اوضاع تاريخي نظام بين الملل در عصر بعثت
امپراتوري ساساني (ايران)
در عصر ظهور اسلام، نوع حكومت ايران، شاهنشاهي و سلطنتي استبدادي بود. پادشاهان ساساني عموماً تجمل پرست و پرتشريفات بودند. (1) خسرو پرويز كه همزمان با بعثت پيامبر بزرگوار اسلام، حكومت مي كرد، بيش از همه به تجملات علاقمند بود. «طبري» درباره خسرو پرويز مي نويسد:« بخت و اقبال، او را متكبر و مغرور كرده بود. خودخواهي، استبداد و آزمندي در او به نهايت رسيده بود و چشم طمع به مال و ثروت مردم دوخته بود.»(2)
حكومت طبقاتي كه از ديرباز در ايران وجود داشت، در عهد ساسانيان به شديدترين وجهي در آمده بود. پيشه وران و دهقانان از تمام مزايا و حقوق اجتماعي محروم بودند. آنان به جز پرداخت ماليات و شركت در جنگها، وظيفه ديگري نداشتند. حتي تحصيل مخصوص طبقه اي خاص بود. هنگام ظهور اسلام، دين رسمي ايران زرتشتي بود كه در واقع عبارت بود از پرستش عناصر طبيعت بخصوص آتش، كه علاوه بر جنبه الوهيت، كم كم فرزند اهورا مزدا نيز شده بود. اديان ديگري چون مسيحي، يهوديت، مانوي و مزدكي هم در ايران پيرواني داشته اند.
امپراتوري روم
روم شرقي كه در قرن پنجم ميلادي، از درياي آدرياتيك تا فرات و دجله و از سرزمين تاتار تا جنوب حبشه، يعني تمام كشورهاي جنوبي و غربي اروپا و شمال آفريقا و سوريه و آسياي صغير را تسخير كرده بود، گرفتار خرافي ترين افكار مسلكي و اختلافات شديد و مبتذل به نام مذهب شده بود و نظام تحميلي و فشار كليسا، سوابق تمدن چهارده قرني روم را در آستانه سقوط قرار داده بود و زمينه را براي انقلاب اصلاحي اسلام آماده مي كرد.
گذشته از اينها، همواره سفيد پوستان و زرد پوستان طرف شمال و مشرق در نظر داشتند تا نقاط حاصلخيز اروپا را به دست آورند و گهگاه در تصادفات، خسارتهاي هنگفتي به يكديگر وارد مي كردند و اين خود سبب شد كه امپراتوري روم دو نيمه شده و به دو بلوك شرقي و غربي تقسيم گردد.(3)
استبداد كليسايي با موج كشتار و خفقان كه از قرن پنجم ميلادي تا حدود قرن پانزدهم طول كشيد، به نام دوره انحطاط قرون وسطي ناميده مي شود كه اين خود نمايانگر وضع ديني روم شرقي بوده است. «ويل دورانت» مي نويسد: «وقتي اعراب مسلمان وارد اسپانيا شدند، بينوايان و جهودان از سقوط سلطنت و كليسا كه فقر آنان را ناديده گرفته و ايمانشان را درهم كوبيده بودند، هيچ افسوسي نخوردند.»(4)
مصر
مصر از سالها پيش زير سلطه روم بود. در قرن اول ميلادي، تعاليم مسيح توسط «مرقس» در آنجا رواج يافت و اولين كليسا در اسكندريه ساخته شد، ولي رومي ها كه هنوز به طور رسمي به دين مسيح گرايش نداشتند، به كشتار مسيحيان پرداختند، تا اينكه كنستانتين خود مسيحي شد و آن مذهب را دين رسمي روم قرار داد. با بروز اختلاف در كيش مسيح، گرفتاريهاي تازه اي نيز براي مصريها پيش آمد و مصر با همه اهميت و شهرت تاريخي خود، دچار هرج و مرج و افكار و عقايد گوناگون شد و به صورت پايگاه نظامي و اعتقادي روم در آمد. (5)
هندوستان؛ كشور هفتاد و دو ملت
در هيچ كشوري به اندازه هند، دين در زندگي مردم نقش اساسي نداشته است و چون مذاهب هند با رياضت و انزوا توأم بوده، تأثير بدي در زندگي مردم گذاشته و نتوانسته است سعادت را براي آنان به ارمغان آورد. شمار خدايان هند كه از 33 مورد تجاوز نمي كرد. به سيصد و سي ميليون افزايش يافته بود. پرستش هر چيز جالب توجه و يا موهوم و سوء استفاده هاي شيادان و رهبران مذهبي، خود عامل انحطاط و سقوط اخلاقي و بروز اختلاف عميق طبقاتي شده بود كه متأسفانه هنوز هم در جامعه هند به چشم مي خورد.
كشور چين
در قرن ششم ميلادي سه دين عمده در چين نفوذ داشتند: آيين لائوتسه ، كنفسيوس و آيين بودا. آيين لائوتسه از مدتها پيش به صورت بت پرستي تغيير شكل داده بود و به جاي سوق دادن مردم به جنبه هاي واقعي و عملي حيات، به مباحث نظري پرداخته و در امور دنيا، رياضتهاي سخت و دشوار را توصيه مي كرد و آنان را از ازدواج منع مي كرد. آيين كنفسيوس به جنبه هاي عملي زندگي توجه داشت، ولي تعاليم آن به امور ديني و مادي منحصر بود. آيين بودا هم به يك كيش بت پرستي محض مبدل شده بود، هم ديانت بودا و هم برهمايي، دو دين بزرگ خاور دور، چنان دستخوش انحطاط و هرج و مرج و اختلاط شده بود كه گويي آيين بودا و برهما هر دو يكي شده و در هم ذوب گشته اند. در اين مكتبها، ايمان به انواع و اقسام بتها و تماثيل وجود داشت بجز ايمان به خداوند.(6)
ظهور اسلام
با مطالعه در اوضاع چين مشاهده مي شود كه تا چه حد اين محيط، از مسير زندگي در جهت تكامل انساني، منحرف شده و آماده سقوط است. دو كشور پهناور ايران و روم را هم كه كوس قدرت آنان گوش جهان را كر كرده بود، ديديم كه چگونه در جناح قدرت قرون وسطايي مردم را مجبور به پيروي از نظام تحميلي خود مي كنند، و در جناح ديگر اختلاف طبقاتي و حقوقي عميق به افكار مزدك و ماني سر و صورت داده و مي رود كه در جانب افراط، ريشه عفت خانوادگي و حفظ حدود و حقوق شخصي انسانها را بركند. تحصيل علم در انحصار درباريان است و پول و عيش مخصوص جمعي محدود... و سرانجام افكار ديني ورشكسته و درهم ريخته و تحريف شده، فكرهاي به زنجير كشيده و محصور و نيز حقوق از دست رفته و پايمال شده مردم، در طول خود يك انقلاب ريشه دار را مي پروراند و اعماق دلها، نگران يك تحول و اصلاح وسيع است. البته سخن اين نيست كه تمدن اسلامي، پديده محيط و زاييده فكر بشري و مقتضيات موجود بود، نظر اين است كه گاهي محيط، آماده پيدايش و نزول يك حقيقت غيبي است و يا مثلاً شرايط محيط، به نشر و نفوذ اين حقيقت آسماني كمك مي كند و گر نه آنچه كه پرده را عوض و تحول ايجاد كرد، حقيقتي است به نام اسلام، كه بر پيامبر اكرم(ص)، نازل شده است.
پي نوشت ها
1- پيامبر رهنما، ج 1، ص 42
2- تاريخ طبري، ج 1، ص 464
3- فروغ ابديت، ج 1، ص 43
4- تاريخ تمدن، ويل دورانت
5- تاريخ تحليل و سياسي اسلام، ص 105
6- دايرة المعارف بريتانيكا، ذيل كلمه بودا
منبع: روزنامه قدس
افزودن دیدگاه جدید