زمینه های وحدت بین اسلام و مسیحیت

 زمینه های وحدت بین اسلام و مسیحیت

نويسنده : اصغری تبریزی، اکبر

 

این‏که گاه در جریان وقایع سیاسى ادوار گذشته و یا حتى عصر حاضر براى صاحب‏نظران مسائل اسلام و مسیحیت چنین متصور شده و میشود که نهرى متلاطم و غیرقابل عبور با سرچشمه ‏هائى غالبأ تیره و گل آلود، دو جامعه بزرگ دینى را از همدیگر جدا می سازد حقیقتى است آشکار و انکار ناپذیر. از این رو لزوم جستجو و بررسى درباره این مسأله که آیا می توان در طى قرون و اعصا به چند سنگ بنا بر خود که از فرسایش ایام مصون مانده و استحکام شان به حدى باشد که بتوان از آنها درپى‏ افکندن پلى معنوى میان دو جامعه دینى بهره جست(؟) در برابر ما بصورت وظیفه ‏اى جلوه‏ گر می شود.

براى تحقق این امر صلاح کار در آن می بینیم که به یک بررسى دقیق و همه‏جانبه در اطراف وجوه اشتراک موجود بین اسلام و مسیحیت بپردازیم:-روایات و قصص منقوله در تورات و قرآن، -اصل عدالت الهى، -مفهوم و ارزش فرائض دینى از نظر رستگارى اخروى، چون روزه و نماز و گرامیداشت یاد رفتگان، و بالاخره ایمان و اعتقاد به روز عقاب و رستاخیز.

 

الف:تورات و قرآن

محمد(ص)، پیامبر اسلام، مکى بود و از این رو به سرزمین عربستان که پیامبران بسیارى را بر صفحه خود دیده بود، تعلق داشت. روایات تورات در این سرزمین بر هیچ پایه علمى متکى نیست، بلکه داستانى است کهن از راز و نیاز پر طول و دراز انسان با آفریدگارش که در زیر چادرها نقل می گردد و ماجراهاى جالب و متنوع آن در شنونده شور و هیجانى خاص برمی انگیزد.

این ماجراها اعم از آنکه ریشه یهودى، مونوفیزیت 1 ، صابئى، نسطورى و یا کلدانى داشته باشند، همیشه انعکاسى دقیق و کامل از متن قانون موسى و اسفار پنجگانه که به زبان عبرى«توراه» 2 یا، معرب آن توراتش نامیده و توسط بزرگان دین یهود با یک نزدیک به وسواس ضبط شده است، نیستند. نهایت، اینها اقوال و شهودى هستند متوازى، برخوردار از فصاحت و بلافت، آزاد از هرگونه ملاحظات مربوط به مکان یا زمان.و یا به کلام «لویى ماسینیون» 3 اینها در حقیقت نوعى «فلاش» عکاسى میباشند که نوبت بر گوشه ‏هائى از تورات می تابد و بدین سان پرده از روى یک حقیقت ژرف غنائى یا آسمانى برمی گردد و به هرحال نوعى مقابله یا تعبیر خاص را که همیشه می تواند جالب توجه باشد، به ما عرضه می دارد، چنانکه قرآن در این مورد صراحت دارد:

«سرگذشت پیامبران سراسر عبرت است از براى خردمندان.قرآن به هیچ روى افسانه ‏اى ساخته و پرداخته از روى خیال و هوس نیست، بلکه تأئید و گواهى است بر کتب پیشین...» 4 .

و بدین ترتى است که میبینیم مثلا بسیارى از سوره ‏هاى قرآن داراى عناوین توراتى هستند:سوره یونس، سوره یوسف، سوره ابراهیم، سوره نوح و غیره...و بعلاوه قصص قرآن مالامال است از اشارات به آدم و قابیل و لوط و ایوب و موسى و داوود و سلیمان و ملکه سبا(-بلقیس)و ایلیاه(880-850 بل میلاد)و غیره...

 

یوسف: داستان یوسف تقریبا مطابق روایت تورات در طول سؤره دوازدهم قرآن آمده است.

موسى: نقش موسى بعنوان یک قانونگذار، وحى او، ظاهر شدن قدرت خداوندى بر وى در بیشه ‏اى غرق در نور، منازعات و کشمکش هاى او با بت‏پرستان، این همه بگونه ‏اى منسجم و استوار طى سوره ‏هاى متعدد در قالب جملاتى موجز ولى مهیج و گیرا تقریر شده است.

نوح: ایضا در مورد طوفان و کشتى نوح. حتى زمانی که روایات عامیانه در این قصص راه می یابند و از آنها تابلوئى عجیب و غریب و درو از ذهن می سازند، شایان توجه است که بنا به دریافت درست پروفسور حمید اللّه 5 اشارات و آیات آسمانى را باز میتوان در آنها سراغ گرفت:مثلا کشتى نوح وقتى بر روى آبهاى‏ متلاطم چهل بار در مکه به دور کعبه می چرخد، در واقع این عمل را به تقلید از فرشتگانى انجام می دهد که مدام پیرامون خانه خدا در طوافند.و یا در آن روایت عامیانه مغربى(-مرا کشى)، وقتى«عوج بن عنق»پسر دائى غول آساى حضرت نوح، کشتى او را در حالی که در کنار آن بر بستر بحر احمر راه میرود و آب از زانوى او فراتر نمی رود، همراهى می کند و آنگاه در برابر این قهر طبیعت خطاب به نوح میگوید: «چه طوفانى پسر عمه نوح!»خود او حقیقت معیارى است عامیانه از عظمت پروردگار. و باز در همین ‏روایت آنگاه که نوح به منظور قدردانى از زحمات این خویش غول پیکر در ساختن کشتى او، آش خود را در ظرفى کوچک ولى متبرک با ضربه عصاى مخصوص پیامبران(که از پیشینیان و در رأس همه، آدم براى وى به ارث رسیده)به او می دهد و غول ما که هیچ یک از ملل روى زمین نتوانسته بود تا آن روز سیرش کند، از آن آش بظاهر اندک ولى تمام نشدنى تا حد اشباع می خورد و آنچه از آن باز می ماند به حدیست که کشتى نشستگان را هم سیر می کند، ما با یک دید ساده و در عین حال پر استعماره از ژرفاى لایتناهى کرم و لطف الهى مواجه هستیم.چه بسیارند از این قبیل استعمارات و نام هاى توراتى که فاقد هر نوع مرجع علمى می باشند ولى در عوض القاء کننده حقیقتى ژرف از عالم معنا هستند.

ایلیاه(-الخضر): در تأویلهاى قرآن از قصص تورات، جاى‏ ویژه ‏اى را باید براى نام قائل شد، چه هم او است که به اعتقاد مسلمانان اهل سنت در مقام پیشخدمت مخصوص موسى او را در یکى از سفرهاى اسرارآمیزش همراهى می کند(سوره الکهف-سوره هیجدهم از آیه 59 تا آیه 98) 6 .

ایلیاه پیامبر یهود به گروه قدیسین صاحب کشف و کرامات تعلق دارد که اصحاب کهف نیز در جهان مسیحیت از آن جمله ‏اند. او همان کسى است که با نام مستعار«الخضر-سرسبز» سرتاسر زمین را در مى‏نوردد و بمانند اصحاب کهف شاهد پیش از موعد رستاخیز مردگان خواهد بود.و اما اصحاب کهف همان هفت جوان عیسوى می باشند که از شکنجه «دسیوس» 7 امپراطور روم میگریزند و به غارى پناه میبرند و در آنجا به لطف لالائى پروردگار مهربان خود که آنه را به نرمى امواج دریا، سحرگاهان بسوى مشرق و شامگاهان بسمت مغرب میگرداند به خوابى خوش و عمیق فرو میروند.این هفت جوان که از نخستین شهداى آئین مسیحیت بحساب میآیند، 309 سال پس از تاریخ اختفایشان در غار از خواب بیدار میشوند و از روى قدمت سکه ‏هایشان که به سه قرن پیش باز میگردد، مردم حیرت‏زده شهر را کهنسالى خودآگاه میسازند 8 . مساجد بی شمارى بیاد و بنام«اصحاب کهف»در سراسر جهان اختصاص یافته است:

از آنجمله است مسجد مقاوى(؟) 9 در قاهره، مسجد اهل الکهف (در سوریه)، مسجد رقیم(در اردن هاشمى)، مسجد قرناطه(در اسپانیا)، مسجد تویاق(در ترکستان شوروى)، مساجد طرسوس و آموریوم (در ترکیه)، مسجد ایکجان(در الجریره).ولى از همه مهمتر در این میان وقف غارهاى عدیده بعنوان زیارتگاهائى معروف در جهان میان وقف غارهاى عدیده بعنوان زیارتگاههائى معروف در جهان بزرگ اسلام است.بعلاوه حتى کلیساهائى براى گرامیداشت یاد این «هفت جوان»که سرگذشت حماسى و اسرارآمیز آنها در حقیقت تمثیلى است از مفاهیم دینى شهادت و معجزه، درگوشه و کنار دنیا برپا گشته است:از آنجمله است کلیساى«ستیفل 10 »در برتانى(فرانسه)، کلیساى «روتوف» 11 در باویر (باواریاى آلمان)و کلیساى واقع در کرانه رود و یا آپیا 12 در شهر رم (ایتالیا). بنابراین«اصحاب کهف»بطور یکسان طرف تعظیم و تکریم کانولیکها و ارتودوکس ها و مسلمانها از شرق و غرب قرار دارند، همان سان‏که حضرت ایلیاه نبى هم در یهودیت، هم در مسیحیت (فرقه کارمها) 13 و هم در عالم اسلام(با نام الخضر)مورد احترام و تقدیس خاص می باشد.

قدیسین صاحب کشف و کرامات در عالم اسلام از آنجا که خود به لطف عزلت و روزه و پرهیزگارى و اعتکاف به این مسند عالى رسیده ‏اند، همواره پناه و یاور مؤمنان در عسرت و تنهائى هستند.

الخضرا غالبا به کمک بادیه پیماى راه گم کرده و یا کشتى‏نشینان سرگردان در دریا میشتابد.بنابر یک شیوه تقریبا یکنواخت و معمول، لختى در کنار مسافر راه میرود، با او صمیمانه به گفتگو میپردازد و آنگاه با اداى یک کلام آسمانى و تسلى بخش ناگهان ناپدید میشود و فقط اینجاست که مسافر او را باز میشناسد، بهمان سان که رهروان «عمواس» 14 حضرت عیسى مسیح را از شیوه بخصوص او در قسمت کردن نان باز شناختند.حتى امروز شما از هر یک از اهالى صحرا درباره الخضر سؤال کنید، نشانى اشخاص کاملا معتبرى را برایتان خواهد داد که به فیض زیارت و مصاحبت حضرتش نایل آمده ‏اند 15 .

این بزرگوار در عین حال یک پیشواى روحانى نیز هست:بنابر یک روایت شیعى، گویا این همو بوده که پیامبر اسلام، بر فاطمه، بر على و بر حسین(ع) به هنگام رحلت و شهادتشان ظاهر شده است.بنابر همین روایت او بطور معمول در معبد اورشیلم(واقع در نزدیکى سدرون) اقامت میکرده، در روزهاى جمعه در آن واحد در پنج مکان:مکه، مدینه، اورشلیم، کوبا و طور سینما نماز مى‏گزارده، هر دو هفته یکبار در روز جمعه روزه خود را میشکسته، ماه رمضان را در اورشیلم و ماه ذى الحجه را در مکه میگذرانده و موقع حج در کوه عرفات در انجمن سالانه قدیسینى که توزیع ارزاق سالیانه مؤمنان را برعهده داشتند شرکت میکرده است.در انجمن اخیر حضرات مسیح، میکائیل و جبرائیل و بنیانگذاران فرقه ‏هاى مختلف اسلامى نیز حضور داشته ‏اند 16 .

 

ابراهیم: در بین سایر شخصیتهاى تورات که در قرآن هم ذکر نامشان رفته بى‏هیچ تردید ابراهیم از مقام شامخ و برجسته ‏اى برخوردار است.

میدانیم که بنابر روایات عرب، هنگامیکه پروردگار عالم براى آزمایش ابراهیم از او خواست تا با پسرش اسماعیل براى همیشه وداع کند، ابراهیم دست فرزند خود را گرفت و او را به صحرا و به همان مکانى برد که امروز شهر مکه در آنجا قرار دارد و هم در آن مکان بود که به وى وحى شد تا هاجر زن مصرى الاصل خویش را طلاق دهد. آنگاه به لطف و کرم الهى از دل آن صحراى سوزان چشمه ‏اى عظیم فوران نمود که همان چاه زمزم کنونى است و درست در میان دو کوه صفا و مروه قرار دارد، یعنى همان کوه هائى که هاجر پس از رها شدن خود از جانب شوهر به نوبت بر قله آنها صعود میکرد تا بلکه کسى را از آن بلندى به کمک خویش بخواند.بارى، این چاه زمزم در کنار خانه کعبه قرار دارد، یعنى همان خانه ‏اى که ابراهیم و اسماعیل در جریان سفرى که بعد از این ماجرا به آن نقطه نمودند، بپاس رحم و اعجاز پروردگار خود که زندگى اسماعیل را مجددا بر والدش ارزانى داشت بنا نهادند.و هم در آنجا بود که این پدر و پسر والا مقام حجر الا سود را بنابر روایات عرب قدمت آن به زمان نوح و حتى آدم بازمیگردد قرار دادند.

تولیت خانه کعبه، این وادى مقدس، بعهده طوایف مختلف بدوى بود که یکى پس از دیگرى در حفظ و نگاهدارى آن دقت بسیار داشتند. آخرین آنها طایفه ‏اى بود بنام«خزاعه»که دختر رئیس آن«حبى»به عقد«قصى بن کلاب»نیاى پنجم حضرت محمد(ص) درآمد. و اما قصى بعد از رحلت پدر زنش کلیدهاى کعبه را از برادر زن خود باز خرید کرد.این واقعه در حوالى سال 395 میلادى اتفاق افتاد و حضرت محمد(ص)به سال 571 تولد یافت.

بدین سان، حضرت محمد(ص)در یک خانواده شریف و مذهبى که از کلید داران خانه کعبه ساخته ابراهیم بود دیده بجهان گشود و همین امر ارادت و احترام خاص حضرتش را نسبت به این پیامبر گرانقدر توجیه می کند.از طرفى میدانیم که در واقعه بزرگ شب اسرا، زمانیکه پیغمبر اسلام برفراز شهر اورشلیم عروج نمود و از آنجا براى اخذ فرمانى که از سوى حضرت بارى تعالى در مورد اقوام و اقرباى او شرف صدور یافته بود تا آسمان هفتم بالا رفت، از طرف پیامبران مختلفى منجمله حضرت عیسى مورد استقبال قرار گرفت و در حالیکه همگى مقدم او را با گفتن«برادرم»گرامى میداشتند، این تنها حضرت ابراهیم بود که خطاب به وى گفت«پسرم».

از اینجا معلوم میشود که چرا براى حضرت محمد(ص)دین اسلام انشعابى است از دین ابراهیم و اینکه چرا در اولین سوره بلند و اساسى قرآن یعنى سوره «بقره» واژه «مسلمان»در خلال دعاى با ابهتى که ابراهیم در حق فرزند خود اسماعیل با خداى خویش می کند کاملا شکافته گشته و معنى آن بخوبى روشن میشود، آنجا که می فرماید «الهى ما را مسلمان بگردان و کارى بکن که اخلاف ما بتوانند در هیئت یک امت مسلمان ظاهر شوند.خداوندا بر ما بدیده رحمت بنگر تا دلهاى ما را پیوسته متوجه و مقید خودسازى، چه این تو هستى که احساس گناه و اندیشه توبه را به ما القاء میکنى و تو بخشنده و مهربانى. پروردگار افرو فرست در میان آنان پیامبرى را تا بر ایشان تلاوت کند نشانه ‏ها و معجزات ترا و بر آنان بنمایاند کتاب و حکمت را و پاکشان سازد که توئى عزتمند حکیم 17 ».سرنوشت منحصر بفرد ابراهیم از نظر داشتن مقام زعامت روحانى در تاریخ ادیان جهان در خور کمال توجه و اهمیت است.این پیامبر خدا که در شهر«اور»از توابع کلده تولد یافته و در همانجا مبادرت به شکستن بتهاى پدرش «آزر»نموده بود، بعدها به شهر«حران»واقع در شمال بین النهرین کوچ کرد و تا سن 75 سالگى در آنجا بزیست آنگاه بمصر رفت و از آنجا دوباره به سرزمین کنعان باز گشت.این اوست که براى نخستین بار واژه«عبرى یا عبرانى»را خلق کرده و آنرا وارد فرهنگ تورات می کند و از آن بعنوان قومى تعبیر مینماید که از سلاله فرزند«بشارت» 18 یعنى اسحق، پسر سارا(همسر پیر و عقیم و یهودى الاصل ابراهیم) بوجود خواهد آمد، البته پس از آنکه ابراهیم فرمان خدا را دایر بر ختان خود گردن مینهد.و هم اوست که در قرآن بعنوان نخستین واضح واژه«مسلمان»و امت مسلمان معرفى میشود و این از آنجهت است که امت مسلمان از اخلاف اسماعیل پسر هاجر که همسر مصرى الاصل ابراهیم میباشد بوجود خواهد آمد.اضافه کنیم که قوم یهود و امت مسلمان هر دو با پذیرفتن برگزارى آئین ختان در برابر خدا تسلیم میشوند.از طرفى تورات حتى پیش از ختان ابراهیم بر نقش زعامت روحانى او نسبت به همه مؤمنان تأکید خاص دارد:چنانکه در باب دوازدهم (پیدایش جهان) آیه ‏هاى دوم و سوم می خوانیم:

«خداوند به ابراهیم فرمود:من ترا تقدیس خواهم کرد و تمام اقوام و امم روى زمین از برکت انفاس قدسیه تو تقدیس خواهند شد» اما این مقام پدرى ابراهیم که یکى از ستونهاى اساسى پل- پیوند میان اسلام و مسیحیت و یهودیت میباشد، در این سه جامعه دینى بصورت‏هاى متفاوتى مطرح شده است:براى یهودیان، این مقام پدرى ابراهیم ناشى از یک نسبت خونى و از یک میثاق وفادارى است نسبت به اصول معاهده«الست»(که بین خدا و حضرت آدم و بعدها حضرت نوح و ابراهیم و موسى بسته شد).

براى مسیحیان، این مقام پدرى ابراهیم نتیجه ایمان اوست به وعده خداوند، ایمانى که منبع لطف و رحمت الهى است.

براى مسلمانان، رسیدن حضرت ابراهیم به مرتبه حجت خدا در زمین که بلافاصله پس از پزیرفته شدن آئین ختان از سوى وى، تثبیت میگردد، تنها در برابر تسلیم کامل و اتکال او به خداوند عملى میشود.چنانکه او حتى از تسلیم پسر خود نیز ابا نمی کند. و به همین جهت است که قرآن پیروان خود را«مسلمان»یعنى«تسلیم شده در برابر خواست خدا»می خواند.

اورشلیم: شک نیست که حضرت محمد(ص)با اورشلیم، با کوه موریا(مذبح اسحاق به روایت تورات)و با حرم الشریف آشنائى کامل دارد(حرم الشریف:معبد قدیمى حضرت سلیمان واقع در قله کوه موریا که بر روایت تورات حضرت ابراهیم پسرش اسحاق را به آنجا برده بوده تا در راه خدا قربانش کند.و هم در آنجا بود که معبد معروف معاهده«الست»قرار داشت معبدى که حضرت موسى الواح وحى را در آن پنهان ساخت.معبدا اخیر پیش از آنکه با میلاد حضرت مسیح تقدسى تازه یا بد، سالها مکان رفیع یکتاپرستى بود اعراب اورشیلم آن را «القدس»مینامند.)حضرت محمد(ص)بایستى علاقه خاصى نسبت به این مکان مقدس داشته باشد، چه واقعه بزرگ زندگانى وى نیز در همینجا رخ میدهد.آنجا در آنشب پر خلسه و تشویش که به شب قدر معروف گشته است، او نخستین وحى خود را دریافت نمود.و در تمام طول نخستین بخش از حیات پس از بعثت خویش که در مکه سپرى شد، نماز خود را در قطعه ‏اى خارج از مرکز شهر برگزار میکرد در حالیکه سعى می نمود تا کعبه و اورشیلم هر دو را در راستاى دید خویش قرار دهد.وانگهى این نص صریح قران است که فرمود:«و للّه المرق و المغرب فاینما تولو افثم وجه اللّه ان اللّه واسع علیم»یعنى:مشرق و مغرب از آن خداست پس بهرسو که روى آرید همانجاست روى خدا که همانا خدا به همه‏جا محیط و به هر چیز داناست 19 و اما در شرح احوال حضرت ابراهیم از جانب مسلمانان، ما به یک عنصر مهم دیگرى برمیخوریم که در حقیقت مکمل عنصر تسلیم جان خود در راه خدا (مسلمین لک)است و آن دوستى با خدا(-خلیل اللّه)میباشد، و این امرى است کاملا طبیعى، چه انسان جان خود را در پاى کسى میفشاند که دوستش دارد.

این تعبیر از خدائیکه دوستى می کند در قرآن چندان زیاد نیست. خداى محمد(ص)در حقیقت خدائیست دارنده مقامى بس بلند و رفیع، قدرتى مافوق قدرتها، عدلى بى‏نظیر ولى در عین حال عقابى بس دردناک و مهیب.و اما ابراهیم که میتوان او را نقطه تداخل اسلام با مسیحیت دانست، در قرآن ملقب شده است به لقب «خلیل» یعنى دوست، محرم، آشنا و مقرب خداوند.نکته جالب توجه در اینجا آنست که از میان صفات دیگر بزبان عرب مرداف با مفهوم دوست، مثل«حبیب »، «صادق»، «ودود» و غیره تنها صفت«خلیل»است که ریشه عبرى ندارد.

 

مسأله اعمال و رستگارى انسان

اعمال نیک(صالح)یا ثواب-اعمال بد(غیرصالح)یا گناه متأسفانه در این زمینه ستون پل پیوند میان اسلام و مسیحیت بسیار سست و بى‏تمکین بنظر میرسد.مع الوصف و علیرغم همه دشواریها در این راه کوشش ما بر این است که بین دو جهان بزرگ معنوى دست کم یک نقطه محکم و مقارن اشتراک پیدا کنیم.

گناه آدم ابو البشر:البته در قرآن وضع و موقع حضرت آدم پیش و پس از آنکه مرتکب کناه سرپیچى از فرمان خدا گردد، تشریح شده است.

پیش از آلوده شدن به این گناه، بهشت برین جایگاهش بود و از برکت دانشى که از سوى خدا بوى ارزانى شده بود هویت تمام مخلوقات و اسرار خلقت برایش مکشوف گشته بود.چنانکه حتى به فرشتگان نیز امر شد تا در برابر او سجده کنند که از آن‏میان تنها ابلیس ابا و استکبار کرد و بدینسان با آدم از در ستیز و دشمنى درآمد و با تحریص او به خوردن میوه ممنوع وسوسه نافرمانى را در دل وى برانگیخت.واکنش خداوند در برابر این نافرمانى بیسار تند و سریع بود:«و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو لکم فى الارض مستقر و متاع الى حین» 20 .

با این همه در اسلام گناه آدم ابو البشر جنبه موروثى ندارد. بلکه‏ کاملا بر عکس، چنین به نظر میرسد که اسلام نظریه«پلاژ» 21 را در موردپاکى نهاد انسان در فضاى دین طبیعى یا فطرت پذیرفته باشد: «کل مولود یولد على الفطرة ثم ابواه (هما اللذان) یهودانه او ینصرانه او یمجسانه» (حدیث نبوى) و یا بگفته امام محمد غزالى:«قلب هر انسانى در اصل پذیراى دین و قادر به ایمان است» 22 و یا بقول همان حجة الاسلام:«قلب کودک گوهرى است بس نفیس، خنثى و برى از هر نوع لکه و آلایش» 23 .

البته ابلیس دشمن همیشگى انسان است، اما چون در اسلام اعمال نیک یا بد هرکس در گرو شخص اوست، گناه ازلى آدم ابو البشر هیچگونه تأثیرى بر حال فرزندان وى ندارد و بنابراین مسأله برائت شخص از گناه که در کیش مسیحت توسط مسیح نجات بخش صورت میگیرد، در دین اسلام منتفى است.اما در عوض از آنجا که در اسلام لطف الهى همواره شامل حال انسان آزاده میباشد، این خود خداوند است که بصورت تنها منجى شخص مسلمان متجلى می گردد. همچنانکه او حتى پیش از راندن آدم از بهشت، شیوه توبه و استغفار را به وى میآموزد و خود دعاى توبه آدم را میشنود و آنرا مستجاب می کند، چرا که او خدائى بخشنده و مهربانست.

مسلما انسان مسلمان در در یا قبول دعوت عام الهى براى رحمت و آمرزش (ادعونى استجب لکم)اختیار و آزادى تام دارد. و درست به همین جهت‏ است که وى مسئول مستقیم و منحصر بفرد اعمال خویش است و یک مسلمان راستین کسى است که داراى یک بینش ژرف درباره آزادى معنوى و مسئولیت خود در برابر خدا باشد.

و اما در مورد اخلاق، اگرچه اخلاق اسلامى مثل اخلاق مسیحى بر روى فضیلت دینى صدقه و شکنجه نفس متمرکز نیست ولى ارتباطى نزدیک و مستقیم با خود پرورگار دارد، چه«توبه تنها زمانى معتبر و با ارزش است که لوجه اللّه باشد».

شاید ذکر این نکته در اینجا جالب باشد که در سوره ‏هاى مکى یعنى نخستین سوره ‏هائى که به حضرت محمد(ص)قبل از هجرتش به مدینه نازل گردید، بر ضرورت انجام صالحات(-کارهاى نیک)صرفا به خاطر نیک بود نشان بیش از هر جاى دیگر قرآن تکیه و تأکید شده و این معنا بالاخص در سوره«العصر»به گیراترین وجهى بیان گشته است: «والعصران الانسان لفى خسرو الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». اشاراتى این چنین به لزوم مبرم و اساسى اعمال نیک در قرآن هرچند نسبتا کم است، ولى نکته جالب اینجاست که ما آنها را بیشتر در سوره ‏هائى مییابیم که موضوعشان بنحوى با عناصر مسیحى قرابت و ارتباط دارد.مثلا در سوره مریم (آیه ‏هاى 79-78)می خوانیم:«و یزید اللّه الذین اهتد و اهدى و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا» یعنى:خدا کسانى را که‏ هدایت یافته ‏اند، هدایت همى فزاید و اعمال شایسته که باقی ماندنى است، پاداش آن نزد پروردگارت بهتر و نتیجه آن نیکوتر است.و نیز در آیه 93 از سوره بسیار شورانگیز «مائده» می بینیم که چگونه قرآن پا فراتر نهاده و با بلاغتى هرچه تماتر اعلام می دارد:«لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا و اللّه یحب المحسنین».

یعنى:کسانى‏که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده ‏اند در باره آنچه خورده ‏اند گناهى بر آنها نیست، بشرط آنکه پیوسته پرهیزگار و مأمن باشند و کارهاى شایسته کنند(و اگر به ریبه و گناهى افتادند)باز بر تقوى و ایمان استوار باشند(و اگر دیگر بار لغزش کردند) باز هم پرهیزگارى و نیکوکارى کنند که خدا نیکوکاران را دوست دارد.*

 

یادداشت‏ها:

(1)-مونوفیزیت‏ (etisihponoM) :پیرو مکتب مونوفیزیسم-

(emsisihponoM) .مونوفیزیسم از لحاظ لغوى به مکتبى اطلاق میگردد که بعد از یکى شدن بشریت با الوهیت، در وجود مسیح بیش از یک ماهیت فردى (که همان ماهیت الهى است)نمیبیند و از حیث تاریخى به مکتبى گفته میشود که بنیانگذار آن شخصى بنام«اوتیکس یا اوتیخس‏ (s?ehcituE) میباشد که یک کشیش از اهالى قسطنطنیه(رم شرقى)بوده است(454-378).او که نخست بر علیه مکتب الحادى نسطورى قیام کرده بود، خود در غرقاب الحادى دیگر افتاد و حضرت مسیح را بعنوان فردى که داراى ماهیت الهى است قلمداد نمود.(م)

(2)- arohT .

(3)-(1962-1883) nongissaM siuoL :مورخ و خاورشناس شهیر فرانسوى

(4)-«لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ما کان حدیثا یفترى و لکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل کل شئى و هدى و رحمة لقوم یؤمنون»(قرآن مجید سوره یوسف، آیه 111).این آیه شریفه را الهى قمشه ‏اى چنین ترجمه کرده است: «همانا در حکایات آنان براى صاحب عقل عبرت کامل خواهد بود این(قرآن) نه سخنى است که فرا توان یافت لیکن کتب آسمانى مانند خود را تصدیق کرده و هر چیزى را مفصل بیان می کند و براى اهل ایمان هدایت و رحمت خواهد بود.»

(5)- halludimaH.forP ؛زیارت‏ «seganirel?eP seL» ؛ پاریس، انتشارات لوسوى‏ liueS eL 1960.

(6)-در قرآن مترجم الهى قمشه ‏اى این پیشخدمت مخصوص«یوشع، وصى و خلیفه موسى»معرفى شده است(م)

(7)- suic?eD معرب آن دقیوس یا داقیوس محرف دقیانوس امپراطور سفاک روم(251-248)که بمنظور استقرار مجدد دین روم باستان مسیحیان را شکنجه و قتل‏عام نمود(250).لازم بتذکر است که تعداد دقیق اصحاف کهف در قرآن مجید تصریح نشده است(رک:آیه بیست و دوم از سوره کهف)(م).

(8)-رک.کتاب«هفت خفته شهر افسس‏ (es?ehpE) در اسلام و در کیش مسیحیت.پاریس، انتشارات ژوتنر renhtueG; 1955.

(9)-(?) iwahgM بنظر میرسد که در ضبط رسم الخط این واژه لغزشى قلمى یا چاپى رخ داده است(م).

(10)- leffitS

(11)- fohttoR

(12)- aippA aiV

(13)- semraC sed erdrO :یکى از فرق چهارگانه دینى مسیحى (با فرانسیسکن‏ها-دومینیکن‏ها و اوگوستنها)که زندگى در فقر و فاقه صورت فردى یا گروهى را جزء اصول اعتقادى خود قرار داده بودند.و اما فرقه کارمها در حوالى سده دوازدهم میلادى(1220)در کوههاى کارمل سوریه بنیان گرفت. (14)- s?uammE ؛عمواس یا عماس:شهریست در دشت الیهودیه (فلسطین).در حوالى سنه 638 م.طاعونى بر این شهر مستولى گشت و بر اثر آن 25000 نفر تلف شدند که از آنجمله بودند مشاهیرى چون ابو عبیده، معاذ بن جبل و یزید بن ابى سفیان.

(15)-ر ک:کتاب«منتخباتى از پژوهشهاى کارملى»بقلم لویى ماسینیون ایضا به کتاب«قدیسین اسلام»نوشته در منگم‏ mehgnemreD

(16)-ر ک:کتاب«پژوهشهاى کارملى»از لویى ماسینیون ص 278.

(17)-ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امة مسلمة لک وارنا مناسکنا و تب علینا انک انت التواب الرحیم(128)ربنا و ابعث فهیم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم(129)

(18)-فرزند«بشارت»:فضحکت فبشرناها باسحق...قسمتى از آیه 75 از سوره هود(بنابر مندرجات تورات نام اسحاق از یک لغت عبرى بمعنى خندیدن که نزدیک به لغت ضحک عربى است مشتق میباشد زیرا ساره پیش از تولد او گفته است که خدا مرا خندان و مسرور ساخت و پیش از تولد او خداوند بابراهیم فرمود که او را اسحق بنامد زیرا بواسطه او خنده و سرور براى ابراهیم و زوجه ‏اش حاصل شده است).حکیم سنائى در حدیقه بیشارت تولد اسحق اشاره کرده و گفته است:نکته او بر صلاح و وفاق-گوش ساره است و مژده اسحاق(م).

(19)-آیه 115 از سوره بقره .

(20)-آیه 36 از سوره بقره.

(21)- egal?ep: کشیش متولد بسال 360 میلادى در بریتانیا و متوفى بسال 422 میلادى در مصر.او در سالهاى اقامتش در رم«نظریه ‏اى را پیرامون مسأله مذهبى-فلسفى جبر و اختیار ابراز نمود که به پلاژیانیسم معروف شد.بر طبق این نظریه که بیشتر در آفریقا اشاعه پیدا نمود و از طرف اوگوستین و ژر وم مقدس مورد حمله و انتقاد شدید قرار گرفت و سرانجام توسط انجمن‏هاى کشیشان قرن پنجم و بویژه انجمن کشیشان شهر افسس(431)محکوم گردید:انسان موجودى است که فطرتا خوب آفریده شده است و بنابراین میتواند و باید در اعمال خود بیشتر متکى بر اختیار یا اراده آزاد خویش باشد.

عمر پلاژیانیسم هرچند کوتاه بود لیکن در منازعات پیرامون ژانسنیسم(مکتب یوحنا)در قرن هفدهم نقش مؤثرى ایفا نمود(م).

(22)-ر ک:کتاب معارج از امام محمد غزالى، ص 103.

(23)-ر ک:کتاب احیاء از همو، ص 66.

(*) EILLIM SELLECS.J. این مقاله اقتباسى است از متن دو فقره سخنرانى آقاى ژ.سل-میلى که یکجا در دو شماره پى‏درپى 8 و 9 سالهاى 1960 و 1961 مجله«ریتم دوموند» ednoM ud semhtyR) صفحات 180 و 48 درج شده است.

پایان مقاله


منبع: نور رسول

 

افزودن دیدگاه جدید