قرار بود که یک ابر بی قرار شود

قرار بود که یک ابر بی قرار شود

در آسمان بوزد مدتی بخار شود

سه سال بعد بیاید سه بار پی در پی

ببارد و برود، کوه، نو نوار شود

و زندگی بکند مثل این همه دختر

و عقد دائم یک مرد خواستگار شود

قرار بود همین دامنی که می بینید

بجای اینکه بسوزد و پر غبار شود

فقط برای لباس عروسی اش باشد

نه که کفن شود و زینت مزار شود

و در ادامه ی سیر تکاملی خودش

الهه ی حرم رب روزگار شود

قرار بود، ولی نه بداء حاصل شد

که او عروسک زنجیر نابکار شود

خدا نخواست عروسی کند بزرگ شود

خدا نخواست که خانوم خانه دار شود

افزودن دیدگاه جدید