نهضت امام حسين (علیه السلام) احياگر اسلام (قسمت اول)

نهضت امام حسين (علیه السلام) احياگر اسلام (قسمت اول)

1 - اسلام به صورت سلطنت درآمده بود

خطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند اين نبود كه غضب خلافت كردند، اين يك خطر كمتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را مى خواستند به صورت سلطنت دربياورند، مى خواستند معنويت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اينكه ما خليفه رسول الله هستيم اسلام را منقلب كنند به يك رژيم طاغوتى.

اين مهم بود آنقدرى كه اين دو نفر ضرر به اسلام مى خواستند بزنند يا زدند جلوتريها آنطور نزدند. اينها اصل اساس اسلام را وارونه مى خواستند بكنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان، خليفه رسول الله و در مجلس شرب خمر! و در مجلس قمار؟! و باز خليفه رسول الله نماز هم مى رود جماعت مى خواند.

اين خطر از براى اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سيدالشهداء رفع كرد. قضيه، قضيه خلافت فقط نبود، قيام سيدالشهداء عليه السلام قيام بر ضد سلطنت طاغوتى بود؛ آن سلطنت طاغوتى كه اسلام را مى خواست به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مى كردند، اسلام يك چيز ديگر مى شد، اسلام مى شد مثل رژيم دوهزار پانصد ساله سلطنت. اسلامى كه آمده بود و مى خواست رژيم سلطنتى را و امثال اين رژيم ها را به هم بزند و يك سلطنت الهى در دنيا ايجاد كند مى خواست طاغوت را بشكند و الله را جاى آن بنشاند، اينها مى خواستند كه الله را بردارند، طاغوت را جايش بنشانند، همان مسائل جاهليت و همان مسائل سابق. شكست نبود كشته شدن سيدالشهداء عليه السلام چون قيام لله بود، قيام لله شكست ندارد.

(صحيفه نور، ج 7، ص 37).

 

 2 - قرآن و وحى را جاويد ساخت

اگر عاشورا و فداكارى خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرساى نبى اكرم صلى الله عليه و آله را طاغوتيان آن زمان به نابودى كشانده بودند و (اگر عاشورا نبود منطق جاهليت ابوسفيانيان كه مى خواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند و يزيد يادگار عصر تاريك بت پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشيدن فرزندان وحى اميد داشت اساس اسلام را بر چيند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل» بنياد حكومت الهى را بركند، نمى دانستيم به سر قرآن كريم و اسلام عزيز چه مى آمد) و لكن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست كه اسلام رهايى بخش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگه دارد و با خون شهيدانى چون فرزندان وحى، احيا و پشتيبانى فرمايد و از آسيب دهر (زمانه) نگه دارد و حسين بن على عليه السلام آن عصاره نبوت و يادگار ولايت را برانگيزد، تا جان خود و عزيزانش را فداى عقيده خويش و امت معظم پيامبر اكرم نمايد تا در امتداد تاريخ، خون پاك او بجوشد و دين خدا را آبيارى فرمايد و از وحى و از آوردهاى آن پاسدارى نمايد.

(صحيفه نور، ج 14، ص 256)

 

3 - باطل كردن نقشه دشمن

مبارزه حضرت سيدالشهداء عليه السلام با دولت وقت كه دولت طاغوتى بود، شهادت سيدالشهداء به اسلام هيچ لطمه اى وارد نياورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ايشان، معاويه و پسرش اسلام را يك جور ديگرى در دنيا جلوه داده بودند به اسم خليفه رسول الله، با رفتن در مسجد، اقامه جمعه و امام جمعه بودن، اقامه جماعت و امام جماعت بودن.

اسم، اسم خلافت رسول الله و حكومت، حكومت اسلام لكن محتوا بر خلافت نه حكومت، حكومت اسلامى بود به حسب محتوا و نه حاكم اسلامى. سيدالشهداء عليه السلام اين نقشى كه اينها داشتند براى برگرداندن اسلام به جاهليت و نمايش دادن اسلام را به اينكه اين هم نظير همان چيزهاى سابق است، آن را باطل كرد.

(ايثار و شهادت در مكتب امام خمينى، ص 221)

 

4 - بركات شهادت امام حسين (علیه السلام)

«أنا من حسين» كه روايت شده است كه پيغمبر فرموده است، اين معنايش، معنا اين است كه حسين مال من است و من هم از او زنده مى شوم، از او شده است اين همه بركات از شهادت ايشان است با اينكه دشمن مى خواست آثار را از بين ببرد، آنها در صدد بودند كه اصلا بنى هاشم در كار نباشد «لعبت هاشم بالكذا» اين حرف بود آنها مى خواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربى درست كنند.

(صحيفه نور، ج 13، ص 158)

 

5 - پايه گذارى ثانى دين اسلام

ابن شهر آشوب در مناقب اين اشعار را آورده:

وى به زندگى دنيا بى اعتنا بود به طورى كه از مرگ هم هراسى نداشت و كوچكترين توجهى به آنان نمى كرد، غير از برهان خدا و رضاى او كه با خون حسين ممتزج بود. و هر چيز عزيز و پست و پر قيمت در نظر او فداى دين و حقيقت بود.

استاد علائلى گويد:

از اين نظر سزاوار است كه بعد از جد بزرگوارش، پايه گذار ثانى دين ناميده شود و يا تجديد كننده فرائض لقب گيرد. به طورى كه شاعر هندى «معين الدين اجميرى» گفته: حسين عليه السلام در آن شرايط موجود كه اسلام با آن دست به گريبان بود، مرگ را خوشبختى مى دانست و زندگى با ستمكاران را ملامت و رذالت معرفى مى كرد و مى فرمود:

إنّى لا أرى الموت إلاّ سعادة و الحياة مع الظالمين إلا برما.

(تحف العقول، ص 174)

 

6 - بنى اميه را رسوا كرد

سيدالشهداء عليه السلام به حق بود و با عده قليلى مقابله كرد و در عين حالى كه به شهادت رسيد و فرزندان او هم به شهادت رسيدند، لكن اسلام را زنده كرد و يزيد و بنى اميه را رسوا كرد.(صحيفه نور، ج 16، ص 68)

 

7 - با شهادت امام حسين (علیه السلام) اسلام نوين شد

امام حسين عليه السلام خود و تمام فرزندان و اقرباى خويش را فدا كرد و پس از شهادت او، اسلام قوى تر شد.(صحيفه نور، ج 15، ص 114)

 

8 - وجوب قيام براى امام حسين (علیه السلام) از جهت ظاهرى

از جهت ظاهرى هم، قيام براى حسين عليه السلام واجب شد.

شيخ شوشترى (عليه الرحمه) مى فرمايد:

معاويه شيطان روزگار چهل سال حكومت كرد، سعیش اين بود كه مطلب را وارونه كند. على عليه السلام را مظهر كفر و خودش و عثمان را مظهر ايمان نمايد و تا توانست كرد.

آرزو داشت اسم محمد صلى الله عليه و آله را محو كند، اما نمى توانست چون مى خواست به اسم اسلام حكومت كند، با على عليه السلام كه عين نفس محمد صلى الله عليه و آله بود، درافتد. آن گاه پول و زور هم در عالم ماده خوب كار مى كند، هر باطلى را حق و هر حقى را باطل جلوه مى دهد.

پس از هزار و سيصد سال كه از مرگ اين ملعون (معاويه) مى گذرد، هنوز عده اى از سنى ها او را خال المؤمنين مى خوانند و به او رضى الله عنه مى گويند. حلم معاويه را جزء ضرب المثل ها ذكر مى كنند. اگر سياست اقتضا مى كرد يا پيرمرد يا پيرزنى مقابلش حرفى مى زد، به او فحش مى داد، مى خنديد و چيزى هم به او مى داد، اما مالك اشتر و محمد بن ابى بكر و رشيد هجرى و... را كشت. آيا كشتار شيعيان على عليه السلام نشانه حلم معاويه است؟

شيخ شوشترى مى فرمايد:

جلو اين تبليغات چهل ساله معاويه را جز قيام حسين چه چيز مى گرفت؟

يزيد و معاويه و كسانى را كه بنى اميه را روى كار آوردند، چه كسى مى توانست رسوا مى كند؟

به مسلمان ها بفهماند اين ديندارى و ايمان نيست كه بنى اميه دارند، اينها كافرند، اگر اعتقادى به پيغمبر صلى الله عليه و آله داشتند، با اولادش اين طور معامله نمى كردند آن هم حسينى كه اين قدر درباره اش سفارش شده است.(سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 146)

 

9 - بقاى دين

در زيارت جامعه مى خوانيد: أشهد أنك قد أقمت الصلوة و آتيت الزكاة و آمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر. در كتاب «حقيقة الامر» اين نكته را ذكر كرده كه ماء معين در قرآن اشاره به امام است (قل ارايتم ان اصبح ماؤكم غورا فمن يأتيكم بماء معين. (ملك / 30)) و تأويل به علم و معرفت و محبت شده است.

پس اين شعر منسوب به حضرت شيعتى ما إن شربتم عذب ماء فاذكرونى (مقتل الحسين، مقرم، ص 307) معنى ظاهرش اين است كه هر وقت آب گوارايى نوشيديد، يادى از لب تشنه حسين كنيد و معنى تأويلش: هرگاه از علوم قرآن و اهل بيت بهره مند شدى بگو: «صلى الله عليك يا اباعبدالله» چون از بركت حسين است كه اين بهره هاى روحانى به تو رسيد. اگر حسين نبود اين مسجد و منبر كى بود؟ بنى اميه و بنى مروان كجا مى گذاشتند دينى باقى بماند، شنيده ايد وقتى كه سر حسين را به مجلس يزيد آورند اين اشعار را خواند:

«كاش ابوجهل ها و ابوسفيان ها بودند و مى ديدند كه چگونه من تلافى از محمد و خاندانش كردم آن وقت به من مى گفتند دست مريزاد خوب تلافى كردى». (مقتل الحسين، مقرم، ص 357)

(سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 52)

افزودن دیدگاه جدید