روضه علی اصغر، از زبان استاد فاطمی نیا

 

اين آقا زاده را نگاه نكنيد كه شش ماهه است. خيلى اسرار دارد. خيلى عجيب است. مى خواهيم برويم در خانه شش ماهه ابى عبدالله. دست خالى هستيم. خدايا! اين آقازاده را در خانه تو شفيع مى آوريم. مادرش  خيلى بزرگوار است.

 

حضرت ابى عبدالله روز عاشورا خيلى مصيبت ها ديده است، اما فقط يك مورد بود كه از غيب به او تسليت گفتند. آن هم در مورد شش ماهه بود. ببينيد چقدر مطلب بالاست. ما شعار نمى دهيم. اين حرف ها به حضرت زهرا عليها السلام گزارش مى شود. به لطف خدا به حد تواتر، روايات معتبر داريم كه اين مجالس همينطور به حضرت زهرا عليهاالسلام گزارش مى شود. خدا ان شاء الله نيت هايمان را خالص كند.

 

اين آتش در سينه خانم شعله ور بود، ولى ادب ولايت است. حالا از اين خانم ها باز هم در كربلا داريم. به موقع گفته خواهد شد. به خانم حضرت رباب عليها السلام مى گويند: چرا زير سايه نمى نشينى؟ از امام زمانش  صحبت مى كند. با اينكه باطن او مشتعل است، دم از بچه نمى زند. در مقابل اين ادب چه مى شود؟ خدا مى آيد بعد از 150 سال از گذشت اين واقعه، يك مجتهدى را مأمور مى كند، مى گويد: حالا كه اين خانم، ادب ولايت را حفظ كرد، تو برايش زبان حال بگو.

 

يك مجتهد، يك فقيه، يك فيلسوف، مرحوم آقاى علامه طباطبائى صاحب الميزان يكى از افتخاراتش اين بود كه من شاگرد آشيخ محمد حسين غروى اصفهانى هستم. آشيخ محمد حسين مجتهد بود، عارف بود، فيلسوف بود، شاعر بود خلاصه همه چيز بود. يك بيت شعر دارد كه زبان حال مادر شش ماهه است. يك روز كه من كتاب را باز كردم و اين بيت را ديدم، آن كتاب را بستم. خيال كردم سقف روى سرم خراب شد. حالا سربسته بگويم. خدا شاهد است ترجمه نمى كنم. فقط نقل به معنا مى كنم. مى گويد:

شما ديديد بچه را مى خواهند از شير بگيرند، بغلش مى كنند، نوازشش مى كنند، چطور از شير مى گيرند؟

آشيخ محمد حسين مجتهد، آنچنان مى گويد كه انگار در خيمه نشسته بوده، از قول خانم رباب عليهاالسلام مى گويد. امام زمان تو كه توجه نمى خواى، از تو معذرت مى خواهم و ما لال شده، توجه نكردم به گوش تو كه مى رسد. ولى چه كنم محرم است، شيعيانت گريه مى كنند.

خانم مى گويد:

ما حلت ان السهم للفطامى

حتى عرفنى جهرة الايام

 

نقل به معنايش مى دانيد چى است؟ مى گويد:

ما نديده بوديم اينطور بچه را از شير بگيرند. ولى بچه مرا اينطور از شير گرفتند.

 

من از تاريخ در آوردم اينطور فهميدم. امام زمان عليه السلام با اين نفهمى ام دارم آتش مى گيرم آن وقت حضرت زهرا عليهاالسلام چى مى كشد؟!. من اينطور فهميدم كه آقا وقتى رفت با اين آقا وداع كند، حال ديگر نداشته، فقط زبانش از دهانش بيرون بوده است و عقيده ما اين نيست كه او را آوردند. البته روايت شده، قولى هست كه آقا فرمود: (اما ترونه كيف يتلظى عطشا)  اين را رد نمى كنم. ولى آنچه من اختيار كردم و عقيده ام اين است كه آقا زاده را در خيمه زدند. به ميدان نبرده بود. همانجا كه آمد و فرمود: بدهيد كه من با بچه ام وداع كنم يك دفعه ديد كه اوضاع جور ديگرى شد.

افزودن دیدگاه جدید