چشم انداز جهاني مسيحيت معاصر
مسيحيت كه در غرب نشو و نما يافته، امروزه بخشي از مشكلي است كه تمام جريانهاي اعتقادي با آن روبرو هستند. اكنون همه فرهنگها با افتراق و جدايي امر معنوي و امر عادي روبرو هستند. اين امر ريشه در عصر روشنگري قرن هجده دارد كه به نوبه خود محصول مسيحيتي بود كه اتحاد بالقوه عناصر مختلف جامعه ...
مسيحيت كه در غرب نشو و نما يافته، امروزه بخشي از مشكلي است كه تمام جريانهاي اعتقادي با آن روبرو هستند. اكنون همه فرهنگها با افتراق و جدايي امر معنوي و امر عادي روبرو هستند. اين امر ريشه در عصر روشنگري قرن هجده دارد كه به نوبه خود محصول مسيحيتي بود كه اتحاد بالقوه عناصر مختلف جامعه بشري مكنون در مسيحيت را ناديده گرفته بود. اين اتحاد همان رابطه مشخص بين دو عالم روحاني و جسماني و انسان و خداست و به فرهنگ غرب درك خاصي از واقعيت داده است. اين نگرش گرچه در توسعه علوم و فنون كمك كرده است اما براي هدايت سياسي اجتماعي و فكري، ناكافي بوده است.
با زوال نسبي تمام اعتقادات ديني در عصر بحران جهاني مي توان گفت جنبش هاي احياي مذهبي در آن بيشتر بيان علايم مرض بوده و هست تا درمان آن. در طول تاريخ تمام فرهنگها و جوامع از اساس در حال فروپاشي بودند و همه آنها نياز داشتند كه بر مشكلات ذيل پاسخ گويند:
1. ارتباط بين ماترياليسم شكاك و مدني و نوعي احساس غربت رمانتيك يا خيال پردازي آرمان گرايانه
2. تعادل بين نهادهاي اجتماعي و مراكز قدرت سياسي و اقتصادي و جستجوهاي فردي براي كسب رضايت دروني و يافتن جامعه راستين
3. تعادل بين نظم مباني عادلانه و آزادي 4. همنوايي بين آزادي فردي و كنترل اجتماعي 5. همسازي بين امر عقلاني و شهودي.
مسيحيت درشكل فرقه فرقه شده غربي و مخصوصا نوع خودپسند و پرخاشگر آن به جاي حل مشكل بر مشكل افزوده است. با همه اينها اين امكان وجود دارد كه در داخل مسيحيت ابزارهاي فهم تازه از معني و پتانسيل آن وجود داشته باشد. نشانه هاي تولد نوعي كليسا كه فراتر از غرب و شرق و شمال و جنوب است در سراسر جهان در حال نمايان شدن است و اين نشان مي دهد كه مسيحيت يكبار ديگر بذرهاي التيام و اتصال آن افتراق بزرگ را مي افشاند. در غرب كساني كه در حواشي دنياي مسيحيت و در مرز ميان اديان زندگي مي كنند، اين معنا را بهتر درك كرده اند. آناني كه شكل معتبري از پيام مسيحيت را در مي يابند كساني هستند كه در برزخ ميان دو دنياي متفاوت زندگي مي كنند. فضاي اخلاقي درخشان كه روحيات ما بر آن بنا شده است با دنياي سرمايه داري غرب سازگار نيست. در ميان مسيحيان اروپاي شرقي هم چنين دريافت مجددي از كمال حقيقي انجيل در حال شكل گيري است و فقرا در سراسر جهان از تقريرات نو استقبال مي كنند. در سر تاسر آمريكاي لاتين انجمنهاي مسيحي شكل گرفته است كه مردم را به فعاليت سياسي – اجتماعي فرا مي خوانند. آنها اين فعاليتها را جلوه عشق مسيحايي مي دانند.
حتي اقدامات آنها به ايدئولوژي گرايي سياسي منجر مي شود. بشارتهاي كتاب مقدس درباره مهاجرين آزادي بخش بني اسرائيل از مصر و بعدا اسارت طولاني آنها در بابل براي مسيحيان آمريكايي لاتين معناي عميقي پيدا كرده است. آنان احساس مي كنند براي تحمل بالقوه يك مبارزه سياسي طولاني نياز به بسيج تمام منابع معنوي وجود دارد. بنابراين تلاش دارند عبادت و دعا را با هم در آميزند.
در شرق نيز الهياتي مطرح مي شود كه در مقابل فقر و بي عدالتي حساس است و شديدا رويكردي مادي و سياسي به قضايا دارد.
در چنين فضايي غالبا آزادي فراواني براي ساير اديان و اختلاط با پيروان آنها ، احترام به آنها و آمادگي براي تبادل متقابل با آنها وجود دارد. بنابراين انسانيت مشتركي از دنياي تقسيم شده گذشته در ظهور است حال.
سيمون بارينگتون وارد
افزودن دیدگاه جدید