فلسفه قیام امام علیه السلام: بخش دوم: رد بيعت با يزيد(2)
4 - من هرگز تن به ذلت نخواهم داد
«محمد بن عمر» اينگونه روايت كرده است كه: از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه به دايى هاى من؛ فرزندان عقيل مى گفت:
هنگامى كه برادرم حسين عليه السلام در مدينه از بيعت كردن با يزيد سرپيچى كرد، من خدمت حضرت رفتم، ديدم كه آنجناب تنها بنشسته و كسى در حضورش نيست، عرض كردم: يا ابا عبدالله! فدايت شوم، برادرت ابا محمد، امام حسن عليه السلام از قول پدرت به من مى گفت...
تا اين حرف را زدم، گريه امانم نداد و شروع به گريستن كردم، آن حضرت مرا در آغوش كشيد و فرمود:
«آيا به تو خبر شهادت مرا داد؟»
من گفتم: خدا نكند اى پسر رسول خدا!
فرمود: «تو را به حق پدرت قسم مى دهم كه به سؤالم پاسخى دهى، آيا امام حسن عليه السلام خبر شهادت من را به تو داد؟»
من به آن حضرت گفتم: آرى! كاش از آنها كناره نمى گرفتى و تن به بيعت مى دادى!
امام عليه السلام فرمودند:
«پدرم از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كرد كه آن حضرت صلى الله عليه و آله به ايشان اينگونه فرموده بودند كه: ((من و او (على عليه السلام) هر دو به تيغ كينه و ستم كشته مى شويم و مزارمان نزديك يكديگر است، آيا تو فكر مى كنى آنچه را كه تو مى دانى من نمى دانم؟ همانا كه من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و مى دانم روزى كه (مادرم) زهرا عليهاالسلام، پيامبر صلى الله عليه و آله را ملاقات كند، به آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم شكايت ستم هايى كه امت او در حق فرزندانش نمودند را خواهد كرد و حتى يك نفر از كسانى كه دل فاطمه عليها السلام را درباره فرزندانش به درد آورده اند، داخل بهشت نخواهد شد.»
(لهوف سيد بن طاوس: ص 49)
5 - عناصر نهضت حسينى
شايد در حدود بيست و هفتم ماه رجب بود كه امام حسين عليه السلام به طرف مكه حركت كرد و در سوم ماه شعبان كه روز ولادت ايشان هم هست، وارد مكه شد، و تا هشتم ماه ذى الحجه در مكه اقامت كرد. به هر حال به هيچ وجه حاضر نشد آن تقاضايى را كه از او شده بود تمكين كند.
اين (پاسخ منفى دادن) يك گفته است، گفته اى كه به اين نهضت ماهيت مخصوص مى دهد، و آن ماهيت نفى و عدم تمكين و تسليم در مقابل تقاضاهاى جابرانه قدرت حاكم زمان است.
عنصر ديگرى كه در اين نهضت دخالت دارد، عنصر امر به معروف و نهى از منكر است كه در كلمات خود حسين بن على عليها السلام تصريح قاطع به اين مطلب شده است و شواهد و دلايل زيادى دارد. يعنى اگر فرضاً از او بيعت هم نمى خواستند، باز او سكوت نمى كرد.
عنصر ديگر، عنصر اتمام حجت است. در آن روز، جهان اسلام سه مركز بزرگ و مؤثر داشت:
مدينه كه دارالهجره پيغمبر بود،
شام كه دارالخلافه بود
و كوفه كه قبلاً دارالخلافه اميرالمؤمنين على عليه السلام بود، و به علاوه شهر جديدى بود كه به وسيله سربازان مسلمين در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامى مى دانستند و از اين جهت با شام برابرى مى كرد.
از مردم كوفه، يعنى از سربازخانه جهان اسلام بعد از اينكه اطلاع پيدا مى كنند كه امام حسين حاضر نشده است با يزيد بيعت بكند، در حدود هجده هزار نامه مى رسد. نامه ها را به مركز مى فرستند.
(حماسه حسينى، ج 1، ص 188)
6 - چرا امام حسين (علیه السلام) با يزيد صلح نكرد؟
اگر حسين بيعت كرده بود، جانش در امان بود؟ آبرويش محفوظ بود؟ معاويه با اين كه رعايت ظاهر را تا اندازه اى مى كرد، حضرت مجتبى در مجلس بود خطيب را مى فرستاد سبّ على را بكند، امام حسن مجتبى چاره اى نداشت موقعيت اين طور اقتضاء مى كرد.
اما در مورد حضرت سيدالشهداء زمينه طور ديگرى برايش فراهم شده بود، اگر بيعت مى كرد بايد همپياله يزيد بشود. آن وقت مگر يزيد دست بر مى داشت؟ مگر امام حسن علیه السلام را راحت گذاشتند، نه عاقبت او را كشتند، يزيد هم كه محافظه كارتر از معاويه نبود، بلكه در بروز خيانت و شقاوت زياده روى مى كرد.
پس بنابراين جواب امثال ابن تيميه سنى (كه در كتاب منهاجش مى نويسد چرا حسين با يزيد صلح نكرد؟) واضح مى شود جناب شيخك! مگر امام حسن با معاويه صلح نكرد؟
آيا معاويه شرايط صلح را رعايت كرد؟
آيا دست از فتنه و فساد برداشت؟
آيا غارت و كشتار شيعيان خاتمه يافت؟
در آخر آيا حسن را به زهر جفا نكشت؟
ديگر از يزيد پليد چه انتظارى مى توان داشت بر فرض كه امام حسين هم بيعت مى كرد، آيا اگر يزيد امان مى داد، به گفته اش اطمينان بود؟
(سيدالشهدا عليه السلام، شهيد دستغيب؛ ص 50)
افزودن دیدگاه جدید