اقسام وحى الهام
1. القا و افادهى مطالبى از حقایق روحانى و حوادث آینده.
2. ارشاد آنان براى تالیف حوادث معروف یا حقایق مقرر تا آنها را بدون خطا ذكر نمایند. (6)
وحى تاریخى، ناقص و كامل
در كتاب معجم اللاهوت الكتابى زیر عنوان وحىRevelation وحى تاریخى را مبناى دینى كه كتاب مقدس ترسیم مىكند دانسته و آن را وجه امتیاز آن، از ادیانى از قبیل دین «بودا» كه هیچ گونه ارتباطى با وحى ندارند به شمار آورده است، پس وحى بدان صورت كه در كتاب مقدس آمده، یك حقیقت تاریخى است.
وحى كه مبدا آن عهد عتیق بود در عهدجدید به كمال مىنشیند و متمركز در مسیح است كه خود صاحب و موضوع اصلى وحى است، و داراى سه مرحله متمایز است:
1. وحى به دستخود مسیح اتمام مىیابد و او به رسولان مىسپارد.
2. وحى از طریق رسولان و شاگردان مسیح و نیز از طریق كلیسا و با ارشاد و رهنمود روح القدس به مردم مىرسد.
3. عصر كمال نهایى وحى كه ایمان مردم به نقطه شهود مستقیم سر الهى مىرسد. وحى كه مسیح آورد و نیز آنچه كه از طریق رسولان وكلیسا به ما رسیده، هنوز ناقص است، زیرا حقایق الهى زیر پرده علامتها و نشانهها محجوب است و آن علایم تنها خبر از وحى كاملى دادهاند كه در فرجام تاریخ رخ خواهد داد. و در آن هنگام پسر انسان با عزت، ظاهر خواهد شد، و مردم از این عالم به عالم دیگرى منتقل مىشوند. (7)
دیدگاه زبانى و غیر زبانى در باره وحى
اندیشه مسیحى شامل دو برداشت كاملا متفاوت در باب ماهیت وحى است:
الف. دیدگاهى كه در دوره قرون وسطیغایب بوده است و امروزه صورتهاى سنتىتر را كه مذهب كاتولیك رومى نماینده آن است، مىتوان تلقى زبانى از وحى نامید; بر اساس این نظر، وحى مجموعهاى از حقایق است كه در احكام یا قضایا بیان گردیده است، و حقایق اصیل و معتبر الهى را به بشر انتقال مىدهد.
به گفتهى دایرة المعارف كاتولیك، وحى را مىتوان به عنوان «انتقال برخى حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایطى كه وراى جریان معمول طبیعت است» تعریف نمود» . (8)
ب. دیدگاه متفاوتى از وحى كه در مقابل دیدگاه پیشین مىتوان آن را دیدگاه «غیر زبانى» نامید (یا اگر بخواهیم مىتوان اصطلاح «دیدگاه تاریخ نجات بخش» را به كار برد) و در مسیحیت پروتستانت طى قرن حاضر بهطور گسترده رواج یافته است. این دیدگاه مدعى است كه در اندیشه مصلحان دینى قرن شانزدهم (لوتر وكالون و اقران آنان) وحتى جلوتر از آن در عهد جدید و كلیساى نخستین ریشه دارد.
بر طبق دیدگاه غیر زبانى، مضمون وحى مجموعهاى از حقایق در باره خداوند نیست، بلكه خداوند از راه تاثیر گذاشتن در تاریخ به قلمرو تجربه بشر وارد مىگردد.این تلقى غیر زبانى از وحى با تاكید دوباره در دوره جدید بر خصوصیتشخصىوار خداوند و این اندیشه كه ارتباط شخصى وار الهى بشرى شامل چیزى بیشتر از ابلاغ و پذیرش حقایق كلامى است، مناسبت دارد. (9)این دیدگاه مورد قبول كارل بارت (1886 - 1968) متكلم پروتستان سوئیسى نیز بود. وى بر آن بود كه وحى اصلى، شخص مسیح است، كلمة الله در هیات انسانى، و كتاب مقدس یك مكتوب بشرى است كه شهادت بر این واقعه وحیانى مىدهد، فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست، نه در املاى یك كتاب معصوم. (10)
وحى غیر لفظى و درونى
در دیدگاه وحى غیر لفظى به تفسیر پیشین خصوصیت تاریخى بودن وحى حفظ شده بود، و تنها به جاى این كه لفظى باشد، جنبه عینى و فعلى یافته بود، یعنى وجود مسیح كه محل حلول یا تجلى خداوند بود، خود وحى مجسم به شمار مىرفت، و كتاب مقدس چیزى جز روایتبشرى از حلول خداوند در مسیح و آثار عینى آن نیست. ولى در این جا دیدگاه دیگرى است كه علاوه بر اینكه بر ویژگى غیر لفظى بودن وحى تكیه مىكند، تاریخى بودن آن را نیز غیر مهم مىشمارد و بر درونى بودن آن به عنوان حضور خداوند در ضمیر مؤمنان تاكید مىورزد. شلایر ماخر (1768 - 1834) كه وى را مؤسس الهیات اعتدالى مىشمارند از طرفداران این نظریه است. به اعتقاد وى، دیانت، موضوع تجربه زنده است، نه عقاید رسمى مرده، و قابل تحویل بر حكمت عملى یا حكمت نظرى نیست، به تعبیر او عنصر مشترك ادیان، «احساس وابستگى مطلق» است، احساس تباهى در برابر نامتناهى.
از نظر وى، ارزش كتاب مقدس فقط در این است كه سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل و مسیح و سرگذشت مؤمنان صدر اول را باز مىگوید، در روش كلامى او، وحى واقعى تاریخى، جاى كمى داشت. (11)
آلبرشت ریچل (1822 - 1889) متكلم پروتستانى آلمانى نیز همانند «شلایر ماخر» ، در جست وجوى مبناى قلبى و تجربى یانتبود، و این در درجه اول آن را به اراده اخلاقى انسان تعبیر مىكرد و نسبت مىداد. وى بر آن بود كه تجربه اصلى مسیحى دگرگون شدن حیات و سلوك معنوى و تخلق به اخلاق و شخصیت مسیح است، و به همین جهتبه تحقیقات تاریخى مربوط به زندگانى مسیح علاقه داشت، ولى در آثارش تصریح شده است كه دیانت قلبى، فراتر از شناخت گذشته است. (12)
تحلیلى از «مسیح وحى مجسم»
خواننده ، توجه دارد كه چگونه پدیدهى وحى در آیین مسیحیت، به شكلهاى گوناگون و تفسیرهاى مختلف، توجیه مىشود و این رابطهى مرموز و الهام بخش میان انسان وخدا كه پیامبران الهى، حقیقت و مشروعیتخود را، از آن یافتهاند چگونه در متون دین مسیحى و دایرة المعارفهاى بشرى، تفسیر مىشود.
این پدیده، در نخستین روزهاى رسالت پیامبران، گاهى به بخشهاى بسیارى نازله آن تفسیر گردیده كه حتى الهام كاهنان وپیشگویى غیب گویان و فالگیران، وحى تلقى شده و زمانى وحى در آن اوج الهامى به عنوان، روشنى بخش تجربه دینى و یا منبع و سرچشمه قوانین و تشریع الهى، تفسیر مىگردد.
اما از طرف دیگر آیین مسیحیت و پیچیدگیهاى عقاید، و سر مگوى «تثلیث» در آن، دانشمندان معاصر و بعد از رنسانس اروپا را (آنهایى كه به نوعى به دین و وحى، اعتقاد دارند) به آن واداشته است كه این پدیده را، گاهى روانى، و زمانى به نحو «حلول» كه عبارت دیگر تجربه دینى است و صریحتر «وحى مجسم» عیسى مسیح تفسیر نمایند. از این جهت ضرورت دارد كه این پدیده را از متون معتبر مسیحى (كتابهاى مقدس) كه محكمترین سند داورى در باره عقیدهى مسیحیت است، پىگیرى نماییم، و چگونگى و تطور این پدیده را در آن، رد یابى كنیم. تا روشن شود این نوع تفسیرهاى متنوع كه زاییدهى تخیل است هیچ ارتباطى به وحى دركتاب مقدس و آیین مسیح ندارد و این نوع تفسیرها را نباید به آیین مسیح نسبت داد.
جایگاه عیسى در عقیده مسیحیان
رهیابى و فهم وحى مسیحى، لازم دارد كه محقق، در راه تحقیق حقیقت وحى در آیین مسیحیتبه شناخت و طرز اعتقاد مسیحیان درباره عیسى مسیح، اطلاع كافى داشته باشد. جایگاه مسیح در نظام هستى و رسالت او روشن شود. زیرا شخص مسیح (در نظر مسیحیان نه انجیل)، روشنترین ظهور «الوهیت» و «كلمة الله» است. دین خداست كه فرود آمده و در پیكر عیسى متحد شده است.و یا مسیح همان وحى مجسم مىباشد كه ذات الوهیت در پیكر او تبلور یافته است . آیا به راستى این عقیده، در دوران مسیحیت نخستین، نیز چنین بود و یا اینكه بعدها در تاریخ آن آیین، چنین اعتقادى به ظهور رسیده یا پدید آمده است؟ !
لذا جا دارد كه عقیده مسیح را در تاریخ قوم اسرائیل كه جایگاه اولیه عیسى مسیح است، ردیابى كرده و ظهور چنین اعتقاد (حلول) را در آیین عیسوى پىگیرى نماییم.
عقیده به پیامبرى و انسان بودن عیسى
بدون شك عیسى مسیح، خود را در نخستین روزهاى قیام خود، انسان و بنده و فرستادهى خدا مىدانست و یقین داشت كه خداوند او را به پیامبرى برانگیخته و مانند دیگر پیامبران بنى اسرائیل: موسى، اشعیاء، عاسوى، براى راهنمایى و ارشاد مردم آمده است. (13)
عیسى مسیح، شریعت موسى و یهود را قبول داشته و خود را «كامل كننده» ى آن معرفى مىكرد.
در عهد جدید، انجیل «متى» و «لوقا» ، چنین مىگوید:
«گمان مبرید كه آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم بلكه تا تمام كنم. زیرا هر آینه به شما مىگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهاى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.پس هر كه یكى از این احكام، كوچكترین را بشكند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملكوت آسمانى، كمترین شمرده شود، اما هر كه به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملكوت آسمان بزرگ خواهد شد». (14)
چنانچه ملاحظه مىشود عیسى مسیح با صراحت تمام به انسان بودن و پیامبر بودن خود اعتراف دارد و بیان مىكند كه او تكمیل كنندهى شریعت موسى مىباشد.
در مطاوى عهد جدید، بارها مىخوانیم كه عیسى خود را بنده و فرستادهى خدا مىداند و از دیگران هم مىخواهد كه خداى یگانه را بپرستند.
«اى اسرائیل! بشنو، خداوندى كه خداى ماستیك خداوند است» : مرقس 12: 29.
«شما سامریان، آنچه را نمىشناسید، مىپرستید اما ما آنچه را كه مىشناسیم، عبادت مىكنیم» یوحنا: 3: 13.
«خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خداى اجداد ما، بنده خود عیسى را به جلال رسانیده است» اعمال رسولان: 263.
شواهد گویا بر انسان بودن مسیح
مطالعهى اناجیل و عهد جدید، به روشنى مدلل مىدارد كه عیسى مسیح، خود را بنده خدا و پیامبر مىدانسته است این حقیقت در مطاوى آیات زیاد عهد جدید، به وفور به چشم مىخورد. اینك شواهد:
1. در انجیل متى، جریان تلاش ابلیس را در فریب او با این واكنش نقل مىكند كه فرمود:
«دور شو اى شیطان، كتاب مقدس مىفرماید: باید خداوند خود را بپرستى و فقط او را خدمت نمایى» . متى: 11104.
2. یهودیان مسیحى شده نخستین: عیسى یك پیامبر یهودى است آنها، لقب پیامبران بنى اسرائیل ربى و استاد به او مىدادند و او را پسر انسان مىخواندند.
«گفتند این است عیسى نبى از ناصره جلیل» متى: 21: 12.
3. حتى در انجیل یوحنا، جریان ملاقات زن سامرى را با عیسى چنین نقل مىكند. به عیسى گفت: «اى آقا مىبینم تو نبى هستى» یوحنا: 14: 19.
4. یهودیان مسیحى شده رابطه استاد و شاگردى میان خود و او مىدانستند.
«یكى از روحانیان بزرگ سامریان به عیسى گفت: اى استاد، ما روحانیان این شهر مىدانیم كه شما از طرف خدا براى هدایت ما آمدهاید» یوحنا: 3: 21.
5. در آغاز رسالت مسیح، تمام حواریون و شاگردان او، مسیح را به عنوان یكى از انبیاى یهود مىشناختند، یوحنا: 5: 36 اعمال رسولان: 17: 9.
مسیح در نخستین دوره از رسالتخود اناجیل موجود و عهد جدید براى زندگانى حضرت عیسى مسیح، ادوار چندى را ترسیم مىكنند:
1. دوره تولد مسیح; 2. دوران كودكى; 3. دوران رسالت و موعظههاى او; 4. دوره مبارزه با امپراطورى روم; 5. جاسوسى شاگردان و گرفتارى او; 6. بالاى دار رفتن; 7. سرانجام دفن و رستاخیز مسیح.
طبق شواهد اناجیل، عیسى مسیح در دوره رسالتخود در میان حواریون و در سرزمین ماوراى اردن و هنگامى كه براى راهنمایى «گوسفندان» به شهرهاى قیصریه، جلیله و دیگر شهرهاى فلسطین مىرود، تنها یك پیامبر بوده است. حتى اعتقاد حواریون و شاگردان او در این دوره، این بوده است كه جانشین یحیى تعمید دهنده و ناجى بنى اسرائیل است.
سخنان «پطرس» كلمنت اسكندرانى، این ادعا را ثابت مىكند. (15)
حتى در اولین كلیساى اورشلیمى، تمام آداب و رسوم شریعتیهود به طور كامل رعایت مىشد. (16)
تنها چیزى منشا امتیاز نودینان از یهودیان سنتى به حساب مىآید، عقیده به عیسى پیامبر به عنوان همان پیامبر موعود از نسل داوود است كه در كتابهاى انبیاى بنى اسرائیل بشارت داده شده است. براى آنان مسیح موجود الهى نبوده است، بلكه پیغمبر پیش گویى شدهى انبیاى سلف مىباشد. در این جامعه یهودى مسیحى شده اسرائیلى، (پیش از تحریر اناجیل جدید) توحید به عنوان یك اصل مسلم دینى به شمار مىرود، اساسا چنین چیزى مطرح نیست كه خداوند پسرى دارد كه هم ذات اوست.
ظاهرا پطرس و یعقوب طرفدار چنین عقیدهاى هستند كه بعدها مورد مخالفت پولس و یوحنا قرار مىگیرند. (17)مردم زمان او، او را پیامبرى مىدانند كه مؤید با معجزات و كرامات مىباشد و آنها با شگفتى ، ناتوان از تحلیل هستند.
دعوت مسیح در قیصریه
«و عیسى با شاگردان خود به روستاهاى قیصریه فیلپس رفتند و در راه از شاگردانش پرسید و گفت: مردم مرا چه كسى مىدانند؟ ایشان جواب دادند كه : یحیى تعمید دهنده و بعضى گویند: تو الیاس هستى و بعضى گویند: یكى از انبیاء هستى. او از ایشان پرسید: شما مرا كه مىشناسید؟ پطرس در جواب او گفت: تو مسیح هستى. پس به آنان دستور داد كه درباره او به هیچ كس چیزى نگویند». (18)
«به شهر خود «ناصره» برگشت و به تعلیم دادن در عبادتگاههاى آنها شروع كرد. مردم از این همه حكمت و معجزهاى كه از او مىدیدند در حیرت افتادند و گفتند: چطور ممكن است چنین چیزى بشود. او پسر یك نجار است ومادرش مریم را مىشناسیم. برادرهایش هم كه یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا هستند. تمام خواهرهایش هم كه همین جا زندگى مىكنند، پس این چیزها را از كجا یاد گرفته؟ به این ترتیب به حرفهایش اعتنایى نكردند. آن وقت عیسى گفت: یك پیغمبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در وطن خود و بین مردم خویش، پس عیسى به علتبى ایمانى آنها معجزات زیادى در آنجا نكرد». (19)
«عیسى پرسید: راجع به چه موضوعى این قدر سخت مشغول گفتگو هستید؟ چرا این قدر ناراحتید؟ یك لحظه ایستادند و به هم نگاه كردند. عیسى پرسید چه وقایعى؟ گفتند آنچه براى عیساى ناصرى اتفاق افتاد، او یك پیامبر و استاد توانایى بود. معجزههاى باور نكردنى انجام مىداد و مورد توجه خدا و انسان بود. ولى كاهنان اعظم و...». (20)
او تنها یك پیامبر است
بنابه نوشتههاى اناجیل و فرمودههاى عیسى مسیح در عهد جدید، او جز یك پیامبر نبود و همانند دیگر انبیاى اولو العزم رسالت راهنمایى و ارشاد و پیام رسانى خداوند متعال را انجام مىداد و هرگز ادعایى همچون فرزند خدا و متحد ذات حق نبوده است.
«پس عیسى به ایشان فرمود: آنچه به شما مىگویم، از فكر و نظر خودم نیست، بلكه از خدایى است كه مرا فرستاده است. اگر كسى خواست واقعا بخواهد، مطابق خواستخدا زندگى كند، فورا مىفهمد كه آنچه من مىگویم از زبان خدا است نه از خودم، كسى كه نظر شخصى خودش را بگوید، معلوم مىشود مىخواهد، مورد توجه مردم قرار بگیرد، ولى كسى كه بخواهد مردم خدا را تمجید و ستایش كنند، او شخص درستكار و بى ریا است». (21)
مسیح فقط پیامهاى خداوند را مىرساند و از خود چیزى ندارد:
«من حقایقى را كه از خدا شنیدهام به شما گفتهام، با این حال، شما مىخواهید مرا بكشید. ابراهیم هرگز چنین نمىكرد، وقتى این طور مىكنید، از پدر واقعیتان اطاعت مىكنید. مردم جواب دادند: ما حرامزاده نیستیم، پدر ما، خدا است. عیسى جواب داد اگر خدا پدر شما مىبود، مرا دوست مىداشتید. زیرا من از طرف خدا پیش شما آمدهام من خودسرانه پیش شما نیامدهام، بلكه خدا مرا پیش شما فرستاده است. چرا نمىتوانید حرفهاى مرا بفهمید؟ زیرا از پدر واقعیتان ابلیس مىباشید و مىخواهید خواهشهاى پدر خود را به عمل آورید، شیطان از همان اول قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت. در وجود او، یك ذره حقیقت هم پیدا نمىشود، چون ذاتا دروغگو و پدر دروغگویان است. به همین دلیل است كه وقتى من حقیقت را به شما مىگویم، نمىتوانید باور كنید. كدام یك از شما مىتواند حتى یك گناه به من نسبتبدهد؟ هیچ كدام...». (22)
با این اعترافات صریح، معلوم مىشود كه عیساى ناصرى، یك بشر بود و هرگز ادعا نكرد كه او عنصرى فرا طبیعى و الوهى است. (23)
همچنین اعتقاد اصحاب و حواریون او نیز همین بوده است، آنها او را به پیامبرى قبول داشتند نه به خدایى.
جالب اینكه هم اناجیل موجود، براى او نسب نامه خاصى مىنویسند كه او از نسل داوود و یا از مادرى به نام مریم متولد شده است، جز اینكه مریم او را از روح القدس باردار شده است . این اعتراف در انجیل لوقا در رابطه با بشارت مریم چنین آمده است:
«روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خداى متعال بر تو سایه خواهد افكند و به این سبب آن نوزاد مقدس پسر خدا نامیده مىشود». (24)
تعبیر «پسر خدا بودن» در این عبارت جز یك عبارت تشریفاتى بیش نیست كه به معنى بنده مقرب خداوند مىباشد و گرنه او انسان بود فنا پذیر و زاییده از زن و مبتلا به حوادث گرما و سرما كه البته پیامبر است (برنابا، 52: 10) .
مسیح در معرفت قرآنى
از امتیازات قرآن كریم، این است كه تاریخ گذشته را آنجا كه جنبه معرفتى، تبلیغى و ارشادى دارد، بازگو مىكند و به عنوان یك كتاب بازنگر و اصلاح كننده كه نسبتبه كتابهاى مقدس دارد «مهیمن»(25)جنبههاى غلو آمیز عهد عتیق و عهد جدید را انتقاد مىكند و عقاید مشترك ادیان ابراهیمى را به عنوان یك بحث تطبیقى ادیان، نقل مىكند.
از این جهت قرآن زندگانى پیامبرى و رسالتى عیساى مسیح و مادر بزرگوار او مریم مقدس را به تفصیل نقل مىكند و انگیزههاى انحرافى و تهمتهاى نارواى بنى اسرائیل را نسبتبه مسیح و مریم، بازگو كرده و رد مىكند. اینك مجموع نظریات قرآن را در باره عیساى مسیح به طور اجمال در زیر مىآوریم:
1. عیسى مسیح انسان، مخلوق و بنده خداوند است كه آفرینش ویژه همانند آدم دارد. اما وجود وى هرگز خارج از نظام طبیعت و تدبیر خداوندى نیست. او در زمان خاصى تولد یافته و قانون عمومى مرگ شامل حال او نیز مىباشد.
«ان مثل عیسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فیكون» (آل عمران/59) .
«در واقع مثل عیسى پیش خداوند به مانند مثل (آفرینش) آدم است كه او را از خاك آفرید، پس بدو گفت: "باش"، پس وجود یافت» .
«...ان الله یبشرك بكلمة منه آسمه المسیح عیسى ابن مریم...» (آل عمران/45) .
«فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را به كلمهاى از جانب خود كه نامش مسیح عیسى پسر مریم است مژده مىدهد» .
«قال انی عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبیا» (مریم/30) .
«عیسى گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است» .
«لن یستنكف المسیح ان یكون عبدالله...» (نساء/172) .
«مسیح از اینكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمىكند» .
«ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل» (زخرف/59) .
«عیسى جز بندهاى كه بر وى منت نهاده و او را براى فرزندان اسرائیل سرمشق و آیتى گردانیده است نیست» .
«و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعثحیا» (مریم/33) .
«درود بر من، روزى كه تولد یافتم و روزى كه مىمیرم و روزى كه زنده و برانگیخته مىشوم» .
2. عیسى، هرگز ادعاى الوهیت نكرد، آنهایى كه او را به خدایى گرفتند، هواى نفس خود را به پرستش گرفتند نه عیسى را.
«واذ قال الله یا عیسى بن مریم ء انت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانك ما یكون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فی نفسك انك انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربكم...» (مائده/116-117) .
«یاد كن هنگامى را كه خدا فرمود: اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را دو خدا به جاى خداوند بپرستید؟ عیسى گفت: منزهى تو، من در بارهى خویش، چیزى را كه حق نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مىدانستى. آنچه در نفس من است تو مىدانى و آنچه در ذات توست من نمىدانم. چرا كه تو خود ، داناى رازهاى پنهانى، جز آنچه مرا بدان فرمان دادى، چیزى به آنان نگفتم . گفتم كه خدا، پروردگار من و خداى خود را عبادت كنید...» .
«لقد كفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربكم انه من یشرك بالله فقد حرم الله علیه الجنة و ماواه النار و ما للظالمین من انصار لقد كفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد...» (مائده/72-73) .
«كسانى كه گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعا كافر شدهاند، وحال آنكه مسیح، مىگفت: اى فرزندان اسرائیل، خداى من و خداى خودتان را بپرستید، كه هركس به خدا شرك بورزد، قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است وبراى ستمكاران یاوران نیست. كسانى كه به تثلیث قائل شده و گفتند: خدا سومین (شخص از) سه اقنوم است، قطعا كافر شدهاند و حال آن كه هیچ معبودى جز خداى یكتا نیست».
3. عیسى یك پیامبر، داراى رسالت و برخوردار از علم و حكمت است و كتاب او انجیل است:
«...و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور...» (مائده/46) .
«و به او انجیل دادیم كه در آن، هدایت و نور است» .
«و یعلمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجیل و رسولا الى بنى اسرائیل...» (آل عمران/48-49) .
«به او كتاب و حكمت، تورات و انجیل مىآموزد و او را به عنوان پیامبرى به سوى بنى اسرائیل مىفرستد» .
«و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انی رسول الله الیكم...» (صف/6) .
«یاد آر هنگامى كه عیسى پسر مریم گفت: اى بنى اسرائیل من پیامبر خدا به سوى شما هستم» .
4. عیسى همانند دیگر پیامبران است و در سلسلهى انبیاى خداست:
«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم ... ثم قفینا على آثارهم برسلنا و قفینا بعیسى ابن مریم و آتیناه الانجیل و جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رافة و رحمة...» (حدید/26 - 27) .
«ما نوح و ابراهیم را فرستادیم... آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى در پى، آوردیم عیسى پسر مریم را به دنبال آنان آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل كسانى كه پیرو او بودند، مهربانى و محبت قرار دادیم» .
«...و اوحینا الى ابراهیم... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان...» (نساء/163) .
«ما به ابراهیم ... و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان پیامبر وحى فرستادیم» .
«...مصدقا لما بین یدی من التوراة و لاحل لكم بعض الذی حرم...» (آل عمران/50) .
«و مىگوید: آمدهام تا تورات را كه پیش از من نازل شده است تصدیق كنم و تا پارهاى از آن چیزهایى كه بر شما حرام شده، حلال گردانم» .
5. عیسى، معجزات را به اجازه خداوند اقامه مىنمود:
«...و ابرى الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بیوتكم...» (آل عمران/49) .
«و به اذن خدا نابیناى مادر زاد و مبتلا به پیسى را شفا مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىكنید، خبر مىدهم» .
6. عیسى در قیامت شاهد مردم خواهد بود.
«و ان من اهل الكتاب الا لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامة یكون علیهم شهیدا» (نساء/159) .
«از اهل كتاب كسى نیست مگر این كه پیش از مرگ او به او ایمان مىآورد و روز قیامت نیز عیسى بر آنان شاهد خواهد بود» .
تطابق محتواى قرآن و انجیل با كوچكترین ملاحظه آیات قرآن كریم در باره عیسى مسیح، به خوبى روشن مىشود، كه تعالیم و معارف اسلامى در مورد مسیح، كاملا با مفاهیم و محتواى گزارشهاى عهد جدید، تطابق دارد. هر دوى كتابهاى مقدس (به زعم مسیحیان) به انسان بودن ، پیامبر بودن و مؤید بودن مسیح از طرف خداوند تاكید دارند و این كه او ، در سلسله انبیاى بنى اسرائیل، متمم پیام و رسالت آنان بوده است. او و مادرش هرگز ادعاى خدایى یا جزء ذات الوهیت نداشته و به جز بندگان مقرب درگاه الهى ، چیزى نبودهاند.
نظارت و اصلاحگرى و مهیمن بودن قرآن كریم نسبتبه عهدین به ویژه عهد جدید، كاملا روشن مىكند كه چگونه قرآن عقاید مسیحیان را در مورد عیسى مسیح و پیام او، اصلاح مىكند و او را به راستى یكى از پیامبران اولو العزم الهى و مبشران حمتخداوندى مىداند.
لذا اگر ما، درباره او ادعا كنیم، عیسى، پیامبر اسلام است، چندان ادعاى گزافى نبوده و او مبشر اسلام و پیام آور او بوده است.
از این جهتسرگذشت پدیدهى وحى در جهان مسیحیت و معانى و مفاهیم گونه گونى كه در باره این پدیده اظهار مىشود و سرگذشت تفسیر وحى به عنوان «وحى تجسم یافته» كه خداوند از طریق عیسى مسیح خودش را به انسانها نشان مىدهدو باعث نجات آنها مىشود، انگیزهاى بوده است كه دانشمندان مسیحى در طول تاریخ آن، برداشتها و تفسیرهاى مختلفى از آن ارایه بدهند و احیانا سبب انحراف و انكار دین مسیحى شده و به ظهور و پدید آمدن عصر روشنگرایى و انكار معنویات در اروپاى غربى منجر شود. مطالعه كتاب ارزشمند «راهنماى الهیات پروتستان» نوشته ویلیام هوردرن و ترجمه ط میكائیلیان را به خوانندگان گرامى توصیه مىكنیم.
آیة الله جعفر سبحانى - كلام اسلامی- شماره 28
پىنوشتها:
1. در قرآن نیز، وحى در این مورد به كار برده شد:
«ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» (شمس/7 - 8) .
2. در قرآن نیز در این مورد به كار رفته است:
«...و اوحى فى كل سماء امرها...» (فصلت/12) .
3. دایرة المعارف بریتانیكا: 23/440. به نقل از: تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 102.قابل یادآورى است كه در این مقاله، از كتاب مذكور جهت نقل برخى از مطالب استفاده شده است.
4. همان: 15/ 783.
5. دایرة المعارف دین، الیاده: 12/396.
6. قاموس كتاب مقدس، جیمزهاكس، ص 905.
7. معجم اللاهوت الكتابى، ص 840.
8. فلسفه دین، جان هیك، ص 119.
9. همان، ص 133 134.
10. علم و دین، ص 145 در این مورد باز در همین مقاله توضیح خواهیم داد.
11. علم و دین، ص 131 132.
12. همان، ص 132.
13. تاریخ كلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 3.
14. متى: 5، 17، 19 و لوقا: 1716.
15. به نقل از رامیار: نبوت اسرائیلى215.
1.Preachiny of peter :6:15
16.تاریخ كلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، فصل 4.
17.الاسلام، دعوة نصرانیة: یوسف حداد، فصلهاى اول و دوم، صفحه 97 60، لبنان.
18. انجیل مرقس: 8: 27 30 و انجیل لوقا: 9: 18 30.
19.انجیل متى: 13: 54 56; انجیل مرقس: 6: 62.
20. انجیل لوقا: 24: 17 21.
21. انجیل یوحنا 7: 1916، نیز انجیل مرقس: 9: 37 (یوحنا8: 16)، (یوحنا 11: 43)، (یوحنا 12: 44 50) .
22. انجیل یوحنا8: 474) نیز (یوحنا14: 24) .
23. ر.ك: دایرة المعارف بریتانیكا: 5/636.
24. انجیل لوقا: 1: 28 36.
25. مائده/48.
تبیان
افزودن دیدگاه جدید