چرا فدک را تصرف نمودند ؟

یکى از افراد مؤثرى که باید نظر او جلب مى شد رئیس فامیل امیه, ابوسفیان بود. زیرا وى از جمله مخالفان حکومت ابوبکر بود که وقتى که شنید وى زمام امور را به دست گرفته است به عنوان اعتراض گفت: ما را با ابوفضیل چه کار؟

هوادارى گروهى از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله از خلافت و جانشینى ابوبکر نخستین پل پیروزى او بود و در نتیجه خزرجیان که نیرومندترین تیره انصار بودند, با مخالفت تیره دیگر آنان از صحنه مبارزه بیرون رفتند و بنى هاشم, که در رأس آنان حضرت على علیه السلام قرار داشت, بنا به عللى که در گذشته ذکر شد, پس از روشن کردن اذهان عمومى, از قیام مسلحانه و دسته بندى در برابر حزب حاکم خودارى کردند.
ولى این پیروزى نسبى در مدینه براى خلافت کافى نبود و به حمایت مکه نیز نیاز داشت. ولى بنى امیه, که در رأس آن ها ابوسفیان قرار داشت, جمعیت نیرومندى بودند که خلافت خلیفه را به رسمیت نشناخته, انتظار مى کشیدند که ازنظر ابوسفیان و تأیید و تصویب وى آگاه شوند. لذا هنگامى که خبر رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مکه رسید فرماندار مکه, که جوان بیست و چند ساله اى به نام عتاب بن اسید بن العاص بود, مردم را از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله آگاه ساخت ولى از خلافت و جانشینى او چیزى به مردم نگفت در صورتى که هر دو حادثه مقارن هم رخ داده, طبعاً با هم گزارش شده بود و بسیار بعید است که خبر یکى از این دو رویداد به مکه برسد ولى از رویداد دیگر هیچ خبرى منتشر نشود.
سکوت مرموز فرماندار اموى مکه علتى جز این نداشت که مى خواست از نظر رئیس فامیل خود, ابوسفیان, آگاه شود و سپس مطابق نظر او رفتار کند.
با توجه به این حقایق, خلیفه به خوبى دریافت که ادامه فرمانروایى وى بر مردم, در برابر گروه هاى مخالف, نیاز به جلب نظرات و عقاید مخالفان دارد و تا آرا و افکار و بالاتر از آن قلوب و دل هاى آنان را از طرق مختلف متوجه خود سازد ادامه زمامدارى بسیار مشکل خواهد بود.
یکى از افراد مؤثرى که باید نظر او جلب مى شد رئیس فامیل امیه, ابوسفیان بود. زیرا وى از جمله مخالفان حکومت ابوبکر بود که وقتى که شنید وى زمام امور را به دست گرفته است به عنوان اعتراض گفت: ما را با ابوفضیل چه کار؟
و هم او بود که, پس از ورود به مدینه, به خانه حضرت على علیه السلام و عباس رفت و هر دو را براى قیام مسلحانه دعوت کرد و گفت: من مدینه را با سواره و پیاده پر مى کنم; برخیزید و زمام امور را به دست گیرید!
ابوبکر براى اسکان و خریدن عقیدهء وى اموالى را که ابوسفیان همراه آورده بود به خود او بخشید و دینارى از آن برنداشت. حتى به این نیز اکتفا نکرد و فرزند وى یزید (برادر معاویه) را براى حکومت شام انتخاب کرد. وقتى به ابوسفیان خبر رسید که فرزندش به حکومت رسیده است فوراً گفت: ابوبکر صلهء رحم کرده است!(۱) حال آن که ابوسفیان, قبلاً به هیچ نوع پیوندى میان خود و ابوبکر قائل نبود.
تعداد افرادى که مى بایست هم چون ابوسفیان عقاید آنان خریده شود بیش از آن است که در این صفحات بیان شود; چه همه مى دانیم که بیعت با ابوبکر در سقیفه بنى ساعده بدون حضور گروه مهاجر صورت گرفت. از مهاجران تنها سه تن, یعنى خلیفه و دو نفر از هم فکران وى ـ عمر و ابوعبیده, حضور داشتند. به طور مسلم این نحوه بیعت گرفتن و قرار دادن مهاجران در برابر کار انجام شده, خشم گروهى را بر مى انگیخت. از این جهت, لازم بود که خلیفه رنجش آنان را برطرف سازد و به وضع ایشان رسیدگى. به علاوه, مى بایست گروه انصار, به ویژه خزرجیان که از روز نخست با او بیعت نکردند و با دلى لبریز از خشم سقیفه را ترک گفتند, مورد مهر و محبت خلیفه قرار مى گرفتند.
خلیفه نه تنها براى خرید عقاید مردان اقدام نمود, بلکه اموالى را نیز میان زنان انصار تقسیم کرد. وقتى زید بن ثابت سهم یکى از زنان بنى عدى را به در خانه او آورد, آن زن محترم پرسید که: این چیست؟
زید گفت: سهمى است که خلیفه میان زنان و از جمله تو تقسیم کرده است. زن با ذکاوت خاصى دریافت که این پول یک رشوه دینى! بیش نیست, لذا به او گفت: براى خرید دینم رشوه مى دهید؟ سوگند به خدا, چیزى از او نمى پذیرم. و آن را رد کرد.(۲)
کمبود بودجه حکومت
پیامبر گرامى صلی الله علیه و آله در دوران بیمارى خود هر چه در اختیار داشت همه را تقسیم کرد و بیت المال تهى بود. نمایندگان پیامبر پس از درگذشت آن حضرت با اموال مختصرى وارد مدینه مى شدند, یا آن ها را به وسیله افراد امینى گسیل مى داشتند. ولى این درآمدهاى مختصرى براى حکومتى که مى خواست ریخت و پاش کند و عقاید مخالفان را بخرد قطعاً کافى نبود.
از طرف دیگر, قبایل اطراف پرچم مخالفت برافراشته, از دادن زکات به مأموران خلیفه خوددارى مى کردند و از این ناحیه نیز ضربت شکننده اى بر اقتصاد حاکمیت وارد مى آمد.
از این جهت, رئیس حزب حاکم چاره اى جز این نداشت که براى ترمیم بودجه حکومت دست به این طرف و آن طرف دراز کرده, اموالى را مصادره کند. در این میان چیزى بهتر از فدک نبود که با نقل حدیثى از پیامبر, که تنها خود خلیفه راوى آن بود(۳), از دست حضرت فاطمه سلام الله علیها خارج شد و درآمد سرشار آن براى محکم ساختن پایه هاى حکومت مورد استفاده قرار گرفت.
عمر, به گونه اى به این حقیقت اعتراف کرده, به ابوبکر چنین گفت: فردا به درآمد فدک نیاز شدیدى پیدا خواهى کرد, زیرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کنند, از کجا هزینه جنگى آن ها را تأمین خواهى کرد.(۴)
گفتار و کردار خلیفه و همفکران او نیز بر این مطلب گواهى مى دهد. چنان که وقتى حضرت فاطمه سلام الله علیها فدک را از او مطالبه کرد در پاسخ گفت: پیامبر هزینه زندگى شما را از آن تأمین مى کرد و تأمین مى کرد و باقیمانده درآمد آن را میان مسلمانان قسمت مى نمود. در این صورت تو با درآمد آن چه کار خواهى کرد؟
دختر گرامى پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من نیز از روش او پیروى مى کنم و باقیمانده آن را در میان مسلمانان تقسیم خواهم کرد.
با این که حضرت فاطمه سلام الله علیها راه را بر خلیفه بست, وى گفت: من نیز همان کار را انجام مى دهم که پدرت انجام مى داد!(۵)
اگر هدف خلیفه از تصرف فدک, تنها اجراى یک حکم الهى بود و آن این که در آمد فدک, پس از کسر هزینه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله, در راه مسلمانان مصرف شود, چه فرق مى کرد که این کار را او انجام دهد یا دخت پیامبر صلی الله علیه و آله و شوهر گرامى او که به نص قرآن از گناه و نافرمانى مصون و پیراسته اند.
اصرار خلیفه بر این که درآمد فدک در اختیار او باشد گواه است که او چشم به این درآمد دوخته بود تا از آن براى تحکیم حکومت خود استفاده کند.
عامل دیگر تصرف فدک
عامل دیگر تصرف فدک, چنان که پیش تر نیز ذکر شد, ترس از قدرت اقتصادى امیرمؤمنان على علیه السلام بود. امام علیه السلام همه شرایط رهبرى را دارا بود, زیرا علم و تقوا و سوابق درخشان و قرابت با پیامبر صلی الله علیه و آله و توصیه هاى آن حضرت در حق او قابل انکار نبود و هرگاه فردى با این شرایط و زمینه ها قدرت مالى نیز داشته باشد. و بخواهد با دستگاه متزلزل خلافت رقابت کند, این دستگاه با خطر بزرگى روبرو خواهد بود. در این صورت, اگر سلب امکانات و شرایط دیگر حضرت على علیه السلام امکان پذیر نیست و نمى توان با زمینه هاى مساعدى که در وجود اوست مبارزه کرد, ولى مى توان حضرت على علیه السلام را از قدرت اقتصادى سلب کرد. از این رو, براى تضعیف خاندان و موقعیت حضرت على علیه السلام, فدک را از دست مالک واقعى آن خارج ساختند و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را محتاج دستگاه خود قرار دادند.
این حقیقت از گفتگوى عمر با خلیفه به روشنى استفاده مى شود. وى به ابوبکر گفت: مردم بندگان دنیا هستند و جز آن هدفى ندارند. تو خمس و غنایم را از على بگیر و فدک را از دست او بیرون آور, که وقتى مردم دست او را خالى دیدند او را رها کرده به تو متمایل مى شوند.(۶)
گواه دیگر بر این مطلب این است که دستگاه خلافت نه تنها خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را از فدک محروم کرد, بلکه آنان را از یک پنجم غنایم جنگى نیز, که به تصریح قرآن متعلق به خویشاوندان پیامبر است.(۷), محروم ساخت و پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله دینارى از این طریق به آن پرداخت نشد.
تاریخ نویسان غالباً تصور مى کنند که اختلاف حضرت فاطمه سلام الله علیها با خلیفه وقت تنها بر سر فدک بود, در صورتى که او با خلیفه بر سر سه موضوع اختلاف داشت:
۱- فدک که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به وى بخشیده بود.
۲- ۵۰۰ میراثى که از پیامبر صلی الله علیه و آله براى او باقى مانده بود.
۳- سهم ذى القرى که به تصریح قرآن یکى از مصادرف خمس غنایم است.
عمر مى گوید: وقتى فاطمه سلام الله علیها فدک و سهم ذى القربى را از خلیفه خواست, خلیفه ابا کرد و آن ها را نداد.
انس بن مالک مى گوید: فاطمه سلام الله علیها نزد خلیفه آمد و آیه خمس را که در آن سهمى براى خویشاوندان پیامبر مقرر شده قرائت کرد.
خلیفه گفت: قرآنى که تو مى خوانى من نیز مى خوانم. من هرگز سهم ذى القربى را نمى توانم به شما بدهم, بلکه حاضرم هزینه زندگى شما را از آن تأمین کنم و باقى را در مصالح مسلمانان مصرف کنم.
فاطمه گفت: حکم خدا این نیست. وقتى آیه خمس نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بر خاندان محمد بشارت باد که خداوند (از فضل و کرم خود) آنان را بى نیاز ساخت.
خلیفه گفت: به عمر و ابوعبیده مراجعه مى کنم, اگر با نظر تو موافقت کردند حاضرم همه سهمیه ذى القربى را به تو بپردازم! وقتى از آن دو سؤال شد آنان نیز نظر خلیفه را تأیید کردند. فاطمه از این وضع سخت تعجب کرد و دریافت که آنان با هم تبانى کرده اند.(۸)
کار خلیفه جز اجتهاد در برابر نص نبود. قرآن کریم با صراحت کامل مى گوید که یک سهم از خمس غنایم مربوط به ذى القربى است, ولى او به بهانه این که از پیامبر در این زمینه چیزى نشنیده است به تفسیر آیه پرداخته و گفت: باید به آل محمد به اندازه هزینه زندگى پرداخت و باقیمانده را در راه مصالح اسلام صرف کرد.
این تلاش هاى جز براى این نبود که دست امام علیه السلام را از مال دنیا تهى کنند و او را محتاج خویش سازد, تا نتواند اندیشه قیام بر ضد حکومت را عملى کند.
از نظر فقه شیعى, به گواه روایاتى که از جانشینان پیامبر گرامى صلی الله علیه و آله به دست ما رسیده است, سهم ذى القربى ملک شخصى خویشاوندان پیامبر نیست. زیرا اگر قرآن براى ذى القربى چنین سهمى قائل شده است به جهت این است که دارنده این عنوان, پس از پیامبر صلی الله علیه و آله, حائز مقام زعامت و امامت است. از این رو, باید سهم خدا و پیامبر ذى القربى, که نیمى از خمس غنایم را تشکیل مى دهند, به خویشاوند پیامبر صلی الله علیه و آله که ولى و زعیم مسلمانان نیز هست برسد و زیر نظر او مصرف شود.
خلیفه به خوبى مى دانست که اگر حضرت فاطمه سلام الله علیها سهم ذى القربى را مى طلبد مال شخصى خود را نمى خواهد, بلکه سهمى را مى خواهد که باید شخصى که داراى عنوان ذى القربى است آن را دریافت کرده, به عنوان زعیم مسلمانان در مصالح آن ها صرف کند و چنین شخصى, پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله جز حضرت على علیه السلام کسى نیست و دادن چنین سهمى به حضرت على علیه السلام یک نوع عقب نشینى از خلافت و اعتراف به زعامت امیرمؤمنان است. از این رو, خطاب به حضرت فاطمه سلام الله علیها گفت: هرگاه سهم ذى القربى را در اختیار شما نمى گذارم و پس از تأمین هزینه زندگى شما باقیمانده را در راه اسلام صرف مى کنم!
اسرار غصب فدک
مقابله با مقام عصمت
مقابله با احترام و محبت‏ هاى خاص به اهل بیت
زیرپاگذاردن مبانى دینى
پیش‏ گیرى از اجراى قوانین بعدى اسلام
گرفتن منبع مالى از اهل‏ بیت
نشان دادن قدرت بدعت و قانون‏ گذارى توسط غاصبین
تحریک مردم در مخالفت با اهل‏ بیت
کسب قدرت مالى جهت اقدام بر علیه اهل‏ البیت
دیدگاه آیت‏ اللَّه شهید سید محمد باقر صدر در رابطه با غصب فدک
مقابله با مقام عصمت
پایه ‏ى دین بر عصمت انبیاء و اوصیاء علیهم ‏السلام است، چرا که این پیام‏ آوران الهى اگر خطاى عمدى یا سهوى داشته باشند اطمینان به کلى سلب مى‏ شود و مردم به آن چه به عنوان دین پذیرفته ‏اند اطمینان نمى‏ یابند. حکومتى که غاصبانه تشکیل شده بود قبل از همه باید این شرط را حذف مى‏ کرد تا به راحتى هوسرانى‏ هایش را مطرح کند. این بود که از چند راه به مقابله آن آمد:
۱٫ با هتک حریم عصمت، و اهانت و جسارت نسبت به مقام با عظمتى که هیچ خطایى به او نمى‏ توان نسبت داد، در صدد شکستن آن برآمد. این که فدک را از فاطمه علیهاالسلام مى‏ گیرند بدان معنى است که تصرف او بجا نیست. این که در میان مردم با او به احتجاج بر مى‏ خیزند براى شکستن عظمت او است. این که در میان کوچه با جسارت هاى جانسوز سند فدک را از دست او مى‏ گیرند و پاره مى‏ کنند هدفى جز اهانت به عصمت ندارد.
۲٫ با رد سخن مقامى که آیه تطهیر و عصمت درباره‏اش نازل شده رسماً اعلام کرد که مصداق آیه‏ تطهیر با دیگران یکى است و خصوصیتى در قبول کلامش نیست و لذا از او شاهد مى‏ خواهد.
۳٫ در مقام مخاصمه تا آن جا تجاوز مى‏ کند که اگر کسى بر علیه مقام عصمت شهادت دهد قبول مى‏ کند و قائل مى‏ شود که باید بر او حد جارى کرد!!؟
۴٫ با رد شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بار دیگر کلام معصوم را رد مى‏ کند.
دشمن با این طریق خود را معرفى کرد و گرنه مقام عصمت در عظمت خود باقى بوده و هست و تا روز قیامت سفیران پروردگار فقط معصومین علیهم‏ السلام هستند و بس، و غاصبین براى وارد کردن خود به صحنه، سعى در بیرون کردن مقام عصمت داشتند. البته راه هم چنان باز است و آنان که امام معصوم نمى‏ خواهند و به امام خطاکار قانع‏اند دنباله‏ رو همانانند، ولى آنان که در پى بدست آوردن اوامر خدا و در نتیجه تحصیل رضاى الهى هستند نمى‏ توانند سخن غیر معصوم را بپذیرند مگر آن که از سخن معصوم گرفته شده باشد.
مقابله با احترام و محبت‏ هاى خاص به اهل بیت
با توجه به سفارشات اکید قرآن و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بر مراعات احترام اهل‏ بیت علیهم‏ السلام و نیز لزوم محبت داشتن نسبت به آنان، که کشش باطنى به سوى آنان در پاکان عالم است، دشمنان اهل‏ بیت علیهم‏السلام از این مسئله رنج مى‏ بردند و در کم رنگ کردن آن نهایت تلاش خود را مى ‏نمودند که در ماجراى غصب فدک به چند صورت جلوه کرد:
۱٫ از این که به احترام اهل‏ بیت علیهم ‏السلام خداوند حق خاصى را به آنان داده باشد ابا داشتند. آن ها با بخشوده‏ ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دلیل این که به عنوان ذوى‏ القربى به حضرت زهرا علیها السلام داده شده بود مخالفت داشتند، و به هیچ عنوان نمى‏ خواستند مسئله به صورت عظمت اهل‏ بیت علیهم‏ السلام مطرح شود و منظور پاک کردن گوشه‏اى از این عظمت بود که در اختصاص فدک به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سپس به دختر او جلوه مى‏ کرد.
۲٫ مسئله‏ رضا و غضب اهل‏ بیت علیهم‏ السلام و مساوى بودن آن با رضاى پروردگار از اصولى بود که به طور جدى به مبارزه با آن برخاسته بودند. همچنین اذیت فاطمه علیها السلام که به عنوان اذیت خدا و رسول مطرح بود در لیست برنامه ‏هاى آنان بود.
اقدام به غصب فدک از یک سو، ایجاد نارضایتى و غضب فاطمه علیها السلام بود و از سوى دیگر آزار دادن آن بانوى بزرگ، و این هدفى بود که غاصبین با یک برنامه به هر دوى آن ها دست مى‏ یافتند. عمر در سخنانش بارها این مطلب را مطرح کرده که ناراحت شدن یک زن مسئله‏ ى مهمى نیست تا روى آن حساب شود! آنان مى‏ خواستند نشان دهند که عمداً اقدام به اذیت فاطمه علیهاالسلام نمودند و او را به غضب درآوردند. ولى ثمره‏ ى کارشان با برنامه‏هاى امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام خنثى شد و طورى شد که علناً به معذرت‏ خواهى آمدند.
۳٫ مودت و محبت نسبت به آل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در دین اسلام موضوعیت تمام دارد به طورى که هیچ عملى بدون آن مورد قبول نیست. اصحاب صحیفه و سقیفه در صدد القاى این شرط از اسلام و رواج اسلام بى‏ ولایت و محبت اهل‏ بیت علیهم ‏السلام بودند.
یکى از مواردى که این هدف به ظهور رسید مسئله‏ ى فدک بود. پیداست که اگر مردمى محبت اهل‏ بیت پیامبر خود را داشته باشند نه تنها اموال او را نمى‏ گیرند بلکه اموال خود را هم در اختیار او قرار مى‏ دهند.
به قول امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، در زیر آسمان فقط یک سرمایه از آنِ زهرا علیهاالسلام بود و آن هم فدک. تمام چشم ها به همین ملک فاطمه علیهاالسلام دوخته شد. گویا به یادشان نمى‏ آمد که جا دارد از اموال خود تقدیم آن حضرت نمایند و محبت خود را اظهار کنند. اولین معناى غصب فدک بى‏ محبتى نسبت به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود، و این همان بود که غاصبین دقیقاً در پى آن بودند.
گذاردن مبانى دینى زیر پا
نادیده گرفتن فرامین الهى اولین پایه براى بدعت‏ گزار است، چون کسى که مى‏ خواهد طبق هوى و هوس خود عمل کند ابتدا باید از قید اطاعت خداوند بیرون آید تا بتواند آن گونه که دلش مى‏ خواهد عمل نماید.
غاصبین فدک چند فرمان الهى را با این کار خود زیر پا گذاشتند و این اوامر الهى در آیات قرآن و اعمال و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جلوه‏ گر بود. آنان با غصب فدک آیه‏ «آتِ ذا القربى حقه»، و آیه‏ «انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»، و آیه‏ «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین»، و آیه‏ «و ورث سلیمان داود» و چند آیه‏ دیگر مربوط به ارث را زیر پا گذاشتند.
فدک به دستور خاص الهى به فاطمه علیهاالسلام داده شده بود و آنان با گرفتن آن در واقع دستور الهى را نقض کردند. آیه‏ تطهیر شهادت الهى بود که فاطمه علیهاالسلام هر سخنى بگوید راست مى‏ گوید، ولى آنان با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام رسماً گواهى خداوند را نادیده گرفتند. خداوند آیات ارث را براى همه‏ ى مردم نازل کرده است و اینان فاطمه علیهاالسلام را بدون هیچ مدرکى از آن مستثنى دانستند و در واقع تصرف و تحریف در کلام خدا نمودند. خداوند تصریح مى‏ کرد که انبیاء ارث مى‏ برند و اینان در مقابل خداوند مى‏ گفتند انبیاء ارث نمى‏ برند. از سوى دیگر عمل و گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به عنوان مقام عظماى عصمت حاکى از فرمان خداوند است.
اگر هیچ آیه ‏اى هم درباره‏ ى فدک نبود، همین عمل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که رسماً فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشید و در حضور مردم این کار را انجام داد که همه دانستند و سند آن را هم تنظیم کرد و نوشت و شاهد هم بر آن گرفت، براى حرمت مخالفت با آن کافى بود. گویى اعطاى فدک را یک انسان عادى انجام داده است که به همین آسانى آن را غصب کردند و به ارائه‏ ى سند و شاهد هم اعتنایى نکردند!
در کنار همه‏ ى این ها دستورات دیگر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از قبیل آن که «البینة على المدعى و الیمین على من انکر» زیر پا مى‏ رفت. اینان قانون معروف اسلام را مى‏ دانستند و رسماً با آن مخالفت مى‏ کردند و به جاى آن که از مدعى شاهد بخواهند از مدعى علیه شاهد مى‏ خواستند.
آرى هدف، نشان دادن بى‏ اعتنایى به عمل پیامبرى بود که کار او مظهر اراده‏ ى پروردگار است، «ولاینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، و در واقع مى‏ خواستند نشان دهند که به مقام وحى اعتنایى ندارند. البته عظمت قرآن و مقام وحى جایى نرفت ولى غاصبین خوب معرفى شدند و اهداف آنان خوب تبیین گردید.
از اجراى قوانین بعدى اسلام پیش‏ گیرى
نکته‏ ى بسیار حساسى که غاصبین اظهار نمى‏ کردند ولى به عنوان یک مسئله‏ ى مهم در دل داشتند این بود که هنوز بسیارى از قوانین اسلام تبیین نشده بود و مقامى متصل به وحی لازم بود تا آن ها را بیان کند.
پیدا بود که امثال ابوبکر و عمر نه قادر بر چنین کارى هستند و نه مردم آنان را بدین عنوان مى‏ پذیرند. چشم ها همه به اهل‏ بیت علیهم ‏السلام دوخته شده بود که بقیه‏ ى احکام الهى را چگونه بیان مى‏ کنند، و غاصبین در صدد انحلال این مسئله بودند.
آن ها خوب مى‏ دانستند که اگر امروز بیانات امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام را درباره‏ ى فدک بپذیرند فردا هم باید منتظر بیان احکام دیگرى از اسلام باشند. این هم باعث توجه مردم به خانه‏ ى وحى بود و هم مانع بدعت ها.
لذا با کمال صراحت، پس از شنیدن آن همه استدلال هاى قرآنى و استناد به قوانین وضع شده از سوى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله که هم امیرالمؤمنین علیه ‏السلام و هم فاطمه علیهاالسلام بیان کردند، رسماً آن را زیر پا گذاردند تا نوبت فرداهایى نرسد که باید به سخنان ایشان گوش فرادهند!
منبع مالى از اهل‏ بیت گرفتن
حضرت خدیجه علیهاالسلام درس خوبى از خود به یادگار گذاشته بود که درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پرورید و از ضربه‏هاى بى ‏امان دشمن نجات داد تا جایى که خود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به این مطلب تصریح فرمود: «اسلام به شمشیر على علیه‏السلام و اموال خدیجه پا گرفت».
اکنون نوبت فاطمه علیهاالسلام بود که با ثروتى که در اختیار داشت درخت نو پاى ولایت را از ضربه ‏هاى سهمگین دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شدید مردم در اول اسلام و این که فدک ثروتى نسبتاً مهم به حساب مى‏ آمد، غاصبین وحشت شدیدى از این اموال داشتند که هم تقسیم آن بین فقرا توسط فاطمه علیهاالسلام اثرات نامطلوبى بر کار آنان مى‏ گذاشت و هم مى‏ ترسیدند.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن را در راه هدف خود صرف کند و بر علیه آنان اقداماتى نماید. لذا خود ابوبکر به این مطلب تصریح کرده که ما با گرفتن بنیه‏ ى مالى از خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از این جهات خیال خود را آسوده مى‏ کنیم.
نشان دادن قدرت بدعت و قانون‏ گذارى توسط غاصبین
یکى از اهداف غاصبین آن بود که در اعلا درجه‏ ى جهل به احکام الهى و قوانین اجتماعى مى‏ خواستند خود را به عنوان قانون‏ گذارانى که در قبض و بسط امور ید دارند جلوه دهند. آن ها هم براى بدعت هاى آینده‏ ى خود نیاز به چنین خودنمایى داشتند و هم براى مسائلى که هر ساعت براى اسلام پیش مى‏ آمد و بالاخره باید جوابى براى آن آماده مى‏ کردند. و پیداست که قانون از قداست خاصى برخوردار است و باید نمود کار را طورى پیش بیاورند که ظاهر دینى آن حفظ شود.
غصب فدک را با همین نقشه آغاز کردند، و پس از جعل حدیث «ان اللَّه ابى ان یجمع النبوة والخلافة فى اهل بیت واحد» که آیا پیش دست به جعل آن زده بودند، اکنون اقدام به دومین جعل در اسلام نمودند و حدیثى تحت عنوان «النبى لایورّث» آماده کردند که این اقدام ضد دینى خود را دینى جلوه دهند، و از قداست نام پیامبر صلى اللَّه علیه و آله استفاده کنند. با عنوان حدیث آن حضرت به جنگ دین بیایند و عملاً ثابت کنند که قادر به چنین کارى هستند.
از سوى دیگر به عنوان این که مى‏ خواهیم درآمد فدک را در راه جهاد با مرتدین به مصرف برسانیم و با آن اسلحه بخریم و لشکر مسلمین را نظام بدهیم ظاهر جالبى به کار خود دادند. لابد تاریخ فراموش کرده است که با همین اموال خالد بن ولید را سراغ قبیله‏اى فرستادند که به خاطر استقامت بر خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و نپذیرفتن حکومت غاصبین مورد حمله قرار گرفتند و مالک بن نویره بدست آنان کشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا کرد!!!
همچنین با شاهد خواستن از فاطمه علیهاالسلام چنین وانمود کردند که در مسئله‏اى که اموال مسلمین مطرح است حتى از فاطمه علیهاالسلام شاهد مى‏ خواهند و گویى این اندازه پایبند به احکام دین هستند!
از جهتى دیگر اجماع مسلمین را مطرح کردند و این که غصب فدک هر اندازه خلاف و ضد دین باشد مردم طرفدار آن هستند و ما به خاطر مردم این کار را مى‏ کنیم و الا خود چنان تمایلى به آن نداریم. با این کار رنگ تقدس دیگرى به کار خود دادند و به عنوان یکى از پایه‏هاى قانون‏ گذارى خود آن را مستحکم نمودند.
این ها همه به عنوان قدرت‏ نمایى بود تا نشان دهند با سابقه‏ ى جهل مطلقى که دارند اخیراً قادر به بدعت گزارى هستند و گویا چیزهایى از دین فهمیده‏ اند و کم‏کم مشغول تکمیل مراحل آن هستند. البته اسلام یک روز و دو روز نبود که این جهل ظاهر نشود و این مقدس نمایى برهم نریزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤال هاى دینى تازه‏اى پیش مى‏ آمد و مسائل تازه‏ اى مطرح مى‏ شد که نا آگاهى غاصبین نسبت به احکام دین روز بروز روشن‏ تر مى‏ گشت و آن چه درصددش بودند به طور معکوس ظهور مى‏ کرد.
تحریک مردم در مخالفت با اهل‏ بیت
غاصبین با توجه به خون هاى ریخته شده در بدر و اُحد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام شجاع آن میدان ها بود و همین مردم پدران و فامیل خود را به شمشیر على علیه‏السلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آن حضرت تحریک کنند، و آنان را نسبت به هر چه به نفع آن حضرت تمام مى‏ شود مخالف نمایند.
از سوى دیگر اخلاق جاهلى که هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بی جا و گاهى از فرهنگ پایین مردم در مى‏ آورد، وسیله‏ ى خوبى براى تحریک عواطف و ضمایر مردم بود. این که حقى به خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله اختصاص داشته باشد مسئله‏اى بود که خیلى راحت مى‏ شد مردم را بر ضد آن تحریک کرد. این که ثروت بزرگى در اختیار فاطمه علیهاالسلام باشد مطلبى بود که خوب مى‏ شد از آن استفاده‏ ى منفى برد. این که فدک مایه‏ ى عظمت على و فاطمه علیهماالسلام باشد نقطه‏اى بود که به راحتى مى‏ شد آن را به رخ مردم کشید.
این مجموعه را غاصبین به خوبى درک مى‏ کردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مى‏ کردند و انصافاً نتایج خوبى هم مى‏ گرفتند. آن گاه که ابوبکر از استدلال در مقابل مقام ولایت کبرى عاجز مى‏ شد فوراً مسائل را بر عهده‏ ى مردم مى‏ گذاشت و مى ‏گفت: این کار را مردم بر عهده ‏ى من قرار دادند، و من خواسته‏ ى آنان را اجرا کردم، و اکنون هم حاضرم مردم بین من و تو قضاوت کنند.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم دقیقاً همین جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جایى که خدا حکم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگوید، رضایت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.
کسب قدرت مالى جهت اقدام بر علیه اهل‏ البیت
از آن جا که منبع مالى حکومت غاصب قوى نبود و از سوى دیگر جنگ هایى تحت عنوان مرتدین مطرح شده بود، نیاز به یک درآمد کلان به خوبى احساس مى‏ شد و فدک در این جهت یک منبع استثنایى بود. آنان به خوبى مى‏ دانستند که به چنگ آوردن این منبع مشکلات بزرگى را حل مى‏ کند، و به همان اندازه که گرفتن آن از اهل‏ بیت علیهم‏السلام مهم است، بدست آوردن آن براى حکومت خود از آن مهمتر است.
تا این جا اجمالى از اهداف غاصبین در غصب فدک بیان شد و اینک ببینیم چرا اهل‏ بیت علیهم‏السلام این گونه مسئله را پى‏ گیرى کردند.
دیدگاه آیت‏ اللَّه شهید سید محمد باقر صدر در رابطه با غصب فدک
مرحوم شهید سید محمد باقر صدر در کتاب خود «فدک فى التاریخ» مى‏ نویسد:(۹)
فدک سمبلى از معنایى عظیم است که هرگز در چهار چوب آن قطعه زمین تصاحب شده حجاز نمى‏ گنجد. و همین معناى رمزى فدک است که نزاع مربوط به آن را، از قالب مخاصمه ‏اى سطحى و محدود، به جانب قیام و مبارزه‏اى وسیع و پردامنه سوق مى‏ دهد… حاشا که مسأله‏ ى فدک چنین تصور شود. منازعه‏ ى فدک قیامى علیه اساس حکومت است. فدک فریاد آسمان گیرى است که فاطمه علیهاالسلام خواست به وسیله آن سنگ کجى را که تاریخ بعد از ماجراى سقیفه بر آن بنا شد، در هم بشکند. براى اثبات این معنا کافى است به خطبه‏اى که حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم رویاروى خلیفه و در حضور جمعیت انبوهى از مهاجر و انصار ایراد فرمودند، نگاهى بیفکنیم.(۱۰)
پی نوشت
(۱). تاریخ طبرى, ج ۳ ص ۲۰۲٫
(۲). نهج البلاغه – شرح ابن ابى الحدید, ج ۱ ص ۱۳٫
(۳). آن حدیث مجعول چنین است: <نحن معاشر الانبیاء لانورث >. یعنى ما گروه پیامبران ارثیه باقى نمى گذاریم.
(۴). سیرهء حلبى, ج ۳ ص ۴۰۰٫
(۵). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج ۱۶ ص ۳۱۶٫
(۶). ناسخ التواریخ, ج زهرا, ص ۱۲۲٫
(۷). سوره انفال, آیه ۴۱ و علموا انما غنمتم من شى فان الله خمسه و للرسول و لذى القربى >.
(8). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج ۱۶ صص ۲۳۱ ـ ۲۳۰٫
(۹). این کتاب به نام «فدک در تاریخ» توسط جناب آقاى محمود عابدى ترجمه شده و در ۱۹۶ صفحه توسط جناب آقاى محمود عابدى ترجمه شده و در ۱۹۶ صفحه توسط انتشارات روز به چاپ رسیده است.
(۱۰). فدک در تاریخ/ ۵۸٫

افزودن دیدگاه جدید