مقتل امام حسین علیه السلام: وداع دوم و رزم حضرت
مجلسى در جلا گويد:
بار ديگر با اهل بيت وداع كرد و به صبر و شكيبايى فرمود و نويد ثواب و اجر داد و فرمود: ازارها بپوشيد و آمادهء بلا باشيد و بدانيد كه حافظ و حامى شما خداست و از شرّ دشمنان شما را نجات دهد و عاقبت امر شما را نيكو گرداند و دشمنان شما را به انواع بلا عذاب كند و در عوض اين بليّت به انواع نعمتها و كرامات برساند پس شكايت ننماييد و چيزى كه از قدر شما بكاهد به زبان نگوييد.
در بحار گويد:
ابو الفرج گفت: حسين عليه السّلام آب مى خواست و شمر بى شرم جوابى بى ادبانه مى گفت، به هر حال جهنّم جاى شمر و امثال او از دنياپرستان است كه براى حفظ دنياى خويش دين را زير پا مى گذارند. مردى گفت: اى حسين آيا نمى بينى آب فرات مانند شكم ماهى مى درخشد؟ به خدا سوگند از آن نچشى تا از تشنگى جان دهى. حسين عليه السّلام گفت: «اللّهمّ امته عطشا»؛ به خدا قسم اين مرد پيوسته مى گفت: مرا آب دهيد، آب مى آوردند و مى آشاميد تا از دهانش بيرون مى آمد، باز مى گفت: تشنگى مرا كشت مرا آب دهيد. و همچنين بود تا بمرد.
و گويند: مردى كه ابو الحتوف نام داشت از لشكر عبيد الله تيرى افكند و آن تير بر پيشانى امام عليه السّلام نشست آن را بركند و خون بر روى و محاسن آن حضرت روان گشت و گفت: «اللّهمّ انّك ترى ما انا فيه من عبادك هؤلاء العصاة اللّهمّ أحصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تذر على وجه الارض منهم احدا و لا تغفر لهم ابدا». (ترجمهء عبارتى قريب به اين بگذشت).
آنگاه مانند شير خشمگين بر آنها تاخت و به هر كس مى رسيد به شمشير او را مى زد و مى كشت و تير از همه جانب بر آن حضرت مى باريدند و بر گلو و سينه آن حضرت مى نشست و مى گفت:
اى امّت نابكار! حرمت پيغمبر خود محمّد را دربارهء اولاد او نگاه نداشتيد. پس از من از كشتن هيچ يك از بندگان خدا هراسى نداريد و كشتن همه كس بر شما آسان است. به خدا سوگند كه من اميدوارم مرا به عوض خوار كردن شما كرامت عطا فرمايد و از شما انتقام بكشد از جايى كه ندانيد.
حصين بن مالك سكونى گفت:يا بن فاطمه خدا از ما چگونه انتقام كشد؟
فرمود: جنگ در ميان شما افكند و خون شما را بريزد آنگاه عذابى دردناك فرستد بر شما.
و آن حضرت قتال مى كرد تا زخمهاى سنگين به بدن مباركش آمد.
صاحب مناقب و سيّد -رحمه اللّه- گفتند: هفتاد و دو زخم بر آن حضرت آمد.
و ابن شهر آشوب گفت: ابو مخنف از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرد كه:
بر حسين عليه السّلام سى و سه زخم نيزه و سى و چهار زخم شمشير يافتيم.
و امام باقر عليه السّلام فرمود:
چون حسين عليه السّلام شهيد شد بر او سيصد و بيست و چند زخم يافتند از نيزه و شمشير و تير.
و در روايتى وارد است كه: سيصد و شصت زخم. و در روايت ديگر: سى و سه ضربه غير از زخم تير.
و بعضى گويند: يك هزار و نهصد زخم ديدند و تير بر تن آن مظلوم مانند خار بود بر تن خار پشت.
و روايت شده است كه: آن همه تير بر پيش تن آن حضرت بود. و گويند: ايستاد تا ساعتى بياسايد از خستگى جنگ و همچنان كه ايستاده بود، سنگى بيامد و بر پيشانى او رسيد پس جامه برداشت كه خون را از روى بسترد و پاك كند، تيرى تيز سه شاخه و زهرآلوده بيامد و بر سينهء آن حضرت نشست. و به روايتى بر دل آن حضرت.
و گفت: بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه و سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو مى دانى مردى را مى كشند كه روى زمين پسر پيغمبرى غير او نيست.آنگاه آن تير را بگرفت و از پشت بيرون آورد و خون مانند ناودان بر جست پس دست بر آن زخم گذاشت چون پر شد، سوى آسمان پاشيد و يك قطره از آن برنگشت و سرخى در آسمان ديده نشده بود تا آنگاه حسين عليه السّلام آن خون را به آسمان پاشيد. و بار دوم دست بر آن نهاد و روى و محاسن را بدان آغشته كرد و فرمود: جدّ خويش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را چنين خضاب شده ديدار كنم و گويم: يا رسول اللّه فلان و فلان مرا كشتند.
(مترجم گويد: مراد از سرخى آسمان، سرخى غير شفق مشرق و مغرب است.و به روايتكامل ابن اثير در آن وقت سرخى زائد بر عادت در آسمان پديد آمد چند ماه بود و زائل شد و اين سرخى شفق كه اكنون هست، از پيش در آسمان بود و حضرت پيغمبر آن را علامت نماز مغرب قرار داد).
و در معراج المحبّة اين قضيه را نيكو به نظم آورده است:
به مركز باز شد سلطان ابرار
كه آسايد دمى از رزم و پيكار
فلك سنگى فكند از دست دشمن
به پيشانى وجه اللّه احسن
چو زد از كينه آن سنگ جفا را
شكست آئينهء ايزد نما را
كه گلگون گشت روى عشق سرمد
چو در روز احد روى محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)
به دامان كرامت خواست آن شاه
كه خون از چهره بزدايد بناگاه
دل روشنتر از خورشيد روشن
نمايان شد ز زير ابر جوشن
يكى الماس وش تيرى ز لشكر
گرفت اندر دل شه جاى تا پر
كه از پشت پناه اهل ايمان
عيان گرديد زهرآلوده پيكان
مقام خالق يكتاى بيچون
ز زهرآلوده پيكان گشت پرخون
سنان زد نيزه بر پهلو چنانش
كه جنب اللّه بدريد از سنانش
به ديدار دلارا رايت افراشت
سمند عشق بار عشق بگذاشت
به شكر وصل فخر نسل آدم
به رو افتاد و مى گفت اندر آن دم
تركت الخلق طرّا في هواكا
و أيّمتُ العيال لكى أراكا
فلو قطّعتنى في الحبّ إربا
لَما حَنّ الفؤاد إلى سواكا
افزودن دیدگاه جدید