مقام علمی ـ سیاسی امام جواد (علیه السلام)
مطالعهی سیره و زندگی ائمه اطهار(علیه السلام) و توجه به تلاشهای علمی و سیاسی آنان نشان میدهد که آن بزرگواران چشمههای جوشان معرفت و گنجینههای علوم الهی هستند که چون چراغی پرفروغ و خاموشنشدنی در وادی جهل و ظلمت پرتوافشانی میکنند، به طوری که در عرصهی علم و دانش تاریکی را از بین برده و در حوزهی سیاست، امید حقستیزان را نومید میسازند.
امام جواد(علیه السلام) همانند دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) دارای کمالات علمی و اندیشههای سیاسی در مرتبهی اعلی است که بعد از شهادت پدر بزرگوارش، در کودکی، امامت و رهبری شیعیان را به عهده گرفت و به رغم مشکلات حادّ جامعهی مسلمین، نقش شایستهای در راه گسترش دانش و فرهنگ حیات بخش اسلام ایفا نمود.
فضای سیاسی و اجتماعی
امام جواد(علیه السلام) در دورهای امامت خویش را آغاز کرد که به رغم اقتدار شیعیان، عرصهی سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالشهای عمیق عقیدتی و درگیریهای مختلف شده بود.
دوران امامت آن حضرت با خلافت دو نفر از خلفای ستمپیشهی عباسی (مأمون و معتصم) مقارن بود.
مأمون به دلیل اینکه با قتل امام رضا(علیه السلام) دچار بدنامی و تزلزل شده بود، صلاح نمیدید که بیش از آن به آزار امام جواد(علیه السلام) بپردازد. همچنین به دلیل قدرت شیعیان در آن روزگار، تمام سعی خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف میداشت، لذا به منظور دستیابی به چنین هدفی ناچار شد آن حضرت را مانند پدرش امام رضا(علیه السلام) در قدرت سهیم کند. امام ولایتعهدی را قبول کرد، مشروط بر اینکه هرگز در کاری دخالت نکند و این امر مشروع بودن حکومت خلیفه را با سؤال روبهرو میکرد. امام جواد با گذاشتن شروطی مبنی بر دخالت نکردن در امور، عملاً ناچار شدن خود را به پذیرش ولایتعهدی به نمایش گذاشت و نقشهی خلیفه را که با این هدف، درصدد کسب مشروعیّت بود، ناکام گذاشت.
مسألهی مخاطرهآمیزی که در این مقطع حسّاس شیعیان را تهدید میکرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود. مکتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسیاری گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت میکرد. آنان دستورات و مطالب دینی را به عقل خویش عرضه مینمودند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید میکرد، میپذیرفتند و بقیّه را انکار میکردند و چون نیل به مقام امامت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بینشان سازگار نبود، پرسشهای دشوار و پیچیدهای را مطرح میکردند تا به پندار خویش حضرت جواد(علیه السلام) را در میدان رقابت علمی و سیاسی شکست دهند. امّا آن امام با پاسخهای قاطع و استدلالهای قوی از این مناظرهها سربلند بیرون آمد و هرگونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت نمود و نشان داد که برخورداری از منصب الهی در خردسالی هیچ مشکلی ندارد.
از دیگر مسائل مطرح در این عصر، تهاجم عقیدتی و نیرنگ بازیهای دو خلیفهی ملعون عباسی(مأمون و معتصم) با مردم بود. به گواهی تاریخ مأمون مکّارترین و منافقترین خلیفهی عباسی بود که برای کسب پیروزی نهایی و قطعی بر اندیشهی شیعه بسیار کوشید و هدف نهایی وی از تشکیل مناظره با امامان شیعه، شکست ایشان و در نهایت سقوط مذهب تشیّع بود، زیرا او میخواست برای همیشه ستارهی تشیّع افول کند و بزرگترین مانع در برابر حاکمان غاصب و ستمگر از میان برداشته شود، امّا در چنین عصری امام محمد تقی(علیه السلام) قاطعانه و با اقتدار الهی تمام در برابر انحرافات، مسامحهها، توهینها و دیگر مکرهای خلفای باطل ایستاد و از حقانیّت دین اسلام و شیعیان دفاع کرد.(1) ایشان به رغم محدودیّتهای موجود از سوی دستگاه خلافت، از طریق نصب وکلاء و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ میکرد. در سراسر قلمرو حکومت مأمون و معتصم آن حضرت کارگزارانی را اعزام میکرد و با فعالیّتهای سیاسی گسترده، از تجزیهی نیروهای شیعه جلوگیری مینمود.
از جمله:
آن بزرگوار به وکلای خود اجازه میداد که به درون دستگاه خلافت نفوذ کرده و مناصب حسّاس حکومتی را در دست بگیرند. همچنین برخی از کارگزاران امام نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شدند و همهی امور را با دقّت تحتنظر داشتند.(2) در دوران امامت امام نهم بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دورانهای قبل داشت، ولی آن بزرگوار به مناسبتهایی با این انحرافات برخورد میکرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و صائب را بیان مینمود و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط باز میداشت.
امام جواد(علیه السلام) در برابر فرقههایی که در دوران امامتش وجود داشت، شیعیان را راهنمایی میکرد. یکی از این فرقهها اهل حدیث بود که مجسّمیمذهب بوده و خدا را جسم میپنداشتند. امام دربارهی آنان به شیعیان میفرمود که اجازه ندارند پشت سر هر کسی که خدا را جسم میداند، نماز گزارده و به او زکات بپردازند.(3)
واقفیّه یکی دیگر از فرقههای موجود انشعابی از شیعه بود که به صورت معضلی بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود؛ آنان کسانی بودند که پس از شهادت امام کاظم(علیه السلام) بر آن حضرت توقّف کرده و امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(علیه السلام) را نپذیرفتند.
زیدیه نیز فرقهای بود منشعب از شیعه که طعن آنان بر امامان معصوم(علیهم السلام)، سبب موضعگیری تند ائمه در برابر این گروه شد، چنانکه در روایتی از امام جواد(علیه السلام) واقفیّه و زیدیّه مصداق آیه: «وجوهٌ یومئذٍ خاشعةٌ عاملةٌ ناصبة»(4) خوانده شدند و در ردیف ناصبیها قرار گرفتند.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
1. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 50، ص 74.
2. تاریخ غیبت، امام دوازدهم، حسین جاسم، ترجمه سید محمد نقی، آیت اللّهی، ص 78 - 79.
3. التوحید، شیخ صدوق، ص 101.
4. سوره غاشیه، آیات 2 - 3.
5. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص 490.
افزودن دیدگاه جدید