اعتراف خلفا به اعلمیّت امام على
اعتراف خلفا به اعلمیّت امام على
از نظر همه مـسـلمـانـان، عـلى (ع ) پـس از پـیـامـبـر(ص ) از هـمـه افـراد امـت اسـلامـى از هـر جهت افـضـل بـود، بـنـابـرایـن رداى خلافت و جانشینى پیامبر(ص ) تنها بر قامت او برازنده بود.
اگـر هـم اکـنـون از هـر صـاحـب خـردى سؤال شود که ولایت بر جامعه ، پس از رحلت رسول خدا(ص ) شایسته چه کسى بود، خواهد گفت که جامه حکومت و رهبرى جامعه و پیشوایى در امـورمـعـنـوى بـر قـامـت کـسـى بـرازنـده اسـت کـه افـضـل النـاس بـاشـد چـرا کـه بـه حـکـم عقل مقدم داشتن مفضول بر فاضل ناپسند است چنان که قرآن مجید مى فرماید:
((اَفـَمـَنْ یـَهـْدى اِلَى الْحـَقِّ اَحـَقُّ اَنْ یـُتَّبـَع اءَمَّنْ لا یـَهـِدّى اِلاّ اَنْ یـُهـْدى فـَمـا لَکـُمْ کـَیـْفـَ تَحْکُمُونَ))(1)
آیـا آن کـه هـدایـت بـه حـق شـده سزاوار پیروى است یا آن که راه هدایت را نمى داند و خود محتاج هدایتگر است؟ شما را چه مى شود، چگونه داورى مى کنید؟!
از نظر همه مـسـلمـانـان، عـلى (ع ) پـس از پـیـامـبـر(ص ) از هـمـه افـراد امـت اسـلامـى از هـر جهت افـضـل بـود، بـنـابـرایـن رداى خلافت و جانشینى پیامبر(ص ) تنها بر قامت او برازنده بود و حـقـیـقـتـاً دنـیـاى اسـلام بـایـد تـاءسـف بـخـورد کـه بـیـسـت و پـنـج سـال دسـت على (ع ) از حکومت و رهبرى سیاسى جامعه کوتاه شد و مردم از آن مخزن علم و فقاهت و اقـیـانـوس تـقـوا و فـضـیـلت مـحـروم شدند و کسانى خلافت و جانشینى پیامبر(ص ) را تصاحب کـردنـد، کـه ایـن ردا بـر قـامـتـشـان گـشـاد مـى نـمـود.
خـلیـفـه اول پس از تکیه بر مسند خلافت مى گوید:
((مـن سـرپـرسـتى شما را به عهده گرفتم در حالى که بهترین شما نیستم ، هان آگاه باشید! اگـر مـن در مـسـیـر صـحـیـح بـودم از مـن متابعت کنید و اگر کجروى داشتم ، مرا راست کنید و به صـراط مـستقیم برگردانید؛ زیرا، که مرا شیطانى است که هنگامه غضب عارض شده و مرا از راه راسـت خـارج مـى کـنـد. هـان آگـاه بـاشـیـد! هـنـگـامـى کـه مـرا در حـال غـضـب مشاهده نمودید، از من اجتناب کنید و به سخنانم گوش نسپارید تا مبادا تحت تاءثیر شیطان شما را به گمراهى بکشانم !))(2)
خلیفه دوّم نیز روزى خطاب به مردم گفت :
((هـیـچ کـس حـق ندارد بیش از مهریه زنان پیامبر(ص ) مهریه تعیین کند در غیر این صورت مورد ماءخذه قرار خواهد گرفت !))
در ایـن هـنـگـام زنـى از پـشـت پـرده با استناد به آیه بیست سوره نساء، اشتباه خلیفه را به او گوشزد نمود. خلیفه چون دید به خطا رفته ، ما فى الضمیر خود را آشکار کرده و گفت :
((تمام مردم از من داناترند، حتى زنان پرده نشین ! اى مردم ! تعجب نمى کنید از امام و خلیفه تان کـه در گـفـتـارش دچـار خـطـا و لغـزش مـى گـردد، در حـالى کـه ایـن زن بـه حـقـیـقـت سـخـن مى گوید؟))(3)
قـضـاوت تـاریخ و آنان که به حقیقت دست یافته و تاریخ را به درستى دریافته اند، در این موضوع که ((چه کسى شایسته رهبرى و امامت بود)) روشن است . اما براى تبیین مساءله و این که چگونه جامعه اسلامى دچار تفرقه اى گردید که هنوز در آتش آن مى سوزد، این موضوع را به بحث مى گذاریم و اولویت هاى امام على (ع ) براى تصدى مقام خلافت را بررسى مى کنیم .
هـر چـنـد فـضـائل و مـنـاقـب درخشان ترین چهره مسلمانان ؛ یعنى على (ع )، منحصر به ده یا صد فضیلت نیست و قابل احصا نمى باشد، چنانکه رسول گرامى اسلام فرمود:
((لَوْ اَنَّ الرِّیـاضَ اَقْلامٌ وَالْبَحْرَ مِدادٌ وَالْجِنَّ حُسّابٌ وَالاِْنْسَ کُتّابٌ ما اَحْصَوْا فَضائِلَ عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ(4)))
اگر تمام باغ ها قلم گردد و همه دریاها مرکّب و کلیه جنّها حسابگر وانسان ها نویسنده شوند، توان شمردن فضائل على بن ابى طالب راندارند!
همچنین رسول گرامى اسلام (ص ) خطاب به مولاى متقیان على (ع ) فرمود:
((وَالَّذى نـَفـْسـى بـِیـَدِهِ لَوْ لا اَنْ تـَقـُولَ طـَوائِفُ مـِنْ اُمَّتى فیکَ ما قالَتِ النَّصارى فِى ابْنِ مـَرْیـَمَ، لَقـُلْتُ الْیـَوْمَ فـیـکَ مـَقالاً لا تَمُرَّ بِمَلاَءٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ اِلاّ اَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ لِلْبَرَکَةِ))(5)
سـوگـند به خدایى که جان من در دست قدرت اوست ، اگر نبود این که گروهى از امت من درباره تـو، مـثـل نـصـارى کـه عـیـسـى را بـه خـدایـى اشـتـبـاه گـرفـتـنـد، غـلو کـنـنـد، در مـورد فضایل و مناقب تو مطالبى مى گفتم که تمام مسلمانان خاک زیر پاى تو را توتیاى چشم خود مى کردند!
بـنـابـرایـن فـضـایـل و مـنـاقـب مـولاى پـارسـایـان عـلى (ع )، قـابـل شمارش نیست ولى از باب ((آب دریا را اگر نتوان کشید، هم بقدر تشنگى باید چشید))، به یکی از فضایل و کمالات منحصر به فرد حضرتش اشاره مى کنیم :
دانش فراوان
هیچ یک از مسلمانان ، حتى کسانى که بناحق بر مسند خلافت تکیه زنند، این مساءله را پنهان نمى کنند که على (ع ) داناترین مردم پس از رسول خدا(ص ) بوده است و علاوه بر دانش اداره جامعه و مسائل مربوط به شریعت ، علوم ماوراء الطبیعه را نیز به خوبى مى دانست و سرچشمه و واضع عـلوم و مـعـارف اسلامى ازجمله کلام ، تفسیر، فلسفه ، علم نحو و ادبیات عرب بوده است . شاید بـهـتـریـن شـاهـد، گـفـتـار رسـول خـدا(ص ) بـاشـد کـه فرموده است : ((اَنَا مدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىُّ بـابـُها(6)))، (من شهر علم هستم و على دروازه آن است ) اما براى بیان بیشتر شواهدى را نیز به اختصار ذکر مى کنیم :
اعتراف خلفا به اعلمیّت على (ع )
دانـاتـر بـودن امـیـر مـؤ مـنـان عـلى (ع ) نـسـبـت بـه دیـگـر مـسـلمـانـان و صـحـابـه رسـول خـدا(ص )، عـلاوه بـر اینکه از نظر سنّت و احادیث نبوى مسلّم است ، از دیدگاه خود خلفا نـیـز یـک مـسـاءله بدیهى و ضرورى بود. بارها و بارها خلفا در اداره امور جامعه دچار اشتباه و سـردرگـمـى شـده و در احـکـام شـرعـیه و قضاوت براساس آن ، به بن بست مى رسیدند و به نـاچـار بـراى حـل مـشـکـل بـه عـلى (ع ) پـنـاهـنـده مـى شـدنـد کـه بـه عـنـوان نـمـونـه ، مـوارد ذیل را بیان مى کنیم :
از ابـوبـکـر، نـقـل شـده اسـت که مردى یهودى با او ملاقات نمود و از وى پرسید: خداى شما در کـجاست ؟ ابو بکر گفت: بر بالاى عرش است ، یهودى گفت : بنابراین زمین از وجود خدا خالى اسـت چـون خـدایـى کـه در نـقطه معینى جاى دارد، در نقاط دیگر نخواهد بود. پاسخ غیر عالمانه خـلیـفـه دسـتاویزى براى مرد یهودى شد که اسلام را به تمسخر بگیرد. خلیفه آبروى خود و مـسـلمـانـان را در خـطـر دیـد و براى حل این مشکل علمى همراه فرد یهودى و عده اى از مسلمانان به حضور على (ع ) رسیدند. فرد یهودى سؤ ال خود را تکرار کرد و گفت : خدا در کجاست . على (ع )، فـرمـود: خـدا خـود مکان را آفریده پس خود او اختصاص به مکان خاصى ندارد، او خود زمان را آفـریـده ، پـس در زمان نمى گنجد بلکه برتر از مکان ، زمان و همه سنن مادّى است . اینجا بود که فرد یهودى مسلمان شد و خلیفه و دیگر مسلمانان از این امر خرسند شدند و دانش مولاى متقیان را تحسین نمودند.(7)
از خلیفه دوم ، نیز در باب قضاوت ، احکام اشتباهى بسیارى صادر گردیده که هر بار مولا على (ع ) او را از اشـتـبـاهـش بـرگـردانـد تـا آنـجـا کـه بـیـش از هـفـتـاد بـار در طول خلافت خود، گفت : ((لَوْ لا عَلِىُّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ اگر على (ع ) نبود، عُمر هلاک مى شد.))
بـنـابـرایـن ، بـه شـهـادت تـاریـخ ، خـلفـا و صـحـابـه بـارهـا در مـسـائل دیـنـى و عـلمـى بـه امـام (ع ) رجـوع مـى کـردنـد، امـا در تـاریـخ حـتـى در یـک مـورد نقل نشده که على (ع ) در معارف الهى و احکام شرعى به غیر خود، از صحابه رجوع کرده باشد و این دلیل بر افضلیت و اعلمیّت على (ع ) است .
پیامبر اکرم (ص ) در این مورد مى فرماید:
((اَعْلَمُ اُمَّتى مِنْ بَعْدى عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ))(8)
پس از من ، على بن ابى طالب از تمام امّتم داناتر است .
پی نوشت ها:
1 ـ یونس (10)، آیه 35.
2 ـ تاریخ طبرى ، ج 2، ص 260؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 20.
3 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 181 و 182.
4 ـ بحارالانوار، ج 38، ص 197.
5 ـ بحارالانوار، ج 35، ص 315 و 323.
6 ـ وسائل الشیعه ، ج 27، ص 34.
7 ـ کشف المراد، علامه حلّى ، ترجمه و شرح على محمّدى ، ص 263.
8 ـ الغدیر، علامه امینى ، ج 2، ص 44.
برگرفته از کتاب غدیر و ولایت، ابراهیم على برزى ، حسن قاسمیان
افزودن دیدگاه جدید