روضه قاسم بن الحسن از زبان شهید مطهری

 

روز عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت، از آنجا كه بچه است، زرهى متناسب با اندام او وجود ندارد، كلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود ندارد، نوشته اند عمامه اى به سرگذاشته بود كأنّه فلقه القمر. همين قدر نوشته اند بقدرى اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است.

 

بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت

برگ گل سرخ را، باد كجا مى برد

 

راوى گفت ديدم بند يكى از كفشهايش باز است و يادم نمى رود كه پاى چپش هم بود. از اينجا معلوم مى شود چكمه پايش نبوده است. نوشته اند كه امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود. معلوم بود منتظر است، كه يك مرتبه فريادى شنيد. نوشته اند امام به سرعت يك باز شكارى روى اسب پريد و حمله كرد. آن فرياد، فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود.

 

آقا وقتى به بالين اين جوان رسيد، در حدود دويست نفر دور اين بچه را گرفته بودند. امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكى از دشمنان كه از اسب پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند، خودش در زير پاى اسب رفقاى خود پايمال شد. آن كسى را كه مى گويند در روز عاشورا در حالى كه زنده بود، زير سم اسبها پايمال شد، يكى از دشمنان بود نه حضرت قاسم. بهر حال حضرت وقتى به بالين قاسم رسيدند كه گرد و غبار زياد بود و كسى نمى فهميد قضيه از چه قرار است. وقتى كه اين گرد و غبارها نشست، يك وقت ديدند كه آقا بر بالين قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است. اين جمله را از آقا شنيدند كه فرمود: يعز و الله على عمّك أن تدعوه فلا يجيبك أو يجيبك فلا ينفعك صوته:

برادرزاده ! خيلى بر عموى تو سخت است كه تو او را بخوانى، نتواند تو را اجابت كند، يا اجابت بكند، اما نتواند براى تو كارى انجام بدهد.

در همين حال بود كه يك وقت فريادى از اين جوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد.

خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما.

ما را به حقايق اسلام آشنا كن.

اين جهلها و اين نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان.

توفيق عمل و خلوص نيت به همه ما عنايت بفرما.

حاجات مشروعه ما را بر آور.

اموات همه ما را ببخش و بيامرز.

لا حول و لا قوة الا باالله العلى العظيم.

وصلى الله على محمد و آله الطاهرين.

افزودن دیدگاه جدید