کوفیان، گرگ‌صفت بر بدنت چنگ زدند

کوفیان، گرگ‌صفت بر بدنت چنگ زدند

به چه تقصیر بـه پیشانی تو سنگ زدند؟

تا بگیـرم بـه بـر و توشـه ز رویت گیرم

بوسه از صـورت و رگ‌های گلویت گیرم

کاش چون قامت من نیزۀ تو خم می‌شد

کاش این فاصله بین من و تو کم می‌شد

کاش شرح شب بگذشته به من می‌گفتی

کاش بـا فاطمـۀ خویش سخن می‌گفتی

دل به دنبال سـر و دیـده سوی قتلگهم

نگهم کن! نگهـم کن! نگهـم کن! نگهـم

نگهم سخت گره خورده به روی تو حسین!

ساربانم شده رگ‌های گلوی تو حسین!

عازمـم تـا کـه بـه دروازۀ شـامم ببری

دوست داری به سوی مجلس عامم ببری

پیش حکم تو کجا جای درنگ است حسین؟

تنم آمادۀ کعب نی و سنگ است حسین!

بـار بستـم کـه سـوی شـام بلایم ببرند

با سرت پـای همان تشت طلایـم ببرند

مـن که پیغـامبر خون شهیدان تواَم

قصّه کوتاه؛ فقط گوش به فرمان تواَم

افزودن دیدگاه جدید