برخيز كه ملك جان ، گرديد بهشت آيين
برخيز كه ملك جان ، گرديد بهشت آيين
بستند به هر بستان ، از لاله و گل آذين
شادند همه ياران ، كس نيست دگرغمگين
بنگر به دو صد عنوان ، با چشم حقيقت بين
كز راه به باغ دين ، آمد مه فروردين
با جلوه بلقيسى ، با فر سليمانى
نوروز به بستان زد، خرگاه به فيروزى
افراشت لوا هرسو، با نزهت و بهروزى
شد باد صباگل را، چون بنده به دريوزى
بلبل بر گل آمد، با نغمه نوروزى
برخيز و بزن بر هم ، آيين غم آموزى
دل را برهان يكدم ، از بى سرو سامانى
رفت از دل ما ماتم ، سور از پى سورآمد
طى گشت زمان غم ، هنگام سرورآمد
شادى ز پى شادى ، نور از پى نورآمد
عيش و طرب از هر سو، ما را به حضورآمد
از هر شجرى رنگى ، اكنون به ظهور آمد
در باغ گل و بلبل ، رفتند به مهمانى
امروز جهان دين ، چون خلد مخلدشد
آيين خداوندى ، بر خلق مجدد شد
دين گشت دگر محكم ، اسلام مشيدشد
جبريل به امر حق ، نازل به محمد(ص )شد
يعنى على عالى ، امروز مؤيد شد
تا تكيه دهد زين پس ، بر مسند سلطانى
آن مهر سپهر دين ، و آن شاه امم حيدر
آن كس كه بود يكسر، بر خلق جهان رهبر
هم بر عربان رهبر، هم بر عجمان سرور
از طاق حرم بتها، گرديد نگون يكسر
چون پاى نهادى او، بر شانه پيغمبر
با امر رسول حق ، در خانه يزدانى
اى آن كه بود مهرت ، سرمايه انس و جان
از يك نظر لطفت ، هر درد شود درمان
تا در دو جهان گردد، هر مشكل ما آسان
بر روى محبانت ، بگشا درى از احسان
تا باز رسد اين سر، روزى به سرو سامان
لطفى به نجومى كن ، اى مظهررحمانى
افزودن دیدگاه جدید