فلسفه قیام امام علیه السلام: بخش دوم: رد بيعت با يزيد(3)

فلسفه قیام امام علیه السلام: بخش دوم: رد بيعت با يزيد(3)

7 - تقيه بر حسين حرام بود!

از لحاظ اخروى هم اگر امام حسين عليه السلام با يزيد بيعت مى كرد، حرام واقعى مرتكب شده بود. اينجا تقيه بر حسين عليه السلام حرام بود، زيرا وضع زمان طورى بود كه اگر ابى عبدالله خلافت يزيد را تصويب مى فرمود، اسلام از بين مى رفت. خودش فرمود كه شنيدم از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود:

هرگاه سلطان جائرى كه هتك حكم خدا و سنت پيغمبر مى كند و حرمت عباد را مى شكند هر كس با او اظهار مخالفت نكند، به قول يا به فعل، حق است بر خدا كه او را با آن ظالم محشور فرمايد.

يعنى يزيدى كه شراب خوارى و زناكارى و قمار بازى او علنى است، اگر من اظهار مخالفت نكنم، به حكم خدا جايم با يزيد يك جا است.

اگر با يزيد بيعت مى كرد، تمام زحمات جدش از بين مى رفت، اين همان يزيدى است كه صريحا منكر پيغمبرى و نزول وحى مى شد

لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء ولا وحى نزل

 

وقتى كه مزاحمى نمى ديد اين عقيده را اعمال مى كرد، زور است، به زور آثار رسالت را محو مى كرد.

(سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 51)

 

8 - حسين (علیه السلام) بر سر دو راهى صلح يا جهاد؟!

وضع زمان ابى عبدالله الحسين عليه السلام و در نتيجه تكليفى كه متوجه ايشان بود، با ساير ائمه متفاوت بود، در قسمتى از زمان واقع شده بود كه جز با قيام و كشته شدنش، دين باقى نمى ماند، به تعبير ديگر حسين عليه السلام بر سر دو راهى ايمان و كفر بود، اگر ساكت مى نشست و بيعت مى كرد، با سكوت و بيعتش كفر يزيد را امضا كرده بود.

از اين گذشته، حسين عليه السلام را راحت نگذاشتند تا فقط بى طرف و ساكت باشد، از او بيعت مى خواستند يا بگو يزيد و كارهايش از شراب و قمار و زنا و غيره درست است و با بيعت او را تصديق كن يا كشته شو.

اگر حسين عليه السلام (استغفر الله) طالب دنيا بود، بهترين وسائلش را فراهم مى كردند فقط اقرار بكند يزيد جانشين پيغمبر است، اما اگر زير بار نرود، بايد مالش از كفش برود، سر به بيابان بگذارد، آخرش هم او را بكشند.

اينجا جاى توحيد در عبوديت است، استقامت در راه خدا و يكتاپرستى و پشت پا به هوا و هوس و هر آنچه جز خدا است.

(سيد الشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 148)

 

9 - علت اصرار يزيد به بيعت

براى اينكه موقعيت امام حسين را در برابر يزيد بهتر بفهميم، به كتب تواريخ كه مراجعه مى كنيم، مى بينيم تمام توجه عالم اسلامى در آن وقت به حسين بود. ابن زبير با آن نفوذ و طمطراق تحت الشعاع آقا بود، وقتى كه امام حسين مى خواست حركت كند، گفت: آقا كجا مى رويد؟ شما مطاع باشيد من مطيع. اگر امام حسين با يزيد بيعت كرده بود، ديگر چه كسى مى توانست مقابل يزيد لا و نعم گويد؟ لذا از نفوذ معنوى و حسب و نسب بى نظير حسين عليه السلام بيمناك بود كه به والى مدينه نوشت: اگر بيعت نكرد او را بكش!

وقتى كه به مكه هجرت كرد، هنگام مراسم حج كه جمعيت از اطراف بلاد اسلامى جمع مى شوند، بيم اين بود كه اطراف حسين را بگيرند و سلطنت يزيد در خطر بيفتد، لذا عمرو بن سعيد بن العاص را كه والى مكه بود مأمور كرد كه سى نفر در لباس احرام بروند و اسلحه ها را پنهان كنند و حسين را هر كجا هست، هر چند در مسجد الحرام باشد، بكشند.

ابن عباس پس از واقعه كربلا در نامه اى كه به يزيد نوشت، همين موضوع را ضمن سرزنش او تذكر داد كه:

تو همان كسى هستى كه عمرو بن سعيد را با سى نفر مأمور قتل حسين كردى و حال آن كه مكه حرم امن خداست.

(سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب، ص 53)

افزودن دیدگاه جدید