روضه ورود به کربلا، از زبان مرحوم کافی

 

قافله دارد به کربلا مي آيد. يک وقت رسيدند به جايي که ديدند اسب امام عليه السلام قدم از قدم بر نمي دارد. اسبش را عوض کردند ديدند راه نمي رود. اسب ديگر آوردند، آقا سوار شد ديدند قدم نمي زند. چند اسب عوض کردند. يک وقت جوانها گفتند: آقا! چرا اين اسبها راه نمي روند؟ فرمود: ببينيد از اين عربهاي بادیه نشين کسي هست در اين سرزمين که اسم اين سرزمين را بلد باشد؟

يک پيرمردي را آوردند. پرسيدند: آيا اسم اين زمين را مي داني؟

گفت: آري آقا؛ اين زمين چند تا اسم دارد. قادسيه، غاضريه، شاطيء الفرات،

فرمود: اين زمين اسم ديگري هم دا رد؟

گفت: اين جا را نينوا هم مي گويند. هنوز آن اسمي که امام حسين عليه السلام دنبالش مي گردد آن عرب نگفته است.

فرمود: آي مرد! اين زمين اسم ديگري ندارد؟

گفت: چرا اين جا را کربلا هم مي گويند،

 

فرمود:

آي جوانها! بارها را پايين بياوريد، بار به منزل رسيد (1)

 

اي زمين کربلا من ارمغان آورده ام

                                                دُرّ کوچک اصغر شيرين زبان آورده ام

 

آمدند دور محمل خانم زينب عليها السلام را گرفتند و محترمانه زينب عليها السلام را پياده کردند.

اف بر تو اي روزگار! چند روزي بيشتر همين زينب عليها السلام خواست سوار محمل شود، هر چه نگاه کرد يک نفر نبود تا کمکش کند. يک وقت رويش را برگرداند طرف گودال قتلگاه صدا زد:

و احسيناه (2) همه بگويند: حسين! حسين!...

 

يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن يا ذالاحسان بحق الحسين و بحق تسعة المعصومين من ذرية الحسين، يا الله!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- و ساروا جميعاً الي أن أتوا الي ارض کربلا و ذلک في يوم الاربعاء فوقف فرس الحسين عليه السلام من تحته فنزل عنها و رکب أخري فلم ينبعث من تحته خطوة واحدة و لم يزل يرکب فرساً بعد فرس حتي رکب سبعة أفراس و هنّ علي هذا الحال. فلمّا رأي الامام ذلک الأمر الغريب، قال: ما يقال لهذا الارض؟ قالو: أرض الغاضرية. قال: فهل لها اسم غير هذا؟ قالوا: سمّي نينوي. قال: هل لها اسم غير هذا؟ قالوا: تسمّي بشاطيء الفرات. قال: هل لها اسم غير هذا؟ قالو: تسمّي کربلا. قال: فهيهنا و الله مناخ رکابنا و الله ذبح أطفالنا و هيهنا و الله تزال قبورنا و بهذه التّربة و عدني جدّي رسول الله و لا خلف لقوله.

 

کلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 375 و ص 376

 

2- فالتفتت يميناً و شمالاً فلم تر الّا أجساماً علي الرّمال و رؤساً علي الأسنة بأيدي الرجال فصرخت و قالت: و اغربتاه! وا أخاه! وا حسيناه! و عباساه!  وا رجالاه! وا ضعيتاه! بعدک يا أباعبدالله.

 

وفيات الأئمّة، ص 160.

افزودن دیدگاه جدید