همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد
خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد
ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد
در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد
خنجر کند گرفته به میان دستش
حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد
پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا
گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد
ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر
بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد
بین گودال و لب تشنه کنار دریا
پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد
……………………………..
از بس که پا به روی دهانت رها شده
بنگر که پشت خواهرت از غصه تا شده
بر روی صورتت چقدر چکمه می دود
در قتلگاه جشن و سروری به پا شده
امامه ات به دست سنان جلوه می کند
دشمن به غارت کفنت هم رضا شده
باید خدا مرا بکشد ای برادرم
حتی عصا زدن به سرت هم روا شده
هر کس که می رسد به تنت چنگ می زند
دیدم میان حلق شما نیزه جا شده
آخر خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
حالا که شمر روی تنت بی حیا شده
دیدم نشسته خنجر خود پاک می کند
فهمیدم عاقبت سرت از تن جدا شده
افزودن دیدگاه جدید