مقتل علی اکبر علیه السلام – به میدان رفتن

بسم الله الرحمن الرحیم

به میدان رفتن اهل بیت:

چون ياران امام عليه السّلام كشته شدند و غير اهل بيت او كس نماند و ايشان فرزندان على عليه السّلام‌ و جعفر طيّار و عقيل و اولاد امام حسن عليه السّلام و اولاد خود آن حضرت عليه السّلام بودند، گرد هم آمدند و يكديگر را وداع كردن گرفتند و دل بر مرگ نهادند.

 

‌شيخ فاضل المعى از كتاب معالم العترة از عوام بن حوشب روايت‌كرده است گفت:

اين حديث به من رسيده است كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به چند تن از جوانان ‌قريش نگريست رويها مانند شمشير پرداخته و صيقل زده درخشان و در روى آن حضرت‌ نشانهء اندوه پديدار گشت چنان كه همه دانستند و گفتند: يابن رسول اللّه تو را چه شد؟

گفت: ما آن‌خاندانيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا برگزيد. به ياد آوردم آنچه را از امّت من به ‌خاندان من مى ‌رسد از كشتن و از وطن دور كردن و آواره ساختن.

 

به میدان رفتن علی اکبر علیه السلام

(ارشاد) پس على اكبر ابن الحسين عليهما السّلام پيش رفت و مادرش ليلى بنت ابى مرّة بن عروة بن‌ مسعود ثقفى است.

 

(ملهوف) و آن حضرت (يعنى: على بن الحسين عليه السّلام) از نيكو صورت و زيباخلقت‌ترين‌ مردم بود، از پدر خويش دستورى خواست كه به حرب رود، او را دستورى داد آنگاه با نوميدى‌ بدو نگريست و چشم به زير انداخت و بگريست.

 

و از امالى صدوق و روضة الواعظين مستفاد مى‌ گردد كه، على اكبر پس از عبد اللّه بن مسلم‌ بن عقيل به مبارزت بيرون رفت پس حسين عليه السّلام بگريست و گفت: «اللهمّ كن أنت الشّهيد عليهم‌ فقد برز إليهم ابن رسولك و أشبه النّاس وجهاً و سمتاً به».

يعنى: «خدايا گواه باش كه به مبارزت آنها رفت فرزند پيغمبر تو و شبيه ‌ترين مردم به او در روى و خوى».

 

و محمد بن ابى طالب گويد كه: آن حضرت انگشت سبّابه سوى آسمان بلند كرد و در نسخهء محاسن روى دست گرفت و گفت:

«اللّهمّ اشهد على هؤلاء القوم فقد برز إليهم غلام أشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولك كنّا إذا اشتقنا إلى نبيّك نظرنا إلى وجهه. اللّهمّ امنعهم بركات الأرض و فرّقهم تفريقاً و مزّقهم‌تمزيقاً و اجعلهم طرائق قدداً و لا ترض الولاة عنهم أبداً فإنّهم دعونا لينصرونا ثمّ عدوا علينا يقاتلوننا».

 

يعنى:

«خدايا گواه باش بر اين قوم كه جوانى به مبارزت آنان بيرون رفت شبيه‌ ترين مردم‌ در خلقت و خوى و گفتار به رسول تو كه هرگاه مشتاق ديدار رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو مى ‌شديم، نگاه به‌روى او مى ‌كرديم.

خدايا بركات زمين را از ايشان بازدار و آنها را پراكنده ساز و جدايى افكن‌ ميان آنها هر يك را به راهى ديگر دار و واليان را هرگز از ايشان راضى مكن‌ كه ما را خواندند تا يارى ما كنند اكنون بر ما تاختند و بكار زار پرداختند.

 

آنگاه آن حضرت بانگ بر عمر سعد زد كه خدا رَحِم تو را قطع كند و هيچ‌گاه بر تو مبارك ‌نگرداند و بر تو گمارد كسى كه بعد از من، در بستر سرت را ببرد همچنان كه رَحِم مرا بريدى‌ و پاس قرابت مرا با رسول خدا عليه السّلام نداشتى.

آنگاه به آواز بلند اين آيت تلاوت كرد:

(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)، (آل عمران/33-34)

افزودن دیدگاه جدید