وداع اول امام حسین علیه السلام

در بعض مقاتل روايت شده است كه: حسين عليه السّلام چون هفتاد و دو تن از خاندان و كسان ‌خويش را كشته ديد، روى به جانب خيمه كرد و گفت:

«يا سكينه! يا فاطمه! يا زينب! يا امّ كلثوم! ‌عليكنّ منّى السّلام».

پس سكينه فرياد زد: «يا أبة استسلمت للموت؟» آيا تن به مرگ دادى و دل ‌بر رحيل نهادى؟

فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد كسى كه يار و ياورى ندارد.

گفت: «ردّنا إلى‌حرم جدّنا»: ما را به حرم جدّمان بازگردان.

گفت: «هيهات لو ترك القطا لنام»: اگر مرغ قطا را به ‌حال خود گذارند، مى‌ خوابد (مَثَل است و قطا مرغى است، فارسى آن اسفرود و در تركى به‌ باغرى‌ قره معروف است يعنى آغوش سياه) پس زنان آواز در هم انداختند و حسين عليه السّلام آنها را خاموش گردانيد.

 

و در همان مقتل است كه روى به امّ كلثوم كرد و گفت: اى خواهر «أوصيك بنفسك خيراً» يعنى: وصيت مى‌ كنم كه خويشتن را نيكو بدارى و من به جنگ اين لشكر مى‌ روم.

پس سكينه ‌فرياد كنان نزد او آمد و امام حسين عليه السّلام سكينه را بسيار دوست داشت، او را به سينه چسبانيد و اشك او پاك كرد و گفت:

 

سيطول بعدى يا سكينه فاعلمى

منك البكاء اذ الحمام دهانى

 

لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة

مادام منّى الرّوح في جُثمانى

 

فاذا قتلت فانت اولى بالّذى

تاتينه يا خيرة النّسوان‌

 

يعنى:

اى سكينه بدان كه گريهء تو پس از آنكه مرگ من برسد، بسيار خواهد كشيد.

دل مرا به ‌سرشك خويش مسوزان به افسوس تا جان در تن من است

و چون كشته شوم تو اولى هستى‌ به بدن من كه البتّه نزد آن آيى اى برگزيدهء زنان (اين شعر اعمّ از اينكه از زبان خود امام‌يا ديگرى از زبان امام عليه السّلام گفته باشد، مصداق دارد چون سكينه عمر طولانى يافت و دير بماند و برگزيده زنان بود در كمال شرف و ادب و بزرگى مانند او نيامد. خانه‌اش مجمع اهل فضل‌ و شعر بود و همه از وى توقّع انعام و صلت داشتند و براى زيارت او از شهرهاى دور سفر مى ‌كردند).

 

و در اثبات الوصيّة مسعودى است كه: على بن الحسين عليهما السّلام را حاضر كرد و او بيمار بود و اسم اعظم‌ و مواريث پيغمبران را به او موهبت كرد و گفت كه علوم و صحف و مصاحف و سلاح نزد امّ سلمه -رضى اللّه عنها- است و امّ سلمه را فرموده است كه آن امانت را به اهلش‌ بازگرداند.

 

و در همان كتاب است از خديجه دختر امام محمد تقى عليه السّلام كه در ظاهر خواهر خويش‌ زينب را وصىّ گردانيد براى آنكه امامت على بن الحسين عليه السّلام پوشيده باشد براى تقيّه و حفظ وى.

 

و قطب راوندى در كتاب دعوات از زين العابدين عليه السّلام روايت كرده است كه: پدرم در آن ‌روز خونين كه كشته شد، مرا به سينه چسبانيد و مى‌ گفت: اى فرزند از من اين دعا فراگير كه ‌فاطمه به من آموخت و او از رسول خدا و او از جبرئيل-صلوات اللّه عليهم- فرا گرفته بود در هر حاجت و مهم و مصائب كه پيش آيد و امر عظيم دشوار بگوى:

 

«بحقّ يس و القرآن الحكيم و بحقّ طه و القرآن العظيم يا من يقدر على حوائج السّائلين يا من يعلم‌ ما في الضّمير يا منفّساً عن المكروبين يا مفرّجاً عن المغمومين يا راحم الشّيخ الكبير يا رازق الطّفل ‌الصّغير يا من لا يحتاج إلى التّفسير صلّ على محمّد و آل محمّد و افعل بى كذا و كذا».

 

مؤلف گويد:

دعاى ديگر از آن حضرت نقل كرديم در ضمن نقل وقايع صبح عاشورا و دعاى سيّمى نيز از آن حضرت در اين روز روايت شده است و آن را شيخ طوسى‌ در مصباح المتهجّدين در اعمال روز سيّم شعبان نقل كرده است كه گويد: پس از آن دعاى ‌حسين عليه السّلام را بخوان و آن دعايى است كه آن حضرت روز عاشورا خواند.

 

و در روايت كفعمى اين آخر دعاى او است در روز طفّ: اللّهمّ أنت متعالى المكان الخ، و در بحار شهادت آن پسرى كه از خيمه بيرون آمد نقل كرد پس از آن گفت: آنگاه حسين عليه السّلام به‌ جانب راست نگريست كس نديد و روى به جانب چپ كرد كس نديد پس على بن ‌الحسين عليهما السّلام بيرون آمد بيمار بود شمشير برداشتن نمى‌ توانست و امّ كلثوم از پشت فرياد مى ‌زد: اى فرزند بازگرد.گفت:عمّه بگذار پيش روى فرزند پيغمبر جهاد كنم.

حسين عليه السّلام‌ فرمود:اى امّ كلثوم او را بگير تا زمين خالى از نسل آل محمد نماند.

 

مترجم گويد: اين حديث از كتب معتبره نقل نشده است و موافق اصول مذهب ما صحيح ‌نيست؛ چون كه ائمّه -عليهم السلام-را از اوّل بلوغ تا آخر عمر حتّى از قصد امرى كه خلاف ‌رضاى خدا باشد معصوم مى‌ دانيم و لو سهوا و غفلتاً، مگر آنكه بگوييم امام زين العابدين قصد تعارف داشت نه كشته شدن و آن نيز با عصمت منافات دارد. و به هر حال نسبت سهو و غلط به ‌راوى اولى است از نسبت غفلت به امام.

افزودن دیدگاه جدید