عيد و گه عشرت است و باده كشيدن
عيد و گه عشرت است و باده كشيدن ----- روز وصال و گل مراد تو چيدن
دوره هجران گذشت و روز وصال است ----- باده بده ، باده اى ، كه پاك و حلال است
پاى بكوب از نشاط و دست بيفشان ----- در ره دلبر هر آنچه هست بيفشان
گاه نشاط است و روز عيد غدير است ----- فخر بشر مصطفى به خلق بشير است
مى دهد اين مژده را به توده آدم ----- كز طرف حق ، على ولى است به عالم
بعد نبوت ولايت است و امامت ----- تا كه جهان باقى است ، تا به قيامت
خالق بر مرتضى نموده عنايت ----- دوخته بر قامتش قباى ولايت
داده به دستش لواى رهبرى دين ----- كرده جهان را به عدل و داد وى آذين
كيست على آن كه هر چه هست همه اوست ----- آن كه بزرگ است نزد دشمن چون دوست
آن كه مقامش فزون ز حد بيان است ----- آن كه ولايش سعادت دو جهان است
مظهر جمله صفات خالق اكبر ----- قافله سالار خلق حيدر صفدر
آن كه به كنه وجود و ذات و صفاتش ----- كس نرسيده ست در حيات و مماتش
آن كه بود افتخار عالم و آدم ----- آن كه دمش جان دهد به عيسى مريم
آن كه تبر در كف خليل خدا شد ----- بر سر نمروديان چو تير بلا شد
منجى نوح نبى ، به بحر و بر آمد ----- خضر نبى را، دليل و راهبر آمد
گاه عصا شد به دست موسى عمران ----- گاه بر انگشترى ، نگين سليمان
گاه شده يوسف و به چاه فتاده ----- گاه قدم بر سرير ماه نهاده
اوست كه از انما لوا به كف اوست ----- اوست كه از هل اتى عطا به كف اوست
معنى ايمان و مظهر شرف و داد ----- سبزترين سرو باغ عالم ايجاد
آينه در آينه جلال جمالش ----- عالم هستى حكايتى ز كمالش
مهر و مه از او گرفته روشنى و نور ----- نيست ز چشمى نهان اگر نبود كور
دست من و دامن ولاى يداللّه ----- آن كه ز درد دل چو من بود آگاه
مرحمتى يا على به خسته دلان كن ----- دوزخ ما را ز لطف باغ جنان كن
رحمتى اى آن كه جز تو دادرسى نيست ----- هر چه كه باشد تويى و جز تو كسى نيست
راحت جانهاى زار خسته تويى تو ----- مرهم زخم دل شكسته توئى تو
هر چه قلندر بود تو برگ و نباتى ----- هر كه سكندر شود تو آب حياتى
در دل نوميد من تو نور اميدى ----- شام سياه مرا تو صبح سپيدى
ما به تو اميد بسته ايم و حقيريم ----- بنده و درمانده و به نام اميريم
افزودن دیدگاه جدید