دختری آمد از قبیله ی نور

دختری آمد از قبیله ی نور

نذر راهش سبد سبد احساس

صورتش مثل قاب نرگس بود

سیرتش روح صد گلستان یاس

*

هر فرشته که می رسید از راه

یا اگر جبرئیل می آمد

به پر روسری گلدارش

تا ببندد دخیل می آمد

*

هر سحر بوسه می گرفتند از

مقدمش کاروانی از خورشید

یاسها چلچراغ ایوانش

با همان بالهای سبز و سپید

*

تا که لب را به خنده وا می کرد

دل هر ماهپاره را می برد

هر دلی را به لطف لبخندش

به خدا تا خود خدا می برد

*

ساره ، آسیه ، هاجر و مریم

زائر هر شب نگاه او

و شکوه تمام این دنیا

گرد و خاک غبار راه او

افزودن دیدگاه جدید