اثری نیست و یک پیروهنی نیست شده

اثری نیست و یک پیروهنی نیست شده

تکه های بدن پاره تنی نیست شده

آنقدر داد زدم این پسر دخت نبی ست

بین جنجال صدای سخنی نیست شده

نیزه بر پهلو و بازو و بدن معمولی ست

نیزه جا دادن و حلق و دهنی نیست شده

دیدم از دور یکی هست به روی تن او

بعد از آن مرد عقیق یمنی نیست شده

دیدم او جان به بدن داشت ولی اسب ولی ...

ضرب نعل آمد و شکل بدنی نیست شده

شبهی از تن او در ته گودال ولی

ساقه و برگ گل یاسمنی نیست شده

افزودن دیدگاه جدید