علی علیه السلام حامى و جانشين پيامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)

هان اى خويشاوندان و بستگان من! على برادر و وصىّ و خليفه من در ميان شما است

پيامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومى خوددارى مى ‏ورزيد و تنها در تماس‌هاى خصوصى با افرادى كه زمينه پذيرش را در آنها احساس مى ‏كرد، آنها را به اسلام دعوت مى ‏كرد.

 

پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ كرد كه پيامبر دعوت همگانى خود را از طريق دعوت خويشان و بستگان آغاز نمايد.

فرمان خدا چنين بود:

«بستگان نزديك خود را از عذاب الهى بيم ده، و پرو بال مهر و مودّت خود را بر سر افراد با ايمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت كن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند، بگو من از كارهاى (بد) شما بيزارم.» (1)

علت اينكه دعوت خويشان براى نقطه شروع دعوت همگانى انتخاب شد، اين است كه تا نزديكان يك رهبر الهى و يا بشرى به او ايمان نياورند و از او پيروى نكنند، هرگز دعوت او درباره بيگانگان مؤثر واقع نمى ‏شود زيرا نزديكان همواره از اسرار و رازها و ملكات خوب و بد وى كاملاً واقف و مطلع هستند، از اين رو ايمان آنان نشانه وارستگى مدعى رسالت به شمار مى ‏رود، چنانكه اعراض و روىگردانى اكثريت قريب به اتفاق آنها، نشانه دورى مدعى از خلوص و صفا و صدق در ادعا است. از اين نظر پيامبر به على (علیه السلام) دستور داد كه چهل و پنج نفر از شخصيت‌هاى بزرگ بنى هاشم را براى ضيافت ناهار دعوت كند و غذايى از گوشت همراه با شير آماده سازد.

مهمانان همگى در وقت معين به حضور پيامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموى پيامبر با سخنان سبك خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقيب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسول خدا را ترك گفتند و پيامبر تصميم گرفت كه فرداى آن روز، ضيافت ديگرى ترتيب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نمايد. باز على (علیه السلام) به دستور پيامبر غذا و شير آماده نمود و از شخصيت‌هاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استماع سخنان پيامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانيدند. پيامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) پس از صرف غذا سخنان خود را چنين آغاز كرد:

 

«هيچ كس از مردم براى كسان خود چيزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ‏ام، نياورده است. من خير دنيا و آخرت براى شما آورده‏ ام. خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگى وى و رسالت خويش، دعوت كنم. چه كسى از شما مرا در اين راه كمك مى‏ كند تا برادر و وصىّ و نماينده من در ميان شما باشد؟»

 

او اين جمله را گفت و مقدارى مكث نمود تا ببيند كداميك از آنان به نداى او پاسخ مثبت مى ‏دهد؟ در اين موقع سكوتى مطلق آميخته با بهت و تحير بر مجلس حكومت مى ‏كرد و همگى سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند.

 

ناگهان على (علیه السلام) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمى ‏كرد، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت:

 

«اى پيامبر خدا ! من تو را در اين راه يارى مى ‏كنم»، سپس دست خود را به سوى پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكارى بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد كه على (علیه السلام) بنشيند.

بار ديگر پيامبر گفتار خود را تكرار نمود.

و باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام كرد.

اين بار نيز پيامبر به وى دستور داد بنشيند.

در مرتبه سوم نيز مانند دفعات پيشين كسى جز على(علیه السلام) برنخاست و تنها او بود كه بپاخاست و پشتيبانى خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام كرد.

در اين موقع پيامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دست خود را بر دست على زد و جمله تاريخى خود را در مجلس بزرگان بنى‌ هاشم درباره على بيان نمود و گفت:

 

«هان اى خويشاوندان و بستگان من! على برادر و وصىّ و خليفه من در ميان شما است.» (2)

 

بدين ترتيب نخستين وصى پيامبر اسلام به وسيله آخرين سفير الهى در آغاز رسالت كه هنوز جز عده ناچيزى به آيين وى نگرويده بودند، تعيين گرديد.

 

از اينكه پيامبر در يك روز نبوت خود و امامت على را اعلام كرد و روزى كه به بستگان خود گفت: مردم! من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود كه على وصىّ و جانشين من است، مى ‏توان مقام و موقعيت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزيابى نمود و به اين مطلب توجه كرد كه اين دو مقام از يكديگر جدا نبوده و همواره امامت، مكمل برنامه رسالت است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت‌ها:

1- (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَْقْرَبِينَ * وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ). (شعراء/214-216)

2- به مآخذ زير مراجعه كنيد:

- طبرى، محمّد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 217.

- ابن اثير الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399هـ.ق، ج 2، ص 63.

- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمّد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 هـ.ق، ج 13، ص 211.

افزودن دیدگاه جدید