برسی تطبیقی تولد و حمل حضرت عیسی از نگاه قرآن و انجیل

مقدمه:
یکی از جلوه های اعجاز قرآن توصیف تاریخ انبیاء و سرگذشت پیشینان است این داستانها علاوه بر جنبه های عبرت آموزی که دارد انسان رابا جهان ماوراءطبیعت آشنا می سازد و آدمی با اندیشه در این وقایع پی به قدرت الهی به طورمحسوس و ملموس می برد یکی ازاین حوادث غیر طبیبعی داستان بارداری حضرت مریم و چگونگی تولد عیسی مسیح می باشد

برسی تطبیقی تولد و حمل حضرت عیسی از نگاه قرآن و انجیل
در این مقاله ضمن مقایسه داستان بارداری حضرت مریم از نگاه انجیل و قرآن به ویژگیهای این داستان ازمنظر قرآن می پردازیم
قرآن راجع به حضرت مریم می فرماید :
«واذقالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین» (آل عمران: 420) در این آیه لفظ اصطفاء دو مرتبه آمده است ودرمرتبه دوم با کلمه «علی» متعدی شده و بر عبارت نساءالعالمین وارد شده است آنچه مسلم است آیه دو نوع اصطفاء و برگزیدگی را مطرح می کند و از آنجا که اصطفاء دوم با لفظ «علی» همراه است می بایست یک ویژگی خاصی درحضرت مریم باشدکه سایر زنان فاقد آن خصوصیت باشند اما راجع به اصطفاء اول باید گفت که آن ویژگیها اختصاصی به حضرت مریم ندارد و سائرین نیز در آن مشارکت دارند از جمله مطهره بودن محدثه بودن واطعام الهی و... که این امور اختصاصی به حضرت مریم ندارد اما اصطفاء دوم حضرت مریم حاکی از یک امری است که زنان دیگراز آن محرومند وآن ویژگی مربوط به طریقه خارق العاده بارداری حضرت مریم است که در مورد زنان دیگر این بارداری بوسیله نطفه مرد صورت می گیرد اما بارداری حضرت مریم بدون دخالت نطفه و مستقیما با کلمه ایجاد «کن الهی» صورت میپذیرد علامه طباطبایی می گوید از اموریکه اختصاص به حضرت مریم دارد وزنان دیگر در آن مشارکت ندارند مساله بارداری عجیب حضرت مریم است واین مطلب موجب اصطفاء وی و تقدم او بر سایر زنان می شود اما امور دیگری که در شان حضرت مریم وارد شده است مانند مطهره و محدثه بودن اینها اموری است که اختصاص به او ندارد ودر زنان دیگر نیز پیدا می شود(علامه طباطبایی،3/189)
چگونگی بارداری حضرت مريم از دیدگاه انجیل
انجیل«متى» داستان باردار شدن حضرت مريم را چنين توصيف مى‏كند:
«مريم مادر او (عيسى) كه به عقد يوسف در آمده بود قبل از آنكه به خانه شوهر برود بوسيله روح القدس آبستن شد. يوسف كه مرد نيكوكارى بود و نمى‏خواست مريم را پيش مردم رسوا كند تصميم گرفت مخفيانه از او جدا شود. يوسف هنوز در اين فكر بود كه فرشته خداوند درخواب به او ظاهر شد و گفت: «اى يوسف پسر داود، از بردن مريم به خانه خود نترس. زيرا آنچه در رحم او است از روح القدس است او پسرى به دنيا خواهد آورد و تو او را عيسى خواهى ناميد يوسف از خواب بيدار شد و طبق دستور فرشته خداوند عمل نمود و مريم را به خانه خود آورد.( متى، 1/ 18 ـ 24 )
انجیل«لوقا» جريان باردار شدن حضرت مريم را چنين نقل مى‏كند:
«در ماه ششم جبرئيل فرشته از جانب خدا به شهرى به نام ناصره كه در استان جليل واقع است به نزد دخترى كه در عقد مردى به نام يوسف ـ از خاندان داود ـ بود فرستاده شد. نام اين دختر مريم بود. فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام، اى كسى كه مورد لطف هستى، خداوند با تو است». اما مريم از آنچه فرشته گفت بسيار مضطرب شد و ندانست كه معنى اين سلام چيست فرشته به او گفت: «اى مريم نترس زيرا خداوند به تو لطف فرموده است. تو آبستن خواهى شد و پسرى خواهى زائيد و نام او را عيسى خواهى گذارد مريم به فرشته گفت «اين چگونه ممكن است؟ من با هيچ مردى رابطه نداشته‏ام» فرشته به او پاسخ داد: روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خداى متعال بر تو سايه خواهد افكند بدان كه خويشاوند تو «اليزابت» در سن پيرى پسرى در رحم دارد و آن كس كه نازا به حساب مى‏آمد اكنون شش ماه از حاملگى او مى‏گذرد زيرا براى خدا هيچ چيز محال نيست.» ( لوقا، 1/ 26 ـ 32 و 34 ـ 37)
در ميان يهود رسمى بود كه وقتى جوانى سراغ دخترى جهت خواستگارى می رفت و او را به عقد خويش در مى‏آورد تا مدتى فقط معاشرت بين دختر و پسر صورت می گرفت لكن روابط زنا شوئى حاصل نمى‏شد و پس از مدتى اگر پسر و دختر اخلاق يكديگر را پسند می كردند آنگاه ازدواج صورت مى‏گرفت از آن زمان به بعد روابط زناشوئى آزاد می شد ولى چنانچه يكديگر را پسند نكردند نامزدى فسخ می شد و هر كدام راه خويش را پيش گرفتند. ( النجار، 373)
«الياس نجمه» در اين مورد مى‏گويد: «نامزدى نزد يهود آن چنانكه امروز هست كه صرف وعده متبادل در ازدواج بين پسر و دختر باشد نبوده است بلكه كليه حقوق ازدواج در آن رعايت مى‏شده است و دخترى كه نامزد شده باشد به عنوان همسر شرعى محسوب می شد و خيانت در زمان نامزدى موجب سنگسار شدن مى‏گشت». (الیاس نجمه، 50)
گفتار بالا با عبارت انجيل سازگارى دارد و روى همين جهت بود كه وقتى يوسف متوجه باردارى مريم مى‏شود با اينكه او در حال عقد بسر مى‏برد و طبيعتا باردارى نمى‏بايست بوجود مى‏آمد، تصميم مى‏گيرد از مريم جدا شود لكن به واسطه خوابى كه مى‏بيند از اين تصميم منصرف مى‏شود و مريم را به خانه مى‏آورد.
انجیل «برنابا» با تفصيل بيشترى به نقل داستان مى‏پردازد و چنين مى‏گويد: «يك روز مريم تنهابود كه ناگاه فرشته جبرئيل داخل شد بر بستر او و سلام داد به او، و گفت بركت خداى باد بر تو اى مريم پس ترسيد آن دختر از ظهور آن فرشته وليكن فرشته فرو نشاند ترس او را و گفت مترس اى مريم كه بر خوردار شدى نعمتى را از نزد خدائى كه برگزيده ترا تا اينكه باشى مادر پيغمبرى كه مبعوث مى‏كند او را به سوى شعب اسرائيل تا سلوك كنند به شريعت‏هاى او به اخلاص پس جواب داد غدراء چگونه من مى‏زايم پسرى را و من نمى‏شناسم مردى را پس جواب داد فرشته اى مريم به درستى كه خدايى كه ساخت انسان را از غير انسان هر آينه قادر است بر اينكه بيافريند در تو انسانى را زيرا كه هيچ محالى نيست نزد او پس جواب داد مريم به درستى كه من دانا هستم به اينكه خدا قادر است پس بشود مشيت او پس گفت فرشته بارور شو به پيغمبرى كه زود است او را يسوع بخوانى پس فرشته رفت اما مريم چون در باطن ترسناك بود از اينكه به غضب درآيد طايفه بر او بواسطه اينكه آبستن است پس سنگ باران كنند او را كه گويا او مرتكب زنا شده شوهرى از عشيره خود براى خود اختيار نمود خوش‏كردار كه يوسف نام داشت و چون يوسف نيكوكار بود وقتى كه مريم را آبستن ديد عزم نمود بر دور كردن او چونكه پرهيز مى‏كرد خداى را و در بين اينكه او خواب بود ناگاه فرشته خدا او را سرزنش نمود گفت چرا عزم نموده‏اى بر دور كردن زن خويش پس بدان بدرستى كه آنچه در او پيدا گرديده فقط بخواست خدا پيدا گرديده پس زود است كه بزايد عذرا پسرى و زود است او را بناميد يسوع پس چون يوسف بيدار شد از خواب شكر كرد خداى را و بسر برد با مريم در مدت عمرش». ( برنابا، 1/ 2 ـ 11 و 2/ 1 ـ 14)
طبق نقل «لوقا» فرشته (جبرئيل) تنها ماموريت ابلاغ باردار شدن مريم را داشته است لكن عامل باردار شدن روح القدس بوده است و همين نظر مورد تائيد «متى» نيز مى‏باشد اما از آنچه «برنابا» ذكر كرده است بدست مى‏آيد كه جبرئيل دو ماموريت داشته است. ماموريت اول ابلاغ باردار شدن مريم و ماموريت دوم اينكه خود وى عامل باردارى مريم نيز بوده است نكته ديگرى كه قابل دقت است اينكه «لوقا» خواب ديدن يوسف را ذكر نمى‏كند اما «متى» و «برنابا» هر دو داستان خواب ديدن يوسف را نقل مى‏كنند با اين تفاوت كه «متى» باردار شدن مريم را پيش از آنكه وى به عقد يوسف در آمده بود ذكر مى‏كند اما «برنابا» مسئله ازدواج مريم با يوسف را پس از آنكه وى به وسيله جبرئيل باردار مى‏شود ذكر مى‏كند.
طبق گفته «برنابا»، مريم از اينكه مى‏ديد با آن سابقه درخشان كه در بين مردم داشته است حال با اين رسوائى بزرگ چه كند، چون سابقه ندارد كه دوشيزه‏اى باردار شود مگر آنكه ارتباط نامشروعى با مردى برقرار كرده باشد لذا جهت مصون ماندن از اين تهمت تصميم مى‏گيرد كه از عشيره خود، مردى نيكوكار به نام يوسف را به عنوان زوج خويش اختيار كند و يوسف وقتى متوجه باردارى او مى‏گردد تصميم مى‏گيرد كه از وى جدا شود لكن طبق فرمانى كه در خواب به او داده مى‏شود از اين تصميم منصرف مى‏شود و مريم را به خانه مى‏برد در نتيجه مردم متوجه باردارى غير عادى حضرت مريم نمى‏شوند و بدين وسيله مسأله تهمت مردم به حضرت مريم منتفى مى‏شود و لذا ذكرى از مسأله تهمت در اناجيل نشده است اما قرآن مسئله تهمت را مطرح مى‏كند چون اصلاً معتقد به اينكه حضرت مريم مخطوبه جوانى به نام يوسف نجّار باشد نيست.
«لوقا» وقتى داستان سرشمارى عمومى را نقل مى‏كند به ذكر اين نكته مى‏پردازد كه «يوسف» نيز از «ناصره جليل» به «يهوديه» مى‏رود تا در «بيت لحم» نام نويسى كند زيرا براى انجام سرشمارى هر كس مى‏بايست به شهرخود مى‏رفت در اين مسافرت، يوسف، مريم را كه در اين هنگام زايمان او نزديك بود با خود مى‏برد. در اين كه چرا يوسف، همسر خويش را با خود به اين مسافرت كه در آن هنگام براى حضرت مريم دشوار بوده است مى‏برد با اينكه حضور زنان در مراسم نام نويسى ضرورى نبود يكى از احتمالات اين است كه مردم ناصره براى حامله شدن حضرت مريم قبل از عروسى با يوسف آنقدر بدرفتارى نموده‏اند كه مريم نتوانسته بدون نامزدش در آنجا بماند. (میلر، 30)
«لوقا» از مسافرت حضرت مريم بعد از باردارى توسط روح القدس از ناصره به شهرى واقع در كوهستان «يهوديه» نام مى‏برد و متذكر مى‏شود كه حضرت مريم حدود سه ماه در آنجا پيش «اليزابت» و «زكريا» كه از خويشاوندان وى محسوب مى‏شدند مى‏ماند (لوقا، 1/ 39 و 40 و 56) و شايد مسافرت وى به آنجا به جهت در امان بودن از طعنه‏هائى بوده است كه مردم ناصره در مورد حاملگى بدون ازدواج وى بر سر زبانها انداخته بودند.
چگونگی بارداری حضرت مريم از ديدگاه قرآن
قرآن ( آل‏عمران: 38 - 47 و مريم: 2 -21) همانند انجيل (لوقا، 1/ 5 ـ 38 و متی، 1/ 18-24) داستان باردارى حضرت مريم را پس از ذكر باردارى همسر زكريا نقل مى‏كند و هر دو باردارى از حيث اينكه يك امر خارق‏العاده و خلاف معمول بوده است به هم شبيه هستند. خداوند به حضرت زكريا در سنين پيرى در حالى كه همسر وى عقيم و نازا بوده است فرزندى عطا مى‏كند و به حضرت مريم فرزندى به نام «عيسى» را بدون اينكه واسطه مرد در كار باشد عنايت مى‏كند. قرآن در دو جا ( آل عمران: 45 - 47 و مريم: 16 - 20) داستان حمل و باردارى حضرت مريم را نقل مى‏كند.
هنگامى كه ملائكه خبر بشارت فرزندی را به مريم مى‏دهند وی تعجب كرده مى‏گويد:
«انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر»(آل عمران: 47)
و در جاى ديگر مى‏گويد «لم يمسسنى بشر ولم اك بغيا» (مریم: 20) زنى كه نه شوهر داشته و نه ارتباط نامشروع با بيگانگان چگونه ممكن است باردار گردد؟ اين كلام حضرت مريم حاكى از اين بود كه وى از بشارت ملائكه چنين برداشت كرده بود در همان حالى كه با بشرى تماس نداشته صاحب فرزند مى‏شود نه اينكه ملائكه خبر از وقوع حادثه باردارى در آينده به طريق طبيعى بدهند و روى همين برداشت بود كه گفت: «ان يكون لى ولد ولم يمسسنى بشر».
پاسخى كه در مقابل تعجب حضرت مريم ارائه مى‏شود اين است كه «قال كذلك اللّه‏ يخلق ما يشاء» (آل عمران: 47)و نیز «قال كذلك قال ربك هو علّى هين» (مریم: 21)
فرشته در پاسخ وى مى‏گويد در همين حالى كه بشرى با تو تماس نداشته است خداوند فرزندى را به تو عنايت مى‏كند چرا كه خداوند بر هرگونه آفرينش قدرت دارد و اين كار براى خدا آسان است. براى او خلقت به طور متعارف كه در مورد انسانها به طور عموم جارى است با خلقت غير متعارف كه در مورد حضرت آدم يا حضرت عيسى جارى است يكسان است.
تعبیر «قال كذلك» به فرشته‏اى مربوط مى‏شود كه به صورت انسانى بر حضرت مريم متمثل شده بود. اگر اين مطلب را بپذيريم در اين صورت اين مشكل پيش مى‏آيد كه در سوره آل‏عمران «ملائكه» به صورت جمع آمده است حال چطور فاعل در جمله «قال كذلك» مفرد آمده است، ممكن است گفته شود از باب تعظيم صیغه جمع آورده شده است و مراد از «ملائكه» همان «روح» است كه در سوره مريم ذكر شده است و جواب ديگر اينكه «روح» نيز در بين ملائكه بوده است و چون «روح» اشرف ملائكه است لذا وى پاسخ تعجب حضرت مريم را داده است لكن بهترين جواب در اين باب جوابى است كه «علامه طباطبائى» گفته‏است و حاصل آن اينكه: «بين خود ملائكه از حيث قرب به حضرت حق تقدم و تاخر و اختلاف درجات وجود دارد و مَلَك متاخر نسبت به اوامر متقدم تبعيت كامل دارد بطورى كه فعلش فعل متقدم و سخنش سخن متقدم است از طرف ديگر فعل تمامى اين فرشتگان، فعل خداوند محسوب مى‏شود لذا بشارت ملائكه عين بشارت «روح» است از باب اينكه «روح» اشرف ملائكه است.» (علامه طباطبائی، 3/191و192)
تمثل روح
يكى از الفاظى كه در قرآن در مصاديق مختلفى بكار رفته است لفظ «روح» مى‏باشد.
گاه مراد از روح فرشته مقرب خداوند (جبرئيل) است كه به صفت قداست وامانت نيز متصف شده است. او همراه ملائكه است و ماموريت ابلاغ رسالت و نزول وحى به عهده اوست. مانند این آیه «وانه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قلبك ...» (شعراء: 192ـ194 )اين قرآن از جانب خداست كه روح الامين آن را بر قلب تو فرود آورده است.
در بعضى از موارد مراد از روح خود قرآن است و اينكه به قرآن روح اطلاق شده است از جهت تأثيرى است كه در قرآن هست و آن حيات بخشيدن به جامعه انسانى است. در سوره شورى می فرماید: «اوحينا اليك قرانا عربيا»(شورى: 7) یعنی ما به سوى تو قرآن عربى را وحى كرديم و در همين سوره در جاى ديگر می فرماید: «اوحينا اليك روحا من امرنا» (شورى: 52) یعنی ما به سوى تو روحى كه از امر ماست به تو وحى كرديم.
گاه مراد از روح، روح مستقلى كه در خلقت انسان از آن نام برده مى‏شود.
در داستان خلقت انسان قرآن می فرماید: «ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون.... فاذا سویته و نفخت فيه من روحى »( حجر: 26 و 29) یعنی خداوند انسان را از صلصال (گِل خشك شده تغيير يافته) آفريد و بعد از آنكه جميع اجزاء هركدام در جاى مناسب خويش قرار گرفت سپس در آن از روح خدائى دميده شد.
نفخ روح كه در اين آيه آمده است كنايه از ايجاد يك نوع اتحادى بين جسم و روح است و اضافه شدن روح به ذات حق از باب تكريم مى‏باشد، و به اصطلاح «اضافه تشريفيه» است كما اينكه در اضافه بيت به اللّه‏ در بيت اللّه‏ چنين است و اين روح در جميع آحاد بشر به نحو استقلال جريان دارد و اختصاصى به پيامبران ندارد لكن گاهى به جهت خصوصيت و مزيتى كه بعضى ازارواح دارند و يا خصوصيتى که در خلقت آنها مورد لحاظ است ، ذكر مى‏شوند مانند روحى كه در خلقت حضرت آدم بكار رفته است.
در سوره مريم آمده است كه: «فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويّا».( مريم: 17) حضرت مريم كه از اهل و خانواده خويش كنارگيرى كرده بود و دور از چشم ديگران در گوشه‏اى خلوت در ميان پرده و حجابى كه وى را از ديدگان ديگران در امان قرار مى‏داشت، ناگهان مشاهده مى‏كند كه غريبه‏اى به خلوتگاه او راه يافته است او كيست و چه قصدى دارد؟ خداوند مى‏فرمايد كه ما رسول و فرستاده خويش را به صورت بشرى كه از حيث خلقت تام و كامل بود به سوى حضرت مريم فرستاديم.
حال اين روح متمثل كيست؟ تقريبا اكثر مفسرين(طوسی، 7 /114 و قمى، 2 /49 و القرطبی، 11 /91 و طبرسی، 6 /783 و طباطبائی، 14 /35) اتفاق نظر دارند كه مراد از روح متمثل جبرئيل است و اين معنا با توجه به «فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا» (مریم: 17) واضح و آشكار مى‏شود.
اما راجع به مسئله «تمثل» توجه به اين نكته لازم است كه تمثل فرشته به صورت انسان سبب نمى‏شود كه فرشته واقعا انسان شود چون انقلاب و تبديل ماهيت محال است و فرشته كه مخلوقى در مقابل انسان است هيچگاه تبديل به انسان نمى‏شود بلكه اين تحول تنها در ادراك و تصور مخاطبِ فرشته صورت مى‏گيرد به بيان ديگر جبرئيل طبق تصور حضرت مريم يك انسان بود اما در واقع همان فرشته مقرب خدا بود و هيچگونه تحولى در ذات او صورت نگرفته بود.(علامه طباطبائی،14/36-40) اين بيان با توجه به ريشه لغوى «تمثل» نيز روشن مى‏شود. (راغب اصفهانی،/462 و انیس و ...، 2 / 853)
فرشته خدا كه به صورت انسانى بر حضرت مريم ظاهر شده بود پس از معرفى خويش به عنوان فرستاده خدا ماموريت خود را چنين ذكر مى‏كند: «لاهب لك غلاما زكيا» ( مريم: 19) تا ببخشم به تو فرزندى پاك سيرت و پاكيزه. بايد دقت كرد كه فاعل«لاهب» جبرئيل است و شايد علت اينكه جبرئيل خود را فاعل «بخشيدن» معرفى مى‏كند به جهت اين باشد كه وى ماموريت ابلاغ چنين بشارتى را داشته است و شايد هم به جهت اينكه وى مامور نفخ و دميدن بر حضرت مريم بوده است كه در اثر آن نفخ حضرت مريم باردار مى‏شود و به اين معنا بعضى از روايات دلالت دارد كه بزودى از آنها بحث خواهيم كرد و يا اينكه بگوئيم جبرئيل كلام خدا را حكايت مى‏كند به اين بيان كه «قال ربك لاهب لك غلاما زكيا». (طوسی، 7 /113)
حضرت مريم وقتى اين كلام را از جبرئيل شنيد: «قالت اَنىّ ان يكون لى غلام و لم يمسسنى بشر ولم اك بغيا» ( مريم: 20) در اينجا مخاطب حضرت مريم ذكر نشده است اما در سوره آل‏عمران (آل‏عمران: 47) چنين است كه: «قالت رب انى يكون لى ولد ولم يمسسنى بشر» و با اينكه مخاطب آن حضرت ملائكه و يا جبرئيل است چرا لفظ «ربّ» بكار رفته است احتمال داده مى‏شود كه حضرت مريم از آنجا كه جبرئيل خويش را رسول خدا معرفى مى‏كند لذا خطابش را متوجه خدا مى‏كند و احتمال ديگر اينكه مراد از «رب» در اينجا خداوند نيست بلكه بمعناى «مولى» است و چون ما قبل و ما بعد آن در مورد جبرئيل است لذا در اينجا نيز مخاطب جبرئيل است و با توجه به «قال كذلك» كه فاعل قال جبرئيل است احتمال دوّم تقويت مى‏شود به هر حال حضرت مريم از شنيدن اين خبر با حالت تعجب، جبرئيل يا خدا را مخاطب قرار داد و گفت چگونه من صاحب اولاد مى‏شوم و حال آنكه دست هيچ انسانى به من نرسيده است؟
آنچه متعارف است اين كه زن تنها در اثر همبسترى با مرد (چه شوهر خويش يا مرد بيگانه) باردار ‏شود و حضرت مريم از اينكه مى‏ديد بدون تماس با مردى صاحب اولاد خواهد شد بسيار تعجب نمود.
در سوره آل‏عمران و مریم می فرماید: «ولم يمسسنى بشر» كه مس كنايه از همبسترى مرد با زن مى‏باشد و شامل هر دو قسم حلال و حرام مى‏شود و در سوره مريم با اين تعبير آمده است كه: «ولم يمسسنى بشر ولم اك بغيا» (مريم: 20) كه در اين صورت احتمال داده مى‏شود كه مراد از «ولم يمسسنى بشر» تنها همبسترى حلال باشد به قرينه مقابله با «ولم اك بغيا» كه مراد همبسترى حرام يعنى زنا است (راغب اصفهانی،55 و56) و احتمال دارد كه «ولم اك بغيا» تاكيد براى «لم يمسسنى بشر» باشد.
لكن با توجه به اينكه «لم يمسسنى» عام است و شامل هردو قسم حلال و حرام مى‏شود و «لم اك بغيا» خاص است و تنها شامل تماس حرام (زنا) مى‏شود لذا بهتر است بگوئيم اين تخصيص بعد از تعميم به جهت اهميت دادن به منزه دانستن ساحت مقدس حضرت مريم از فحشاء است.
جبرئيل در پاسخ تعجب حضرت مريم مى‏گويد: «قال کذلک یخلق ما یشاء اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون» (آل عمران:47) و نیز در «قال کذلک قال ربک هو علی هین» (مریم: 20) كه خداوند بى‏نياز از هرگونه سببى است و هر چه متعلق مشيّت و اراده وى قرار بگيرد همان تحقق خواهد يافت و اين امور براى خداوند آسان است.
نفخ روح
خداوند در مقام مدح حضرت مريم مى‏فرمايد: «والتى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا...»( انبياء: 91) و نيز «و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا ...»( تحريم: 12) در مورد واژه حصن آمده است: «حصن المراة حصناء و حصانة: عفت» و اَحْصَن الشىَ: منعه و صانه (انیس و .. ، 1 /180) حصن المراه بمعناى اينكه زن عفت برگزيند و احصن الشىَ يعنى آن شى‏ء را از ديگران منع كند و آن را حفظ نمايد.
فرج به شكاف بين دو شى‏ء گفته مى‏شود و به كنايه به عضو تناسلى نيز فرج مى‏شود (راغب اصفهانی،375)
پس معناى آيه چنين مى‏شود: «و يادآر حال حضرت مريم دختر عمران، زنى كه دامن خويش را پاك نگاه داشت پس از روح خويش در او (آن) دميديم».
بايد توجه داشت كه در سوره انبياء واژه «فيها» آمده است و در سوره تحريم «فيه» حال مرجع اين دو ضمير چيست؟ طبق سوره انبياء مرجع ضمير «التى احصنت فرجها» است و طبق سوره تحريم مرجع ضمير «فرج» است. در بعضى از قرائتها در سوره تحريم نيز «فيها» آمده است (فخر رازی، 30 /50 )و در قرائت «اُبّى» «فنفخنا فى جيبها من روحنا» آمده است( قرطبی، 18/204) و در قرائت ابن مسعود طبق نقل كشاف نيز «فيها» آمده است (زمخشری، 4 /573)
آيا «فرج» را حمل بر معناى كنايى آن كنيم يا اينكه مراد از «فرج» چيز ديگرى است.
«فخر رازى» مى‏گويد كه احصنت مراد حصان و حفظ از فواحش است و «فرج» بر معناى حقيقى آن (عورت) حمل مى‏شود. و روايتى از «ابن عباس» نقل مى‏كند كه جبرئيل در شكاف پيراهن حضرت مريم دميد و بعد مى‏گويد: هر شكافى كه در پيراهن باشد، اسم «فرج» بر آن اطلاق مى‏شود و مرجع ضمير «فيه» در «فنفخنا فيه من روحنا»، فرج ثوب (شكاف پيراهن) حضرت مريم مى‏داند.(فخر رازی،30/50)
لذا «فرج» در احصنت فرجهابر معناى حقيقى (عورت) حمل شده است و در مورد «فيه» مرجع را به شكاف پيراهن كه يكى ديگر از معانى «فرج» است ارجاع داده است.
بعضى براى تبيين چگونگى باردارى حضرت مريم سخنانى گفته‏اند كه با مقام حضرت مريم هيچگونه سازگارى ندارد و بسيار قبيح است كه چنين بانوى عفيفى را اينگونه معرفى كنيم. «قرطبى» هنگامى كه جريان نفخ جبرئيل را با استناد به روايت ابن عباس نقل مى‏كند ادامه مى‏دهد كه بعضى گفته‏اند كه جايز نيست كه خلقت «حضرت عيسى» به واسطه نفخ جبرئيل صورت گرفته باشد چون لازمه‏اش اين است كه قسمى از فرزند از جنس ملائكه باشد و قسمى از آن از جنس انسان. بلكه سبب خلقت اين است كه از اجتماع دو آب كه قدرى از آن در صلب پدر و قدرى از آن در رحم مادر قرار دارد، فرزند، بوجود مى‏آيد و خداوند اين دو آب را در حضرت مريم قرار داد قسمى از آن در رحم آن حضرت و قسم ديگرش در صُلب آن حضرت كه با نفخ جبرئيل، شهوت حضرت مريم تحريك شد و در اثر اين تحريك شهوت، آبى كه در صلب حضرت مريم قرار داشت به رحم او منتقل شد و با اختلاط اين دو آب بارداری صورت گرفته است. (قرطبی4/93)
لكن اگر معناى «نفخت فيها» روشن شود ديگر نيازى به چنين تفاسيرى نيست.
مساله نفخ روح در دو مورد در قرآن مطرح شده است يكى در مورد خلقت حضرت آدم و دوم در مورد خلقت حضرت مسيح و مراد از نفخ در مورد خلقت حضرت آدم اين است كه خداوند بواسطه روح به آن جسم (طين يا صلصال) حيات بخشيد. در مورد افراد بشر سير طبيعى اين است كه ابتداء نطفه مرد در رحم زن قرار گيرد آنگاه كه جنين، منعقد شد پس از سير تكاملى چنین به مرحله‏اى مى‏رسد كه روح در آن دميده مى‏شود. اما در مورد خلقت حضرت آدم چنين نبود كه ابتدا نطفه‏اى منعقد شود بلكه به كلمه ايجاد (كن)، خلقت تحقق يافت و در مورد خلقت حضرت عيسى نيز جريان از اين قرار بود كه خلقت وى بدون آنكه نطفه مرد در كار باشد صورت گرفت و از اين حيث خلقت هر دو (حضرت آدم و حضرت عيسى) شبيه به هم است و كلمه «كن» نيز در داستان خلقت حضرت عيسى آمده است. در سوره مريممى‏فرمايد: «قال كذلك اللّه‏ يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون» (مريم: 47)
علامه طباطبائى می فرماید: «مراد از نفخ روح در مورد حضرت مريم اين است كه ولادت و تولد حضرت عيسى به روال عادى و مستند به اسباب عادى نبوده است به اين معنا كه ابتدا نطفه‏اى وجود داشته باشد و جنین تشکیل شود و سپس در آن روح دميده شود بلكه چون نطفه‏اى در كار نیست ناچار نفخ روح بر خود حضرت مريم واقع مى‏شود و مراد از روح كلمه الهيه (كن) مى‏باشد.(علامه طباطبائی،14/316و317)
«زمخشرى» در تفسير «احصنت فرجها» می گوید: مراد اين است كه حضرت مريم خويش را از هرگونه رابطه حلال يا حرام حفظ نمود و دليل آن را اين آيه شريفه «ولم يمسسنى بشر ولم اك بغيا» قرار داده است و در ادامه مى‏گويد: نفخ روح در جسم بمعناى احياء و حيات بخشيدن به آن است كه در آيه شريفه «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى» مراد احياء آن جسم است حال اگر همين معنا را بخواهيم در مورد «فنفخنا فيها من روحنا» نيز بكار ببريم موجب اشكال مى‏شود چون دلالت بر احياء حضرت مريم مى‏كند. وى در پاسخ از اين اشكال مى‏گويد معناى آيه چنين است «نفخنا الروح فى عيسى فيها» يعنى ما به عيسى در حالى كه در بدن حضرت مريم قرار داشت حيات بخشيديم همانطور كه اگر نوازنده نى (مزمار) بگويد «نفخت فى بيت فلان» مرادش اين است كه «نفخت فى المزمار فى بيته».(زمخشری،3/133)
در واقع مراد زمخشرى اين است كه نفخ روحى كه بر حضرت عيسى واقع شد به منزله نفخ روح بر حضرت مريم است به دليل اينكه اين نفخ در حالى بر حضرت عيسى واقع شد كه آن حضرت در بدن حضرت مريم قرار داشت. در نتيجه معناى آيه «فنفخنا فيه من روحنا» (تحريم: 12) چنين مى‏شود كه ما مسيح «عليه‏السلام» را در حالى كه در بدن مادرش قرار داشت خلق كرديم و در او روح دميديم تا اينكه حيات يافت و طبق اين بيان ضمير «فيه» به «فرج» برمى‏گردد نه به حضرت مسيح و اين آيه با آيه سوره انبياء نيز هماهنگ خواهد شد چون در سوره انبياء چنين است «فنفخنا فيها» كه ضمير مونث آورده شده است و مرجع آن حضرت مريم است و در سوره تحريم نيز به «فرج» تعبير شده كه در واقع تعبير از عضوى از حضرت مريم است كه در آن نفخ صورت گرفته است.
با اين بيان ديگر لزومى ندارد مرجع ضمير «فيه» را به شکاف پيراهن برگردانيم و به رواياتى كه چنين تعبيرى دارد متمسك شويم و چون اين نفخ در حالى واقع شده بود كه حضرت مسيح در بدن حضرت مريم قرار داشت لذا نفخ بر او به منزله نفخ بر حضرت مريم تعبير شده است و با بيانى كه از «الميزان» نقل كرديم كه مراد از نفخ كناية از عدم استناد و خلقت حضرت مسيح به اسباب عادى و تشكيل نطفه مى‏باشد معلوم مى‏شود كه آيه در صدد اين معناست كه بگويد ما حضرت مسيح را در حالى كه نطفه مرد در كار نبود خلق كرديم و سپس در آن روح دميديم و از همين جا معناى آيه 59 آل‏عمران(ان مثل عيسى عنداللّه‏ كمثل آدم خلقه من تواب ثم قال له كن فيكون) نيز روشن خواهد شد. «مرحوم طوسى نيز تعبيرى دارند كه از معنايى كه ارائه شد چندان دور نيست وى مى‏گويد: «فنفخنا فيها من روحنا» معناه اجرينا فيها روح المسيح كما يجرى الهواء بالنفخ» (طوسی، 7 /276)
آخرين نكته‏اى كه در تفسير «احصنت فرجها فنفخنا فيه (فيها) من روحنا» باقى مى‏ماند اين است كه مراد از «روح» در «روحنا» چيست؟
همانطور كه قبلا اشاره كرديم يكى از اقسام روح، روح مستقلى است كه در تكوين و خلقت انسان و حيات بخشيدن به جسم بكار مى‏رود.
شخصى به نام «احول» از امام صادق عليه‏السلام در مورد روحى كه بر آدم دميده شد
سؤال مى‏كند حضرت در پاسخ وى مى‏فرمايد «هذه روح مخلوقه والروح التى فى عيسى مخلوقة» (کلینی، كتاب توحيد باب روح، حديث اول) آن روح مخلوق است و نيز روحى كه در حضرت عيسى بود نيز مخلوق بود.
در روايت ديگرى كه «حمران» از «امام صادق» در مورد آيه شريفه «و روح منه» سؤال مى‏كند حضرت در پاسخ وى مى‏فرمايند«هى روح اللّه‏ مخلوقه ـ خلقها اللّه‏ فى آدم و عيسى» (همان حديث دوم) آن روح، مخلوق است كه خداوند آن را در حضرت آدم و حضرت عيسى آفريد.
در روايت ديگرى از امام باقر عليه‏السلام در مورد روحى كه در آدم و عيسى عليهماالسلام است سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمودند «روحان مخلوقان اختارهما و اصطفاهما روح آدم و روح عيسى صلوات اللّه‏ عليهما» (علامه مجلسی،4/13) آن دو روح، دو روح مخلوق هستند كه خداوند آن دو را اختيار كرد و برگزيد.
البته اين روح مخلوق در جريان خلقت همه افراد بشر وجود دارد و تكميل خلقت بواسطه دميدن اين روح است اما اينكه اين دو روح (روح آدم و روح مسيح) عليهماالسلام جداگانه ذكر شده است به جهت خصوصيتى است كه در اين دو روح موجود است و آن خلقت اين دو موجود به نحو غير طبيعى و بدون واسطه نطفه مى‏باشد علاوه بر اينكه روح انبياء از يك عظمت و شرافت خاصى نيز برخوردارند لكن آنچه در این آيه مورد نظر است خلقت غير طبيعى آنها است و اضافه روح به خداوند از باب تعظيم و تشريف است چنانچه در مورد بيت‏اللّه‏ چنين است.
نتيجه اينكه در داستان حضرت عيسى از دو «روح» ياد مى‏شود يكى روحى كه بصورت بشر بر حضرت مريم ظاهر مى‏شود يعنى جبرئيل و ديگر روحى كه در خلقت حضرت عيسى مورد نظر است كه آن روح مستقل و مخلوقى مى‏باشد كه در خلقت همه انسانها به نوعى از آن استفاده شده است و اينكه بر مسيح، روح‏اللّه‏ اطلاق مى‏شود اشاره به آن روح باعظمتى است كه در خلقت وى بكار رفته است.
مرحوم «طبرسى» شش معنا براى روح نقل كرده است، از جمله اينكه مراد از روح، روحى است كه خداوند آن را خلق و مقدر كرد و آن را شكل داد سپس به سوى مريم ارسال كرد و آن روح، حضرت عيسى گشت(طبرسی، 3/233) و اين قول با روايات نيز سازگارى دارد و سياق آيات نيز مؤيد آن است.
نكته قابل توجه كه غفلت از آن سبب لغزش بعضى شده است اين است كه «من»در «منه» «انما المسيح عيسى‏بن‏مريم رسول‏اللّه‏ و كلمته القيها الى مريم و روح منه»(نساء :171) به معناى تبعيض نيست كه موجب شود الوهيت عيسى مسيح را از آن استفاده كنيم بلكه «من» نشويه است كه دلالت مى‏كند منشاء اين روحِ مخلوق، از جانب خداوند است كه چنين تعبيرى دلالت بر عظمت و شرافت اين روح مى‏كند ولو آنكه منشاء تمام ارواح ذات اقدس الهى است.
در نتيجه معناى آيه «انما المسيح عيسى‏بن‏مريم رسول‏اللّه‏ و كلمته القيها الى مريم و روح منه» (نساء: 171) چنين مى‏شود: مسيح عيسى بن مريم فقط رسول خداست كه بدون حضور اسباب عادى در خلقت وى تنها به واسطه كلمه «كن الهى» لباس وجود پوشيد و روح مخلوقى است كه خداوند آن را در حضرت مريم قرار داد.
«دوران باردارى»
قرآن راجع به دوران حمل و مدت آن سخنى نمى‏گويد كه آيا پس از نفخ و دمیدن روح، حضرت مريم دوران طبيعى حمل را پشت سر گذاشت و يا اينكه همانطور كه باردارى وى غيرطبيعى صورت گرفته بود، دوران حمل وى نيز غيرطبيعى بوده است. آنچه از نفخ روح كه در سوره انبياء (انبياء 91) و تحريم (تحريم:12) آمده است، بدست مى‏آيد كه اين نفخه سبب شد كه تخمك - از لقاح تخمك زن با نطفه مرد اولين مرحله تشكيل جنين آغاز مى‏شود اما در مورد حضرت مريم كه عنصر مرد مفقود بود با نفحه روح جنين مستعد رشد شد- قابليت و استعداد رشد و انسان شدن را پيدا كند ولى اينكه بعد از پيدا كردن چنين استعدادى آيا همانند نطفه طبيعى سير ازنطفه به علقه و از علقه به مضغه و... تا رسيدن به مرحله كامل جنينى را طى كرد و همانند زنان عادى اين مراحل در طول 9 ماه و يا حداقل 6 ماه طى شد يا اينكه طى شدن اين مراحل صورت گرفته لكن مدت آن غيرطبيعى بوده است؟ از رواياتى كه در اين باب ذكر شده است بدست نمى‏آيد كه كدام نظر صحيح است چون خود روايات بعضى نظر اول را و بعضى نظر دوم راتائيد مى‏كنند.
طبق «تفسير قمى» حضرت مريم هنگام شب به حضرت عيسى باردار شد و فردا وضع حمل صورت گرفت. (قمی، 2/49)
روايتى از امام صادق علیه السلام نيز نقل شده است كه حضرت فرمودند دوران حمل حضرت مريم 9 ساعت طول كشيد كه هر ساعت به عنوان يك ماه محسوب مى‏شد.( علامه مجلسی،14 /219)
در مقابل روايتى است كه دوران حمل را طبيعى و يا حداقل 6 ماه ذكر مى‏كند از جمله روايتى است از امام صادق عليه‏السلام كه فرمودند: «ولم يولد لستة اشهر الاعيسى بن مريم والحسين بن على عليهمالسلام».(کلینی كتاب الحجة باب مولد الحسين بن على عليهماالسلام حديث 4) فقط حضرت عيسى و امام حسين دوران حملشان 6 ماه طول كشيد.
البته خود روايات از حيث سند قابل اعتماد نيستند اما نكته‏اى كه به نظر مى‏رسد اينكه قرآن مى‏فرمايد بعد از باردار شدنِ حضرت مريم، وى به مكان دور دستى كه از چشم مردم دور بود مى‏رود «فحملته فاتنبذت به مكانا قصيا»(مريم: 22) پس به او آبستن شد و او را با خود به مكانى دور دست برد و احتمالاً اين كناره‏گيرى ازمردم به جهت سرزنش‏ها و تهمت‏هايى بوده است كه ممكن بود از طرف آنها نسبت به آن حضرت ايراد شود و ايشان براى اينكه از آن مسايل در امان باشد به نقطه دور دستى پناه مى‏برد و از آنجا كه كناره‏گيرى از مردم نمى‏توانسته مدت زيادى ادامه داشته باشد و بالاخره مردم جريان باردارى وى را مى‏فهميدند لكن قرآن سرزنش مردم را پس از تولد كودك ذكر مى‏كند و اين مطلب نظرى را كه مدت حمل را كوتاه و غير عادى مى‏داند، تقويت مى‏كند.

منابع
قرآن كريم
انجيل شريف، تهران، انتشارات انجمن كتاب مقدس، چاپ سوم، 1981
1. انيس و..، ابراهيم، المعجم الوسيط ، بيروت، داراحياء التراث العربى چاپ 2
2. الرازى، فخر الدین محمد بن عمر، التفسير الكبير ، مصر، مطبعة البهية المصرية، چاپ اول، 1938 – 1357
3. الراغب الاصفهانى، ابوالقاسم حسين محمد، مفردات الفاظ القرآن، كتابفروشى مرتضوى، چاپ دوم، 1362
4. الزمخشرى، محمدبن عمــر، الكشّاف ، بيروت، دارالكتاب العربى، چاپ سوم، 1407
5. الطباطبائى، سيد محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن ، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، چاپ سوم،1393
6. الطبرسى، ابوعلى فضل بن‏الحسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفة
7. الطوسى، ابوجعفر محمدبن‏الحسن ، التبيان فى تفسيرالقرآن ، بيروت، داراحياءالتراث العربى، 1409
8. القرطبى، ابوعبداللّه،‏ الجامع لاحكام القرآن ، مصر، دارالكتب المصرية، چاپ سوم، 1387
9. قزلباش(سردار كابلى) ، حيدرقلى‏خان، انجيل برنابا ، دفتر نشر كتاب، چاپ اول، 1362
10. القمى، على‏بن ابراهيم، تفسير القمى ، قم، دارالكتب، 1387
11. الكلينى، ابوجعفر محمد بن يعقوب، اصول كافى ، تهران، انتشارات مسجد چهارده معصوم
12. المجلسى (علامه مجلسی)، محمدباقر، بحارالانوار ، بيروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403
13. ميلر، م، تفسير انجيل لوقا، تهران، چاپخانه بروخيم
14. النجار، عبدالوهاب ، قصص الانبياء ، قم، مؤسسه دين و دانش، و دارالهجرة، چاپ اول، 1405
15. نجمه، الياس، يسوع المسيح ، بيروت، متروبوليت، 1961

افزودن دیدگاه جدید