كربلا، صحنه نمايش اخلاق اسلامى: 15 - حسين (علیه السلام) ميزان اخلاق است

كربلا، صحنه نمايش اخلاق اسلامى: 15 - حسين (علیه السلام) ميزان اخلاق است

فرشلر در زير عنوان «جوانمردى حسين عليه السلام در جنگ با ابن قحطبه» گويد:

حسين عليه السلام از عمرسعد فرمانده، مبارز خواست. تميم بن قحطبه شامى به ميدان آمد و از اسب به زمين خورد و حسين عليه السلام با جوانمردى رفتار نمود، مهلت داد تا دوباره سوار اسب شد و حمله آغاز گرديد و هر دو پاى او قطع شد. امام خود را به وى رسانيد و با آنكه مى توانست با يك ضربت او را بكشد و يا ببخشايد، برخلاف انتظار دشمن به وى عنايت نمود و او را مورد لطف قرار داد و از پشت مركبش خم شد و گفت: پسر قحطبه! من از هر گونه كمك و دستگيرى نسبت به تو مضايقه ندارم.

تميم گفت: دو پاى من شديدا خونريزى دارد و توانايى حركت ندارم، بگو بيايند مرا از اينجا ببرند و حسين عليه السلام سپاه بين النهرين را مورد خطاب قرار داد و فرمود: تميم مى گويد بياييد و مرا ببريد.

عمر بن فتى برادر مادرى تميم به قصد انتقام برادر، به حسين عليه السلام حمله كرد و اسب خود را چنان به تاخت و تاز درآورد كه به هنگام نزديك شدن به حسين جلو اسب را با فشار كشيد و در نتيجه مانند اتومبيلى كه در حالت سرعت ترمز كند، از اسب به زمين خورد.

عمر را به سويى پرتاب كرد و عمر بعد از زمانى به خود آمد و اسب از زمين برخاست. سپس سوار بر اسب شد و در همه لحظات كه حقا هم كم نبود هر گونه فرصت به نابود كردن عمر براى حسين عليه السلام فراهم بود و عمر به وجهى از وجوه از خطر جانى تأمين و مصونيت نداشت جز مروت و جوانمردى طرف مبارز.

وقتى كه عمر خود را يافت و سوار بر اسب شد و همه اين صحنه را تجزيه و تحليل كرد و دقيقا جوانمردى حسين عليه السلام را تعميق نمود، به خوبى درك كرد و چنان منفعل و پشيمان شد كه يك راست برگشت به فرمانده گفت: در حسين بن على جوانمردى و شهامتى ديدم كه وجدانم اجازه نداد با چنين شخصى بجنگم و عمرسعد نيز چيزى به وى نگفت.

عمر بن فتى راه صحرا را پيش گرفت و ناپديد شد و عمر سعد براى جلب او به سربازان خود مأموريت نداد، زيرا او طبق قواعد جنگى تن به تن، و نيز رسوم اعراب، سرباز فرارى محسوب نمى شد.

هنوز سياهى عمر بن فتى از ديده ها پنهان نشده بود كه مردى به نام شيث بن مختوم پيش فرمانده آمد و گفت: اين مرد امروز سپاه ما را سرافكنده و بدنام كرد و از مقام فرماندهى اجازه مى خواهم بروم ميدان، حسين بن على را بكشم و اين ننگ را از پيشانى لشكر بزدايم.

پس از كسب اجازه به ميدان آمد و بر حسب معمول قوانين جنگى اعراب رجز خواند و چيزى نگذشت كه از اسب بر زمين افتاد؛ و البته در نتيجه طعن و ضرب به قتل رسيد.

ناگفته پيداست كه رفتن عمر بن فتى از ميدان، در معنا اين بود كه مرگ مانند حسين عليه السلام خسارت بزرگى است بر عالم انسانيت، اگر اين ادعا درست شود كه دشمن از اعماق دلشان رضايت بر مرگ حسين نداشتند بى مورد نبوده، زيرا وجود حسين عليه السلام ميزان الاخلاق بود.

افزودن دیدگاه جدید