منظور از واجب بودن، در واجب الوجود (خدا) چیست؟
این مساله را می توان در قالب، مفهوم مفرد، یا گزاره نشان داد. اگر واجب الوجود را یک مفهوم در نظر بگیریم، بدون آنکه جمله ای مد نظر قرار گرفته باشد و موضوع و محمولی داشته باشیم، منظور از واجب الوجود، همان غنی مطلق است. یعنی موجودی که هیچ نقص و نیازی ندارد. و از جمله واضح ترین جنبه بی نیازی و غنای او، این است که وجودش را از هیچ جا نگرفته، بلکه هر چه دارد، در ذات خود و از خود اوست.
اما اگر بخواهیم این مساله را در قالب گزاره و با موضوع و محمول در نظر بگیریم، باید توجه کنیم که قضایا (جملات) بر دو دوسته هستند. قضایای بسیطه و قضایای مرکبه. (هل بسیطه و هل مرکبه)
در قضایای بسیطه، ما رابطه یک موضوع (ماهیت) را با وجود در نظر می گیریم. و در قضایای مرکبه، ما رابطه یک موضوع (ماهیت) را با محمولی غیر از وجود (ماهیت دیگر) در نظر می گیریم.
مثلا اگر بگوییم "میز وجود دارد" یک قضیه بسیط به کار برده ایم و اگر بگوییم "میز چوبی است" یک قضیه مرکب به کار برده ایم. در قضیه مرکب، دو چیز داریم که یکی بر دیگری حمل می شود، اما در قضیه بسیط، صرفا یک چیز داریم.
با توجه به این مقدمه باید روشن می شود که واجب الوجود، وجود دارد، یک قضیه بسیطه است. که رابطه یک موضوع را با وجود خودش در نظر می گیریم.
حال باید در نظر داشت که مقایسه بین هر چیز (ماهیت) با وجود، در سه فرض منحصر می شود. واجب – امکان – امتناع
در واقع اگر وجود یک چیز ضروری باشد، واجب الوجود . اگر وجودش غیر ممکن باشد، ممتنع الوجود و اگر وجودش ممکن باشد، ممکن الوجود خوانده می شود. تمام اشیایی که با حواس ظاهری خود می بینیم، ممکن الوجودند که می توانند باشند یا نباشند. چیزهایی مثل اجتماع نقیضین، ممتنع الوجودند. و خدای متعال، واجب الوجود است.
افزودن دیدگاه جدید