مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم: بررسی روایت پیامبر که فرمود: «اگر من به پیامبری مبعوث نمی‌شدم، حتماً عمر مبعوث می‌شد».

السلام علیک یا امام محمد تقی علیه السلام

دولت عباسی به منظور درهم شکستن چهره‌ی علمی امامان(علیه السلام) و زیر سؤال بردن دانش و حتی امامت آنان، جلسات مناظره و گفت وگوی علمی تشکیل می‌داد. البته با این کار عباسیان نه تنها به مقصود خویش نمی‌رسیدند، بلکه موجب رسوایی و فضاحت خود می‌شدند.

 

از آنجا که امام جواد(علیه السلام) نخستین امامی بود که در خردسالی به منصب امامت رسید، آن حضرت مناظرات و گفت و گوهایی داشته است که برخی از آن‌ها بسیار مهم و مفید بوده است.

 

راز برپایی آن مناظرات این بود که از یک طرف امامت آن امام به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود، از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از ایشان می‌کردند. از طرف دیگر مکتب اعتزال و افراطی‌گری در بهره‌وری از عقل رونق یافته بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانی می‌کرد، لذا این گروه سؤالات عقلی دشواری مطرح می‌کردند تا به پندار خامشان حضرت را در میدان رقابت علمی شکست دهند، ولی در همه‌ی این مناظرات، امام جواد(علیه السلام) با علم امامت که ناشی از علم خداوندی است، با پاسخ‌های قاطع هرگونه شک و تردید را در مورد امامت خود از بین برد. به همین جهت است که بعد از ایشان در دوران امامت امام هادی(علیه السلام) که در کودکی به امامت رسید، مشکلی ایجاد نشد و برای همه روشن شده بود که خردسالی مانع منصب امامت نمی‌شود.

 مناظره‌ی آن بزرگوار با «یحیی بن اکثرم» و «ابن ابی داود» و غلبه بر آن دو از این نمونه مناظرات است.

 

 مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم و رسوایی یحیی:

نقل شده است که پس از آنکه مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد، در مجلسی که مأمون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، یحیی به امام گفت:

 

روایت شده است که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: «من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟». نظر شما درباره‌ی این حدیث چیست؟

 

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می‌کند، باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانی که بر من دروغ می‌بندند، بسیار شده‌اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس به عمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید».

امام جواد افزود: این روایت (درباره‌ی ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه چیز می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم».

 

آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است.

 

یحیی گفت: روایت شده است که: «ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند».

 

حضرت فرمود: درباره‌ی این حدیث نیز باید دقت شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته‌ی مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه‌ای از دایره‌ی اطاعت خدا خارج نشده‌اند، ولی ابوبکر و عمر مشرک بوده‌اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده‌اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت‌پرستی سپری کرده‌اند، بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

 

یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: «ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند». درباره‌ی این حدیث چه می‌گویید؟.

 

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی‌شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی‌امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره‌‌ی حسن و حسین(علیهما السلام) نقل شده است که «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند»، جعل کرده‌اند.

 

یحیی گفت: روایت شده است که «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است».

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و همه‌ی انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی‌شود، ولی با نور عمر روشن می‌گردد؟!

 

یحیی اظهار داشت: روایت شده است که «سکینه» به زبان عمر سخن می‌گوید (عمر هرچه گوید، از جانب ملک و فرشته می‌گوید).

 

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالای منبر می‌گفت: «من شیطانی دارم که مرا منحرف می‌کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید».

 

یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: «اگر من به پیامبری مبعوث نمی‌شدم، حتماً عمر مبعوث می‌شد».

 

امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست‌تر است، خدا در کتابش فرموده است:

«به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... ». از این آیه صریحاً برمی‌آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ‌یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده‌اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می‌کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: «در حالی که آدم بین روح و جسد بود، (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم».

 

باز یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: «هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است»، یعنی نبوت از من به آنها منتقل شده است.

 

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند، خداوند می‌فرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از انسان‌ها رسولانی برمی‌گزیند». (بنابر این، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).

 

یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر عذاب نازل می‌شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی‌یافت».

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: «و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی‌کند و نیز مادام که استغفار می‌کنند، خدا عذابشان نمی‌کند». بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می‌کنند، خداوند آنان را عذاب نمی‌کند.

افزودن دیدگاه جدید