آقامیری: قرآن تحریف شده، نظم قرآن بهم خرده، امام حسین برای شمر گریه کرد / نقد آقامیری توسط سیدنیماحسینی
به نام حق
محضر خطیب گرامی آقای سیدحسن آقامیری -زید عزه-
اگر اشتباه نکنم حدود پنج یا شش سال پیش و در عنفوان فیسبوک در جمع طلبگی ما، در ولگردیهای اینترنتی با پِیجی با عنوان «بیدار باش!» مواجه شدم و تصادفاً خطابات حضرتتان را پیرامون موضوعات دینی و اخلاقی متنوع و رنگارنگی از دنیا و عقبی که به طرز ساده اما ماهرانهای همراه با افکتهای صوتی و تصویری مزیّن شده بود، دیدم و شنیدم. اما در این میان آنچه بیش از هر چیز موجب تحیّر این فقیر شد نه فنِّ خطابه حضرتعالی و فراز و فرودهای به جا و به موقعِ همراه با سرعت بالایِ ادایِ کلماتتان بود، بلکه حکمهای قطعی شما پیرامون موضوعات متنوعی بود که سالیان دراز، بحثها و گفتگوهای فراوانی را در حوزههای علوم دینی به دنبال داشته و بسیاری از آنها هنوز در حال نو شدن است. اما این نو شدن کجا و آن نو شدنی که حضرتعالی بر منبر رسول خدا مژده آن را میدهید؟
القصه بعد از رؤیت آن کلیپ، این فقیر، با نامی مستعار گفتگویی را با شما آغاز کردم و ضمن آن، غلطهای فاحش موجود در بیانات گهربارتان را که با تصریح آیات قرآن در تعارض بود، متذکر شدم و عرض کردم که این درّافشانیها بیگمان از مصداق «یضحک به الثکلی و یبکی به العریس» است. هر چند در پایان آن گفتگو ظاهرا حضرتعالی پذیرفتید که مطالب مطرح شده در آن پادکست محل خدشه است، با این حال هرگز بعد از آن اقدامی در جهت تصحیح آن صورت ندادید، در حالی که خود بهتر از من میدانید که تصحیح خطا در بیان حکم شرعی چه مقدار مورد سفارش قرار گرفته، چه رسد به مسائل اعتقادی. بگذریم که بعدها از دوستان مشترکمان شنیدم که در جمع دوستانهای با صراحت پذیرفتهاید که در آن خطابه، به خطا رفته و حتی شاید -تردید از من است- قول به جبران هم دادهاید و باز بگذریم که اینها مال گذشته است و «ما فات مضی».
اما آنچه بهانه این خرده یادداشت شد آنکه بعد از مدتها محرومیت از نوای دلنشینتان به تازگی تاکشویِ جدیدی با موضوع «قصاص»، تهیه شده در همان مجموعه بیدار باش! با اجرای حضرتعالی، توسط یکی از دوستان به دستم رسید. برای آنکه حوصلهتان سر نرود و از این باب که ظاهرا بزرگان حوزه این حرفها را آنقدر به اصطلاح بیرون از آبادی میدانند که وقت خود را برای پاسخ دادن به آن تلف نمیکنند، قرعه کار به من دیوانه افتاد تا با نقل این کلمات قصار نکاتی را پیرامون آن عرض کنم. (نقلهای قرمزرنگ در گیومه عیناً از صوت سخنرانی شما پیاده شده است)
«اومدن بعد از پیامبر چیکار کردن؟ نظم این قرآن رو به هم زدن؛ یعنی ما نمیدونیم قرآن از کجا شروع کرده و به کجا ختم کرده، نمیدونیم نسخه اول چیه نسخه دوم چیه...»
فارغ از اینکه در باب توقیفی بودن ترتیب سورهها و آیات قرآن چندین نظریه وجود دارد و برخی چون آیتالله خویی در التبیان قائل به توقیفی بودن آن و چون علامه طباطبایی در المیزان نظر مقابل را دارند اما با این حال ربط آن به بحث آیه قصاص کاملا نامعلوم است. بر فرض که آیات قرآن توقیفی نباشد (هرچند مخالفین چون مرحوم علامه طباطبایی در چند آیه معدود این نظریه را قبول دارد که آیه قصاص (بقره 178-179) قطعا جزء آن آیات نیست) آیه قصاص از کدام سوره به آیه 178و 179 سوره بقره نقل مکان کرده است و اگر در جای خودش بود چه معنای دیگری پیدا میکرد که حالا ندارد؟
«علامه طباطبایی تو تفسیر المیزان میگه قصاص حیات است برای جامعه منحط...برای جامعهای که کفرات نعمت میکنه اما در جامعهای که با مکارم اخلاق رشد کرده قطعا تو اون جامعه باید بخشید! فقط باید بخشید!»
برای صحت نقل شما از المیزان، عین متن المیزان را در اینجا نقل میکنم:
(وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) این جمله به حکمت تشریع قصاص اشاره میکند و هم توهمى را که ممکن است از تشریع عفو و دیه بذهن برسد، دفع مینماید و نیز مزیت و مصلحتى را که در عفو است، یعنى نشر رحمت و انگیزه رأفت را بیان نموده، میفرماید: عفو به مصلحت مردم نزدیکتر است، تا انتقام.
و حاصل معناى این جمله این است که عفو هر چند تخفیفى و رحمتى است نسبت به قاتل، (و رحمت خود یکى از فضائل انسانى است)، و لکن مصلحت عموم تنها با قصاص تامین میشود، قصاص است که حیات را ضمانت میکند نه عفو کردن و دیه گرفتن و نه هیچ چیز دیگر، و این حکم هر انسان داراى عقل است، و اینکه فرمود: (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، معنایش این است که بلکه شما از قتل بپرهیزید و این جمله به منزله تعلیل است، براى تشریع قصاص... در عصر نزول آیه قصاص و قبل از آن نیز عرب به قصاص و حکم اعدام قاتل، معتقد بود، ولکن قصاص او حد و مرزى نداشت بلکه به نیرومندى قبائل و ضعف آنها بستگى داشت، چه بسا میشد یک مرد در مقابل یک مرد و یک زن در مقابل یک زن که کشته بود قصاص میشد و چه بسا میشد در برابر کشتن یک مرد، ده مرد کشته میشد، و در مقابل یک برده، آزادى بقتل میرسید، و در برابر مرئوس یک قبیله، رئیس قبیله قاتل قصاص میشد و چه بسا میشد که یک قبیله، قبیلهاى دیگر را بخاطر یک قتل به کلى نابود میکرد. و اما در ملت یهود؟ آنها نیز به قصاص معتقد بودند... ولى ملت نصارى بطورى که حکایت کردهاند در مورد قتل، به غیر از عفو و گرفتن خونبها حکمى نداشتند، سایر شعوب و امتها هم با اختلاف طبقاتشان، فىالجمله حکمى براى قصاص در قتل داشتند هر چند که ضابطه درستى حتى در قرون اخیر براى حکم قصاص معلوم نکردند.
در این میان، اسلام عادلانهترین راه را پیشنهاد کرد، نه آن را به کلى لغو نمود و نه بدون حد و مرزى اثبات کرد، بلکه قصاص را اثبات کرد، ولى تعیین اعدام قاتل را لغو نمود و در عوض صاحب خون را مخیر کرد میان عفو و گرفتن دیه، آنگاه در قصاص رعایت معادله میان قاتل و مقتول را هم نموده، فرمود: آزاد در مقابل کشتن آزاد، اعدام شود، و برده در ازاء کشتن برده و زن در مقابل کشتن زن. (ترجمه المیزان ج1 ص657-659)
میبینید که نقل شما از المیزان کاملا خلاف واقع است و جالب اینجاست که مرحوم علامه یک صفحه بعد، بسیاری از اشکالاتی که حضرتعالی در این پادکست نسبت به حکم قصاص بیان کردید (چون فطری بودن عفو، قاتل بودن اولیاء دم، بیفایده بودن قتل و...) را با عنوان «اشکالات ملل راقیه!» مطرح کرده و پاسخ میدهد. اشکالات و پاسخهایی که ظاهرا حضرتعالی حتی گوشهچشمی هم به آن نداشتهاید. بخشی از این اشکالات را برای سنجش میزان مشابهت آن با بیانات شما در اینجا نقل میکنم (برای به تفصیل شنیدن پاسخ خود به المیزان مراجعه فرمایید):
لکن در عصر حاضر به حکم قصاص و مخصوصا قصاص به اعدام اعتراض شده، به اینکه قوانین مدنى که ملل راقیه آن را تدوین کردهاند، قصاص را جائز نمیداند و از اجرای آن در بین بشر جلوگیرى میکند. میگویند قصاص به کشتن در مقابل کشتن، امرى است که طبع آدمى آن را نمیپسندد و از آن متنفر است، و چون آن را به وجدانش عرضه میکند، میبیند که وجدانش از در رحمت و خدمت به انسانیت از آن منع میکند. و نیز میگویند: قتل اول یک فرد از جامعه کاست، قتل دوم بهجاى اینکه آن کمبود را جبران کند، یک فرد دیگر را از بین میبرد و این خود کمبود روى کمبود میشود و نیز میگویند: قصاصکردن بقتل از قساوت قلب و حب انتقام است، که هم قساوت را باید وسیله تربیت در دلهاى عامه برطرف کرد و هم حب انتقام را و بهجاى قصاص قاتل باید او را در تحت عقوبت تربیت قرار داد و عقوبت تربیت به کمتر از قتل از قبیل زندان و اعمال شاقه هم حاصل میشود. و نیز میگویند: جنایتکارى که مرتکب قتل میشود تا به مرض روانى و کمبود عقل گرفتار نشود، هرگز دست به جنایت نمیزند، به همین جهت عقل آنهایى که عاقلند، حکم میکند که مجرم را در بیمارستانهاى روانى تحت درمان قرار دهند. و باز میگویند: قوانین مدنى باید خود را با سیر اجتماع وفق دهد، و چون اجتماع در یک حال ثابت نمیماند و محکوم به تحول است، لاجرم حکم قصاص نیز محکوم به تحول است و معنا ندارد حکم قصاص براى ابد معتبر باشد و حتى اجتماعات راقیه امروز هم محکوم به آن باشند، چون اجتماعات امروز باید تا آنجا که میتواند از وجود افراد استفاده کند، او میتواند مجرم را هم عقاب بکند و هم از وجودش استفاده کند، عقوبتى کند که از نظر نتیجه با کشتن برابر است، مانند حبس ابد و حبس سالهایى چند که با آن هم حق اجتماع رعایت شده و هم حق صاحبان خون. (ترجمه المیزان ج1 ص660 به بعد)
همانطور که ملاحظه می کنید این اشکالات عینا مشابه همان چیزی است که حضرتعالی بر منبر رسول خدا بر زبان می آورید و با نقلهای ناقص، بُریده بُریده و تحریف شده و به برکت فن خطابه و دوستانِ رسانهای، برای جوانی که قدرت تشخیص صحیح از سقیم آن را ندارد، به عنوان نظرِ علمای دین و حوزه علمیه قم مطرح میکنید. برای مثال:
«... مگه قصاص نیست؟ خب نمیسازه با فطرت. همه میگن نکنیم این کار رو. چون این نسخه برای تو نیست، تویی که گریه کن امام حسینی، تویی که پا سفره علیاکبر بزرگ شدی، تویی که تو حرم اباالفضلت مسیحی شفا میگیره، یهودی شفا میگیره، سنی شفا میگیره، ناصبی شفا میگیره، تو نمیتونی این مدلی باشی...»
چند سؤال:
یک: اگر حکم قصاص مطلقا مربوط به جامعه صدر اسلام باشد و کارایی خود را در جامعه امروز از دست داده باشد جزای قاتل سِندی هوک (یکی از دبستانهای شهرک نیوتاون ایالت کنتیکته آمریکا) که 20 دانش آموز و 6 کارمند دبستان را به رگبار بست یا خفاش شب که بیش از 9 فقره قتل را در پرونده خود داشت چه میشود؟ آیا اعدام این افراد در نسخه اسلام حضرتعالی موافق فطرت است؟ روضهخوان امام حسین که ناصبی در حرم حضرت عباس او شفا میگیرد، راضی به این قتل هست؟ اگر بفرمایید من منظورم فقط جامعه ایران بود ،یعنی جامعهای که صحیفه سجادیه و نهج البلاغه دارد -در نتیجه مثال نقض آمریکا مورد قبول نیست- سؤال این است که پس میشود احکام اسلامی را منطقهای اجرا کرد؟!
دو: آیا همه این استدلالات بر پایه همان پرونده قتلی که شما در جریان آن بودهاید، میباشد؟ (شوخی یک جوان با چاقو که منجر به مرگ دوست او میشود) فارغ از اینکه آیا با یک مثال جزیی میتوان حکم کلی صادر کرد یا نه، آیا میشود یک پرونده را که در آن احساسات شما جریحهدار شده است بهانهای برای تعطیلی حکم خدا قرار داد؟
سه: آیا حفظ کردن قرآن (چنانکه در این پادکست آن را به عنوان یکی از ادله در دفاع از قاتل آن پرونده آوردید) در تغییر احکام فقهی مؤثر است؟ طبق کدام آیه یا روایت و یا حتی کدام قیاس و استحسان؟
چهار: این یادداشت هرگز در پیِ ترجیح قصاص بر عفو و بخشش نیست. در منطق قرآن کریم همواره عفو، بخشش و احسان در اولویت قرار دارد و حتی طبق آیه 45 سوره مائده بخشش در قصاص از سوی اولیاء دم کفارهای برای گناهان ایشان به حساب میآید اما در ادامه همان آیه و توصیه به بخشش این عبارت را آمده است: «و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکردهاند، آنان خود ستمگرانند.» و این یعنی عفو و بخشش نباید مانع از اجرای حکم خدا باشد پس توصیه «فقط باید ببخشد» خلاف تصریح قرآن است.
پنج: اگر خدای ناکرده همین اتفاق برای هانی و حِلما -دو فرزند دوستداشتنی شما- بیفتد، عکسالعمل شما که روضهخوان سیدالشهداء هستید، چه خواهد بود؟ امیدوارم که ببخشید اما اگر گزینه دیگر را که حقی است که خدا برای شما منظور داشته، انتخاب کردید، در برابر سرزنش ها چه پاسخی خواهید داد؟ (امیدوارم هرگز خداوند ما و شما را در این دو راهی قرار ندهد)
شش: آیا برای این ادعای خود که اخلاق در دنیای امروز -بر خلاف صدر اسلام- به حد کمال خودش رسیده و به قول شما از ته درّه بیرون آمده تا دیگر نیازی به این قوانین نباشد، دلیلی دارید؟
هفت: آیا زینب کبری کسی را نفرین نکرد؟ نفرین عمر سعد، قاتلان امام حسین و مردم کوفه نفرین نبود که اینگونه روضه میخوانید: «شمر روی سینه امام حسین نشسته... امام حسین بهش میگه به مادرم فاطمه شفاعتت رو میکنم پاشو برو، نمیگه دستت خشک بشه، خانوم زینب اون بالا نفرینش نمیکنه»
و چند نکته:
برادر گرامی! این روسیاه همچون شما معتقدم سؤالات جدید پاسخ جدید میطلبد و از باب فرزند زمان بودن و هم زبان با قوم بودن باید سخن تازه آورد که جهان تازه شود اما این سخن تازه نباید منجر به انحراف در دین و خدای ناکرده تعطیلی احکام و حدود الهی شود و خلاصه اینکه بیان تازه نه دین تازه.
این دین با خوندلهای فراوانی به دست ما رسیده. عمارها و یاسرها و مقدادهای زیادی برایش جان دادهاند، حق نیست برای لایکِ زید و بکر و تأیید و تمجیدِ خالد و عمرو به بادش دهیم.
طبق روایات عالم واقعی کسی است که چون مستخلفعنه خودش یعنی انبیاء، هم بشیر باشد و هم نذیر. توأمانیِ خوف و رجا و به تعبیر امیرمؤمنان در دعای کمیل، صبر بر عذاب و صبر بر فراق باعث رشد جامعه خواهد شد.
یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر -که منبر یکی از مصادیق آن است- علم داشتن به معروف و منکر است. بنابراین تا زمانی که علم به معروف و منکری پیدا نکردهاید امر و نهی آن بر شما واجب نیست.
از دوستان و فعالین رسانهای خود بخواهید فیلمهای سینمایی و سریالهایِ تولید شده مرتبط با این موضوع را گاهی برای استفاده حضرتعالی در اختیارتان قرار دهند تا ببینید چه مشابهت زیادی میان پیام این منبر و پیام آن فیلمهاست! در یکی از سریالهای پرطرفدار که تاکنون بیش از هفتاد قسمت آن پخش شده است، بارها و بارها بر این نکته تأکید میشود که «قهرمانها هیچ وقت آدم نمیکشند» جالب اینجاست که این پیام حتی بعد از اسارت ملکه شیطانی که عامل همه شرارتها، قتلها، و تجاوزهاست نیز چندین بار تکرار میشود.
و در پایان؛
شاید بعدا دوستان از لحن گزنده و تلخ این متن که ممکن است رنگ جسارت و اسائه به خود گرفته باشد بر من خرده بگیرند با این حال باید بدانند که این همان زبان است که شما برای نقد معضلات اجتماعی برگزیدهاید. زبانی تلخ و گزنده. با این حال باب گفتگو در این موضوع مفتوح است.
ارادتمند و دستبوس شما
سیدنیماحسینی
افزودن دیدگاه جدید