از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان

از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان

مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان

یک پیره زن فقط به سَفیرت پناه داد

ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟

کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است

سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان

جای طناب، بر دهنم مشت می زدند

اینجا همه عوض شده رفتارهایشان

محصول باغ ها همه خرج سپاه شد

از خار و سنگ پر شده انبارهایشان

خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد

تغییر کرده کاسبی و کارهایشان

سکه شده فروختن چکمه هایشان

رونق گرفته دکه يِ نجارهایشان

بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند

لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان

اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند

غوغا شده میان کماندارهایشان

اینجا برای غارت خلخال و روسری

خُرجین خریده اند خریدارهایشان

افزودن دیدگاه جدید