مقتل امام حسین علیه السلام: قاتل حضرت، و برخی وقایع بعد از شهادت
تاریخ شهادت حضرت
مؤلف گويد: روز عاشورا كه حسين عليه السّلام كشته شد، جمعهء دهم محرّم بود سال شصت و يكم هجرت بعد از نماز ظهر و سنّ آن حضرت پنجاه و هشت سال بود.
و بعضى گويند: شنبه بود. و بعضى گويند: دوشنبه. اوّل صحيح است.
ابو الفرج گفت: اينكه عوام گويند عاشورا دوشنبه بود، روايت بر طبق آن نيامده است و ما به حساب هندى از همهء زيجات استخراج كرديم، اول محرّم سال ۶١ چهارشنبه بود پس دهمآن ماه، جمعه باشد و اين حساب دليلى است روشن. و روايت مؤيّد آن است.
و شيخ مفيد گويد: عمر سعد بامداد كرد آن روز و جمعه بود. و بعضى گويند: شنبه. و بنابر خبرى كه پيش آورديم، تحقيقا روز جمعه بود و در ورود آن حضرت به كربلا گفت: روز دوم محرّم روز پنجشنبه سال ۶١.
قاتل حضرت
هم در كتاب تذكره است كه در قاتل آن حضرت اختلاف كردند به چند قول:
اول آنكه: سنان بن انس نخعى قاتل بود و اين قول هشام بن محمد است.
دوّم: حصين بن نمير كه تيرى افكند بر وى آنگاه از اسب فرود آمد و سر او ببريد و بر گردن اسب خويش آويخت تا به ابن زياد تقرّب جويد.
قول سوّم: مهاجر بن اوس تميمى.
چهارم: كثير بن عبد اللّه شعبى.
پنجم: شمر بن ذى الجوشن انتهى.
مؤلف گويد: قول ششم خولى بن يزيد اصبحى است؛ زيرا كه محمد بن طلحه شافعى وعلى بن عيسى اربلى امامى نقل كرده اند كه: عمر سعد با همراهان خويش گفت: پياده شويد و سر او جدا كنيد پس نضر بن حرشه ضبابى پياده شد شمشير بر حلقوم مبارك آن حضرت مى كشيد و كارى نساخت. ابن سعد برآشفت و به مردى كه در جانب راست او ايستاده بود گفت: واى بر تو فرود آى و او را آسوده كن. پس خولى -خلّده اللّه في النار- فرود آمد و سر آن حضرت جدا كرد.
و ابن عبد ربّه گويد: سنان بن انس قاتل آن حضرت بود و خولى بن يزيد از قبيله حمير سرمطهّر او را جدا ساخت و براى عبيد الله آورد و گفت: اوفر ركابى الخ.
و ابو حنيفهء دينورى گويد: سنان بن انس نخعى بر وى تاخت و نيزه بر او زد كه از اسب بر زمين افتاد و خولى بن يزيد پياده شد تا سر آن حضرت جدا كند دستش بلرزيد، برادرششبل بن يزيد فرود آمد و سر آن حضرت جدا كرد و به خولى داد.
مترجم گويد: در اين گونه امور ناچار مردم خلاف كنند؛ چون بسيارى از رجّاله بر گرد آنحضرت بودند و زخم بسيار بر پيكر آن حضرت زدند و در ميان اين زخمها آن زخم كارى كه امام عليه السّلام را به سعادت شهادت رسانيد، بايد به حدس و تخمين معيّن گردد و اين مردم كه از قاتلان شمرده شدند، همه بر گرد آن حضرت بودند و اينكه شمر از همه مشهورتر است براىآن است كه وى سرهنگ فوج پياده بود و هر كار كه افراد فوج كنند، به سركردهء آنها منسوب شود. و از اختلاف علماء دربارهء قاتل آن حضرت معلوم مى شود كه اطمينان به صحّت زيارت معروفهء به ناحيه نداشتند؛ چون در آن زيارت نام شمر صريحا مذكور است و اگر اطمينان داشتند به صحّت آن خلاف نمى كردند.
از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه: چون حسين بن على عليهما السّلام را به شمشير زدند و از اسب بيفتاد و مردم براى جدا كردن سر مبارك او شتاب نمودند، منادى از بطنان عرش فرياد زد:
اى امّتى كه بعد از پيغمبر خود متحيّر و گمراه شده ايد، خداوند شما را به اضحى و فطر موفّق ندارد. و در روايتى است براى روزه و افطار.
راوى گفت ابو عبد اللّه گفت: لاجرم به خدا قسم كه موفّق نشدند و موفّق نخواهند شد تا آن كسى كه بايد به خونخواهى حسين بن على عليه السّلام برخيزد.
مترجم گويد: محتمل است معنى اين باشد كه عيد اضحى و فطر صحيح كه شرط آن حضور امام است، محقّق نشود نه آنكه رؤيت هلال عامّه هرگز موافق واقع نيست؛ چونضرورت مذهب ما بر خلاف اين است و چون ماه نو ديديم، آن را اول ماه گيريم هر چند اهلسنت هم همان شب ببينند؛ و اگر ديدن آنها موافق واقع نباشد، وقتى هم كه اول ماه ما با آنها موافق باشد، بايد به رؤيت خود اعتنا نكنيم و هيچكس بدان ملتزم نشود حتّى اخباريين.
ذکر برخی وقایع بعداز شهادت
شيخ ابو القاسم جعفر بن قولويه قمى از حلبى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه:
چون حسين عليه السّلام كشته شد كسى در لشكر آمد و فرياد مى زد، او را از فرياد منع كردند گفت:
چگونه فرياد نزنم و حال آنكه مى بينم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ايستاده نگاه به زمين مى كند و جنگ شما را مى نگرد و من مى ترسم بر اهل زمين نفرين كند و من با آنها هلاك شوم. آنها بايكديگر گفتند:ديوانه است؛و آنها كه پشيمان شده بودند و توبه كرده، گفتند: به خدا قسم كه بد كارى كرديم با خويشتن و براى خاطر ابن سميّه سيد جوانان اهل بهشت را كشتيم پس بر ابن زياد خروج كردند و كارشان بدانجا رسيد كه رسيد.
حلبى گفت: به ابى عبد اللّه گفتم: فداى تو شوم آن فريادزننده كه بود؟ گفت: به اعتقاد ما جز جبرئيل نباشد.
و مسندا از سلمه روايت كرده است كه: بر امّ سلمه درآمدم ديدم مى گريست گفتم: گريه تو از چيست؟
گفت: رسول خدا را در خواب ديدم بر سر و محاسن مباركش خاك نشسته گفتم: يا رسول اللّه از چه خاكآلودى؟ گفت: اكنون در مشهد حسين عليه السّلام بودم.
و در صواعق ابن حجر است كه گفت: و از آياتى كه روز قتل آن امام ظاهر شد اين است كه آسمان تاريك گرديد و ستارگان ديده شدند و هيچ سنگى را بر نداشتند مگر زير آن خون سرخ تازه بود. و هم گفت: آسمان سرخ گرديد و آفتاب بگرفت چنان كه ستارگان در روز پديدارآمدند و مردم پنداشتند قيامت آمد و در شام هيچ سنگ از زمين برنداشتند مگر زير آن خون سرخ تازه ديدند.
مترجم گويد: بر حسب قواعد نجومى در دهم ماه خورشيد نگيرد و چون در روايت نصارى نظير اين كسوف براى حضرت عيسى على نبينا و آله و عليه السلام نيز آمده است و منجمين اروپا بر حسب زيجات خود حساب كردند وقوع كسوف را در آن وقت محتمل نديدند، يكى از بزرگان ايشان از اهل نجوم موسوم به فلاماريون كتابى عظيم الحجيم در اين علم تصنيف كرده است و اين مسأله را متعرّض گرديده است و گويد:
امثال اين كسوفات در غير وقت مشخّص كه روايات موثّق وقوع آن را ثابت كند نه به واسطهء حائل شدن جرم ماه است چنان كه در كسوفات عادى، بلكه به سبب كرات ديگرى است مانند ذوات الاذناب كه مقادير و كيفيات حركات آنها بر ما معلوم نيست و در زيجات ثبت نشده است.
افزودن دیدگاه جدید