فلسفه قیام امام، بخش سوم: امر به معروف و نهى از منكر (3)
8 - مخالفت با خليفه معصيتكار
ايشان در يك وقتى اين مطلب را فرموده اند كه وقتى قيام كرده اند و نهضت كرده اند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمى در مقابل يك عده كثيرى و در مقابل ابر قدرت كه در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوييم كه مثلا ما عددمان كم بود، اين را در وقتى ايشان فرموده اند كه مى خواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كرده براى اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاى همان يزيد است در جهنم، جايى كه يزيد دارد، كسى كه سكوت كند جايش جاى او است.
حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام در مقابلش قيام كردند و همچون مطلبى را فرموده اند اين مال همه است، يك مطلبى است عمومى، «من رأى» هر كه ببيند، هر كسى ببيند يك سلطان جائرى اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابل ساكت بنشيند، نه حرف برند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.
يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبّث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حساب مى كرد و نماز هم مى خواند، همه اين كارهايى كه ماها مى كنيم آن هم مى كرد، اما چه مى كرد؟
اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسول الله عمل مى كرد، رسول الله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مى كرد، بايد حفظ دماء بشود، دماء مسلمين را مى ريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمين را، همان شيوه اى كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمؤمنان هم قيام كرد در مقابل او، منتهى حضرت امیر لشكر هم داشت ولى سيدالشهداء عدد خيلى كمى در مقابل يك ابرقدرت بود.
(صحيفه نور، ج 4، ص 42)
9 - اقامه معروف
سيدالشهداء عليه السلام از همان روز اول كه قيام كردند براى اين امر، انگيزه شان اقامه عدل بود. فرمودند كه مى بينيد كه معروف عمل بهش نمى شود و منكر بهش عمل مى شود. انگيزه اين است كه معروف را اقامه و منكر را از بين ببريد، انحرافات همه از منكرات است، جز خط مستقيم توحيد هر چه هست منكرات است، اينها بايد از بين برود و ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت، قيامش، انگيزه اش نهى از منكر بود كه هر منكرى بايد از بين برود. من جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود.
(صحيفه نور، ج 20، ص 189)
10 - ترفيع درجه اصل امر به معروف و نهى از منكر
همانطور كه عامل امر به معروف و نهى از منكر ارزش نهضت حسين را بالاتر برد، متعاكساً نهضت حسينى ارزش امر به معروف و نهى از منكر را بالا برد. همانطور كه تأثير عامل امر به معروف و نهى از منكر، اين نهضت را در عالى ترين سطح ها قرار داد، اين نهضت مقدس نيز اين اصل اسلامى را در عالى ترين سطح ها قرار داد. چطور اين اصل را بالا برد؟ مگر حسين بن على مى تواند يك اصل اسلامى را پايين و بالا ببرد؟! نه، مقصودم اين نيست كه در واقع و نفس الامر يعنى در متن اسلام امر به معروف و نهى از منكر، ارزشى داشت و حسين بن على آمد و ارزش اين اصل را در متن اسلام عوض كرد. اين، كار حسين بن على نيست، كار پيغمبر خدا هم نيست، كار خداست.
خدا كه خود اين اصول را بر بنده اش، براى بندگانش فرستاده است، براى هر اصلى يك درجه، يك مرتبه و ارزشى قرار داده است. حتى پيغمبر قادر نيست تصرفى در اينگونه مسائل بكند و در متن واقع اسلامى تأثير بگذارد. مقصودم اين است كه نهضت حسينى اصل امر به معروف و نهى از منكر را از استنباط و اجتهاد علماء اسلامى و به طور كلى مسلمين بالا برد.
11 - تشكيل حكومت عدل
سيدالشهداء عليه السلام كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومت ظلم و جلوگيرى از مفاسدى كه حكومت ها در دنيا ايجاد كردند، تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد، اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و از بين برود؛ معروف در كار باشد؛ منكرات از بين بروند...
سيدالشهداء عليه السلام تمام حيثيت خودش، جان خودش را و بچه هايش را، همه چيز را در صورتى كه مى دانست قضيه اين طور مى شود، كسى كه فرمايشات ايشان را از وقتى كه از مدينه بيرون آمدند و به مكه آمدند بيرون، حرف هاى ايشان را مى شنود همه را، مى بيند كه ايشان متوجه بوده است كه چه دارد مى كند، اين جور نبود كه آمده است ببيند كه، بلكه آمده بود حكومت هم مى خواست بگيرد، اصلا براى اين معنا آمده بود و اين يك فخرى است و آنهايى كه خيال مى كنند كه حضرت سيدالشهداء براى حكومت آمدند، براى اين كه بايد حكومت دست مثل سيدالشهداء باشد، مثل كسانى كه شيعه سيدالشهداء هستند باشد.
(صحيفه نور، ج 20، ص 190)
12 - يزيد حاكم ظالم بود
حضرت سيدالشهداء با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مى كرد و از قوم و خويش هاى خود اينها بود، در عين حال اظهار اسلام مى كرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بوده، خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم.
(صحيفه نور، ج 4 ص 15)
افزودن دیدگاه جدید