در دل تاریك شب ها، باز می پیچد دعایت
در دل تاریك شب ها، باز می پیچد دعایت
می تراود ذكر حق، از سینه ی دردآشنایت
هیچ نوری نیست، نوری نیست... اما تا می آیی
ناگهان خورشید، سر بر می كشد از جای پایت
نقطه ی عطف تمام عابدان معنا گرفته
در قنوت دستهایت، در شكوه ربنایت
كربلا یعنی همان جایی كه بیمارش تو باشی
می رسد از خیمه ها و از نیستان ها نوایت
خلق در خواب خوش اند و زاهدان غرق تظاهر !
کی خبر دارد كسی از سجده های بی ریایت؟
این جهان، دربار شام است و پر از بی حرمتی ها
می شود آیا دوباره گل كند زنگ صدایت ؟
می شود آیا دوباره گل كند در این زمانه
پا به پای زینب كبری، طنین خطبه هایت ؟
من " فرزدق " نیستم اما دلم می خواست آقا
شعرهایم را فقط یكبار می خواندم برایت
تا تو را دارم، چه غم دارم عزیز آسمانی !
ای خوشا بی بال و بی پر، پركشیدن در هوایت
افزودن دیدگاه جدید