عبد الله : همه رفتند و تنها مانده ام من

همه رفتند و تنها مانده ام من

اسیر درد و غم ها و مانده ام من

علی اصغر شش ماهه هم رفت

ولی از کاروان جا مانده ام من

 

گذشته کار من از صبر و طاقت

شده اندوه و داغم بی نهایت

ندارم اين قدر طاقت، ببینم

به دست عمه زنجیر اسارت

 

اگرچه آخرین یار عمویی

ولی نزد خدا با آبرویی

دوباره حرمله می آید از راه

دوباره روضه ي تیر و گلویی

افزودن دیدگاه جدید