این صدای گرد و خاک بال کیست؟
این صدای گرد و خاک بال کیست؟ / این تلاطمهای موج یال کیست؟
اولین بار است میخواند سرود! / آخرین بار است میآید فرود
آمد و شوقی شد و در سینه ریخت / بر سرم بارانی از آیینه ریخت
بند تسبیحم برایش دانه شد / مسجد قلبم کبوترخانه شد
آیهای آورده سنگین و ثـقیل / زیر این آیه تلف شد جبرئیل
آیهای از حضرت قدوس خم / شیعیان «الیوم أکملت لکم»
آیهای آورد و خود پرواز کرد / باب عشق و عاشقی را باز کرد
آیهاش ظرفیت سی جزء بود / وه که هم اعجاز وهم ایجاز کرد
میشود با گفتن یک واژهاش / یکصد و ده مرتبه اعجاز کرد
میشود با خواندنش جبریل شد / سینهی هفت آسمان را باز کرد
گفت باید از همین ساعت به بعد / روز را با «یاعلی» آغاز کرد
گفت و گفت و گفت از حمد خدا / با عبارات و اشاراتی رسا
گفت حمد آن که باران آفرید / از کویر و ابرها نان آفرید
استجابت را شبیه آب کرد / آه را از پشت طوفان آفرید
شیعهی خورشید، یعنی ذره را / آفرید اما فراوان آفرید
از نکاح اسم رحمن و رحیم / طفل اقیانوس امکان آفرید
بعد از آن که شانهای بر باد داد / حال دریا را پریشان آفرید
خودنمایی کرد بر جن و ملک / حیدری از جنس انسان آفرید
سایه را دنبالهی خورشید کرد / نور را بر ذرهها تأکید کرد
گفت زین پس هر کسی دارد نیاز / سوی حیدر پهن سازد جانماز
هر که را من قبله بودم تا به حال / کعبهاش باشد علی، تمّ المقال
این که دستم منبر دستش شده / این که جبرائیل هم مستش شده
روی این آیینه حق تابیده است / عکس تجریدی خود را دیده است
حرف حق را می زند آیینهوش / با لب شمشیر تیز و مخلصش
دستهایش بوی خیبر میدهد / خستگی را از همه پر میدهد
منبری از خطبههای ناب خواند / در غدیر اسم علی را آب خواند
السلام ای آب دریای صمد / ای زلال «قل هو الله أحد»
ای که میگردی شبیه انبیا / بر هدایتکردن قومت بیا
ای رسول مردم آیینهها / بعثت غارت، حرای سینهها
ای به بالای جهاز اشتران / شأن تو بالاست، در بالا بمان
از تو میریزد صفات کبریا / ذات تو ممسوس ذات کبریا
نردبان وصف تو بیانتها / پلهی این نردبان سوی خدا
چون تکلم میکنی موسائیام / تا که خلقم میکنی عیساییام
جفت دردم، کشتی نوحت کجاست؟ / جسم سردم، گرمی روحت کجاست؟
ای مسیح دردهای لاعلاج / ما همه دردیم، ظرف احتیاج
ما همه زخم یتیم کوچکیم / کن مدارا با همه، ما کودکیم
ما نسیم ذکر تقدیس توایم / حاجیان فصل تندیس توایم
کوچه را میگردی و طی میکنی / کوزه را ظرفیت می میکنی
روی دوشت کیسهی خرما و نان / میروی در کوچهها دامنکشان
کیسه نه دل میبری بر روی دوش / شیعه هستم شیعهی خرمافروش
ای سفیدی ای کبودی ای بنفش / ای به چشم پای سلمان، جای کفش
ای به هر گام تو صدها التماس / کیسه بر دوش سحر ای ناشناس
ما همه مدیون شمشیر توایم / تشنهی نان جو و شیر توایم
بیعت گیجیم ما را راه بر / با خودت تا اشتهای چاه بر
افزودن دیدگاه جدید