مقتل امام حسین علیه السلام: رزم امام
ارباب مقاتل گويند كه: چون حسين عليه السّلام بر اسب خويش سوار شد و آهنگ قتال كرد، مىگفت:
كفر القوم و قِدماً رغبوا
عن ثواب اللّه ربّ الثّقلين
قتلوا القرم عليّا و ابنه
حسن الخير كريم الابوين ...
آنگاه مقابل مردم بايستاد شمشير برهنه در دست، نوميد از زندگى، آمادهء مرگ و مى گفت:
أنا ابن علىّ الطّهر من آل هاشم
كفانى بهذا مفخرا حين أفخر
و جدّى رسول اللّه أكرم من مشى
و نحن سراج اللّه في الخلق يزهر
و فاطم امّى من سلالة أحمد
و عمّى يدعى ذا الجناحين جعفر
و فينا كتاب اللّه أنزل صادقا
و فينا الهدى و الوحى بالخير يذكر
و نحن أمان اللّه للنّاس كلّهم
نُسِرّ بهذا في الانام و نجهر
و نحن ولاة الحوض تسقى وُلاتنا
بكأس رسول اللّه ما ليس ينكر
و شيعتنا في النّاس أكرم شيعة
و مبغضنا يوم القيمة يخسر
محمد بن ابى طالب گفت كه: ابو على سلامى در تاريخ خود ياد كرده است كه اين ابيات را حسين عليه السّلام خود انشاء كرد و كسى را مانند اين نيست:
فإن تكن الدّنيا تعدّ نفيسة
فانّ ثواب اللّه أعلى و أنبل
و إن يكن الأبدان للموت انشئت
فقتل امرئ بالسّيف في اللّه أفضل
و إن يكن الأرزاق قِسماً مقدّرا
فقلّة سعى المرء في الكسب أجمل
و إن تكن الأموال للتّرك جمعها
فما بال متروك به المرء يبخل
(و از عبارت فوق معلوم مى شود كه محتمل است ساير ابيات را ديگران از زبان آن حضرت ساخته باشند چون ساختن زبان حال در اين موارد معهود است.)
آنگاه مردم را به مبارزت خواست و هر كس نزديك او مى شد مى كشت تا كشتارى بزرگ از آنها كرد.
پس به ميمنه حمله كرد و گفت:
الموت خير من ركوب العار
و العار أولى من دخول النّار
بعد از آن به ميسره حمله كرد و مى گفت:
أنا الحسين بن علىّ
آليت أن لا أنثنى
أحمى عيالات أبى
أمضى على دين النّبىّ
يكى از روات گفت: نديدم كسى كه دشمن بسيار بر او بتازد و فرزندان و اهل بيت و يارانشكشته شده باشند دلدارتر از وى، چنان كه مردان بر او مى تاختند او با شمشير حمله مى كرد وآنان را مانند گلّه بز كه گرگ در آن افتد، پراكنده مى ساخت وقتى امام حمله مى كرد و آنان سى هزار بودند منهزم مى شدند و مانند ملخ پراكنده و آن حضرت به جاى خويش بازمىگشت و مىگفت: «لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلى العظيم».
و در قصيدهء ازريّه معروف گويد:
من ترى مثله إذا دارت الحرب
و دارت على الكماة رحاها
لم يخض في الهياج الاّ و ابدى
عزمة يتّقى الرّدى ايّاها
كه را بينى مانند او كه چون آسياى عرب بگردد و پهلوانان را خُرد كند، در جنگ فرو نرود مگر با عزمى كه مرگ از آن بترسد و پرهيز كند، صاحب همّتى كه اگر خواهد گام بر شانهء ستارهء سها گذارد، زلزله در همهء زمين افكند؛ چنان كه بلنديها و كوههاى زمين از انباشته شدن سرهاى پهلوانان بيفزايد. مپندار شمشير او را مگر دميدن صور كه جانها را از كالبد بيرون مى كشد گويى جانهاى مردم او را هميشه دشمن خود ديدند از بس جانستانى كرد پس جدا كرد گردنها را از جاى اتّصال به بدن گويا نابود كنندهء آن را بر انداخت دليرى او را با ديگران مسنج بهترين شمشير آن است كه تيزتر باشد.
در اثبات الوصيّة است كه: به روايتى او هزار و هشتصد مرد جنگى را بكشت.
و در بحار است كه ابن شهر آشوب و محمد بن ابى طالب گويند: پيوسته جنگ كردتا هزار و نهصد و پنجاه مرد بكشت غير از مجروحان.
عمر سعد قوم خود را گفت: واى بر شما! آيا مى دانيد با كه كارزار مى كنيد؟ اين پسر الانزع البطين است، پسر كشندهء عرب است. از هر سوى بر او تازيد و چهار هزار كماندار تير باريدند بر وى و ميان او و سراپرده حائل شدند.
افزودن دیدگاه جدید