برگشتن ذوالجناح از میدان، از زبان مرحوم فلسفی
روز جمعه است، امام عصر «عجل الله تعالي فرجه الشريف» مي فرمايد:
يا جدّاه، اسب بي صاحبت، طرف خيام حرم آمد. حال چرا اينقدر به آمدن اسب و آن خبر وحشت اثر اهميت داده است؟ چرا؟
واقعاً هم اهميّت داشته است. اولاً از حيث اسب که مي گويند: يک اسب تربيت شده بود است. اسبي بود عربي و نجيب الطرفين. از نظر مسايل حيوان شناسي خيلي ارزش داشته است. آقا سوار اسب بود کم کم بي حال شد. نمي تواند خودش را نگه دارد (کلما مال الحسين يميناً مال الفرس يميناً) (1)
اگر آقا مي خواهد طرف راست متمايل شود، اسب پهلويش را مي آورد و امام را نگه مي داشت. اگر آقا به طرف چپ متمايل مي شد، اسب با پهلويش حسين (عليه السلام) را نگه مي داشت. اما يک وقت آقا به اسب فهماند که من ديگر تاب و تواني ندارم، مرا زمين بگذار.
اگر آقا به اسب اشاره کرده بود، اسب آقا را به طرف خيمه ها مي برد، ولي صلاح نبود. براي اينکه اگر اسب، آقا را به خيمه مي برد، اصلاً حرم ابي عبدالله مورد هجوم واقع مي شد. لذا آقا اجازه نفرمود. يعني وسط بيابان باشد، اما زن و بچه سالم بمانند. اسب، آقا را زمين گذاشت.
تمام مقاتل مي نويسند که عمر سعد گفت: برويد اين اسب را محاصره کنيد، اين اسب براي يزيد بهترين تحفه است. آمدند يک ستون سرباز، دور اسب را گرفتند اما اسب، ديوانه وار با سر، با دست، با دندان، با پهلو خودش را طوري نگه داشت که بالأخره نتوانستند او را بگيرند.
کتب مقاتل مي گويند: چهل نفر آمدند، يک عده کشته، يک عده زخمي بودند. آمدند و گفتند: اسب را نمي توانيم بگيريم. اسب ديوانه است، عجيب حمله مي کند. گفت: حلقه محاصره را باز کنيد، اسب را به حال خودش بگذاريد. اينها حلقه محاصره را باز کردند. اسب هم خسته شده، نفس مي کشد، پهلوها باز و بسته مي شود. اسب برگشت، يک نگاهي به اطراف کرد. ديد ديگر اطرافش خلوت شده است. لشگر ديدند اسب آمد کنار بدن ابي عبدالله، بنا کرد دور بدن گشتن. با دندان، تير از بدن بيرون مي آورد، سمّ به زمين مي کوبد، به زبان حال مي خواهد بگويد: آقا! بچه هايت درب خيمه منتظرند. برخيز! تا به خيمه ها برويم. اما اسب مي بيند آقا حرف نمي زند اسب را ببين که چقدر باهوش است.
اسب مي بيند اگر اينجا بايستد، زن و بچه خيال مي کنند آقا در حال جنگ است. اگر برگردد در خيام حرم، زن و بچه گمان مي کنند آقا پياده جنگ مي کند اسب براي اينکه اعلام خطر کند و بفهماند حادثه شده چه کار کرد؟
لشگر ديدند خم شد و اين کاکل را به خون ابي عبدالله خضاب کرد و بعد هم به طرف خيام حرم رفت. آمد پشت خيمه، سم به زمين مي کوبد، شيهه بريده بريده مي زند. بي بي زينب به سکينه گفت: دخترم بر خيز! پدر از ميدان آمده، استقبالش کن. همين که نازدانه پرده را بالا زد، يک نگاهي بيرون خيمه کرد و صدا زد:
عمه به خدا بي پدر شدم (فوالله لقد قتل أبي الحسين) (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مصائب المعصومين ص 320
2- قال ابن شهر آشوب روي أبو مخنف عن الجلودي أنه کأنه صرع ا لحسين فجعل فرسه يحامي عنه و يشب علي الفارس فيخبطه عن سرجه و يدوسه حتي قتل الفرس أربعين رجلا ثم تمرغ في دم الحسين عليه السلام و قصد نحو الخيمة و له صهيل عال و يضرب بيديه الأرض. قال ثم أخرجوا النساء من الخيمة و أشعلوا فيها النار فخرجن حواسر مسلبات حافيات باکيات يمشين سبايا في أسر الذلة و قلن بحق الله إلا ما مررت بنا علي مصرع الحسين فلما نظرت النسوة إلي القتلي صحن و يضربن وجوهن. قال فو الله لاأنسي زينب بنت علي ع و هي تندب الحسين و تنادي بصوت حزين و قلب کثيب وا محمداه صلي عليک مليک السماء هذا حسين مرمل بالدماء مقطع ...
بحارالانوار ج: 45 ص: 59.
افزودن دیدگاه جدید