بر زانو آمده پسرش را صدا كند

بر زانو آمده پسرش را صدا كند

شاید جراحت جگرش را دوا كند

گر چه جگر نداشت نگاهش كند ولی

بالین او نشسته پسر را صدا كند

لكنت گرفته پیر جوان مُرده حق بده

سخت است واژۀ پسرم را ادا كند

آمد به پا بلند شود، خورد بر زمین

مجبور شد كه خواهر خود را صدا كند

كارش به التماس كشیده ولی چه سود

باید حسین چند عبا دست و پا كند

مثل انارِ دانه شده ریخت بر زمین

وقتی ز خاك خواست تنش را جدا كند

تا خیمه گاه جمع جوانان به خط شدند

شاید كه تكه تكه تنش جا به جا كند

تا دید خواهر آمده شد غصه اش دو تا

حالا عزا گرفته چه سازد چه ها كند

كم نیست چشم خیره سر و شوم و بد نظر

ای كاش می شد این همه لشگر حیا كند

می كوشد از میانِ تبرها و دشنه ها

حتی ز رویِ تیغ، علی را سوا كند

درگیر بود ساقۀ نیزه به سینه اش

راهی نبود تا گرۀ بسته وا كند

كتفش ز جایِ ضربِ تبر باز مانده است

هر ضربه آمده كه یكی را دو تا كند

بدجور دوخته اند سرش را به رویِ خاك

باید شروع به كَندن سر نیزه ها كند

مانند خاك روی زمین پخش شد تنش

طوری زدند آرزوی بوریا كند

افزودن دیدگاه جدید