چوبدستی زدن یزید لعنه الله بر لب و دندان امام حسین علیه السلام

دينورى گفت: پس زنان اهل بيت عصمت را بر يزيد بن معاويه در آوردند و زنان حرمسراى يزيد و دختران معاويه و كسان وى چون آنها را ديدند، فرياد كشيدند و بى تابى نمودند و شيون كردند و سر حسين عليه السّلام پيش دست يزيد بود.

سكينه گفت: و اللّه سنگين دل تر از يزيد نديدم و نه كافر و مشركى را بدتر و درشت خوى تر از او.

سوى سر مى نگريست و مى گفت:

ليت أشياخى ببدر شهدوا                                 جزع الخزرج من وقع الأسل

آنگاه امر كرد سر حسين عليه السّلام را بر در مسجد دمشق نصب كردند.

 

سبط در تذكره گويد: از يزيد بن معاويه مشهور است و در تمام روايات مذكور كه: چون سر مطهر را پيش روى او گذاشتند، اهل شام را نزد خويش بخواند و به خيزران بر آن مى زد و اشعار ابن زبعرى را مى خواند: ليت اشياخى الخ.

 

زهرى گفت: چون سرها را آوردند يزيد در بالاخانهء مشرف بر جيرون نشسته بود و اين شعر كه گفتهء خود اوست، مى خواند:

لمّا بدت تلك الحمول أشرقت                         تلك الشّموس على ربى جيرون

نعب الغراب فقلت صح أو لا تصح                  فلقد قضيت من الغريم ديونى

يعنى:

«چون آن كاروانيان پديدار شدند و آن آفتابها بر تپه هاى جيرون تافتند،

كلاغ بانگ زد، گفتم: خواه بانگ زنى و خواه نزنى، من از بدهكار وام خود را ستاندم».

 

مترجم گويد: به حساب معلوم كرديم هنگام ورود اهل بيت به شام بر حسب روايت كامل بهايى يعنى شانزدهم ربيع الاول سال 61 هجرى، اواخر قوس و اول زمستان بود و در چنان ايام عيّاشان مجلس لهو را در باغ و صحرا نتوانند برد، ناچار يزيد براى چنين ايّام منظرى بلند و با صفا كه مشرف بر صحرا بود، ساخته داشت و در آنجا نشسته بود كه اسرا را آوردند و او تماشا مى كرد و مقصود او از بدهكار، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه از آل ابى سفيان بسيار كشته بود و آنها كين مقتولشان را مى جستند.

 

در اخبار اهل سنت آمده است كه: هند مادر معاويه ظاهرا در فتح مكه مسلمانى گرفت و با زنان ديگر با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيعت كرد به مضمون آيهء كريمهء لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ، تا به اين جمله رسيد: لايَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَ. زنان عهد كنند فرزندان خود را نكشند به سقط و غير آن، هند خوددارى نتوانست كرد و گفت: ما فرزندان خود را تا كوچكند، نكشيم و چون بزرگ شدند، توآنها را بكشى و كينهء خود را ظاهر ساخت و همين كينه در اولاد او بود تا وقتى يزيد گفت: ما وام خود را پس گرفتيم.

 

باز به كلام سبط در تذكره باز گرديم گويد:

ابن ابى الدنيا گفت كه: چون با چوب بر دندان پيشين آن حضرت مى زد، اين اشعار حصين بن الحمام مرّى را خواند:

صبرنا و كان الصّبر منّا سجيّة                           باسيافنا يفرين(كذا) هاما و معصما

نفلّق هاما من رءوس احبّة                               الينا و هم كانوا أعقّ و اظلما

يعنى: «شكيبايى نموديم و شكيبايى خوى ماست (و أسيافنا يفرين) و شمشيرهاى ما مى برد و مى شكافد

سر و دست را، مى شكافيم سرهاى دوستان خود را و آنها آزارنده تر و ستمكارتر بودند».

 

مجاهد گفت: نماند كسى مگر او را دشنام داد و عيب گفت و ترك او كرد، ابن ابى الدنياگفت: ابو برزهء اسلمى (بفتح باء و سكون راء) نزد او بود، گفت:

اى يزيد چوب خود را بردار كه بسيار ديدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين دندانها را مى بوسيد.

و ابن جوزى در كتابش موسوم به الردّ على المتعصّب العنيد گويد:

عجب از عمر بن سعد و عبيد الله بن زياد نبايد داشت (چون بازنده گان و مرده ها دشمنى كردند) بلكه عجب از يزيد مخذول است كه (كينه جويى از سر بريده مى كرد) و به چوب بر دندان پيشين حسين عليه السّلام مي زد و مدينه را غارت كرد. گيرم حسين عليه السّلام خارجى بود، آيا اين كار با خوارج رواست؟ آيا در شرع نبايد آنها را به خاك سپرد؟!

و اينكه گفت: مى توانم خاندان رسالت را به بندگى گيرم. هر كس چنين كند و معتقد به آن بود هر چه او را لعنت كنى كم كرده اى و اگر آن سر مطهّر را احترام مى كرد و نماز مى گزاشت بر آن و در طشت نمى نهاد و به چوب نمى زد، چه زيان داشت وى را و مقصود او از كشتن حاصل شده بود و ليكن كينه هاى عهد جاهليت بود كه وى را بر اين داشت و دليل آن شعرى است كه گذشت ليت اشياخى الخ.

افزودن دیدگاه جدید