حسین، راضی است به رضای الهی

حسین، راضی است به رضای الهی

5 - حسين در قله شامخ رضا

آن حضرت در والاترين درجه از درجات رضا و تسليم در برابر حق و در رفيع ترين مرحله خشنودى از خدا بود.

به هنگام حركت از مكه فرمود:

«گويا با ديدگان خويش مى نگرم كه درندگان بيابان ها، بين سرزمين نواويس و كربلا اعضا و اندام هاى پيكرم را قطعه قطعه و شكم هاى گرسنه خود را سير و انبان هاى تهى شان را پر مى كنند... بر آنچه خدا خشنود و راضى گردد ما خاندان وحى و رسالت خوشنود خواهيم بود.

(بحارلانوار، ج 44، ص 367)

 

بدينگونه مى نگريم كه او به بزرگ ترين رخداد غمبار زندگى پر فراز و نشيب خود كه قطعه قطعه شدن و پايمال شدن پيكر پاكش در راه خدا احياى ارزش هاى الهى و نابودى بدعت هاى جاهليت اموى است، خشنود بود.

 

 

6 - خطبه اى تكان دهنده

امام حسين عليه السلام چون خواست از مكه رهسپار عراق گردد، به سخن ايستاد و فرمود:

«همه ستايش ها از آن خداست، آنچه او خواهد (پديد آيد) و جز به او هيچ توانى نيست. مرگ همچون گردنبند دختران، آويزه گلوى بنى آدم است و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادتگاهى برايم گزيده اند كه (ناچار) آن را ديدار كنم.

گويا گرگ هاى حريص دشت هاى نواويس و كربلا را مى بينم كه بند بند جسمم را از هم گسسته شكمبه هاى تهى و مشك هاى خالى خود را از آن انباشته كنند. از آنچه با قلم تقدير الهى رقم خورده، گريزى نيست خشنودى ما خاندان پيامبر است، بر بلاى او شكيباييم كه او پاداش كامل صابران را به ما عطا كند. ذريه رسول خدا عليه السلام از او جدا نخواهد شد. آنان در حريم قدس كبريايى نزد او گرد آيند، چشم او به ديدارشان روشن شود و وعده خود را در حقشان وفا كند.

هر كس خون خويش را در راه ما كه راه خداست مى بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم».

(فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع)، ص 369)

 

 

7 - بوسه بر بوسه گاه نبى

زمانى ابن عباس و عبدالله عمر با آن حضرت در وضعى كه پيش آمده بود، سخن مى گفتند - تا امام از تصميمى كه داشت منصرف شود - و سخن به درازا كشيد و سرانجام هر دو منطق امام را تصديق نمودند. عبدالله عمر گفت:

خدا گواه است كه تو بر خطا نيستى، خداوند پسر دختر پيغمبر خود را به راه ناصواب قرار نمى دهد و طبيعى است كه شخصى مانند تو با اين علو شأن در طهارت و قرابت با پيغمبر صلى الله عليه و آله، نبايد با مثل يزيد بيعت كند؛ اما من بيمناكم از آنكه روى نيكو و زيباى شما با شمشيرها مجروح شود. با ما به مدينه باز گرد و اگر خواستى هرگز با يزيد بيعت نكن.

حسين عليه السلام فرمود:

هيهات! كه من بتوانم به مدينه برگردم و در آنجا با امنيت زندگى كنم. اى پسر عمو! اين مردم اگر به من دسترسى داشته باشند و مرا بيابند يا بايد با كراهت بيعت كنم يا كشته شوم.

سپس ماجراى يحيى و سر بريده او را گفت و كشتن بنى اسرائيل هفتاد پيغمبر را بين الطلوعين اظهار فرمود و اينها را از خوارى و بى وفايى دنيا شمرد.

(مقتل خوارزمى، ص 191)

 

عبدالله بن عمر فهميد كه در تعقيب سرنوشت خود اراده شكست ناپذير دارد، لذا از آن حضرت تقاضا كرد تا سينه مبارك را كه بوسه گاه پيغمبر بود بنماياند، همين كه سينه را باز كرد، عبدالله بن عمر سه مرتبه آن را بوسيد و گريست و گفت: تو را به خدا مى سپارم زيرا در اين سفر شهيد خواهى شد.

ابوهريره از حسين تقاضا مى كرد كه پيراهن شريف خود را بلند كند تا بوسه گاه پيغمبر را ببوسد، سپس سينه و ناف حسين عليه السلام را بوسيد.

(مقتل خوارزمى، ص 147)

 

 

8 - خدا مى خواهد تو را كشته ببيند!

سحرگاه آن شب، امام حسين عليه السلام عزم رفتن نمود، هنگامى كه خبر رفتن امام حسين عليه السلام به گوش محمدبن حنفيه رسيد، (شتابان) آمد و مهار شترى كه حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض كرد:

برادر جان! آيا تو نگفتى كه درباره سخنان من فكر خواهى كرد؟

امام عليه السلام فرمودند: ((آرى!))

محمد گفت: پس چرا اين همه شتاب و عجله در رفتن مى نمايى؟

حضرت فرمودند: هنگامى كه تو از پيشم رفتى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزد من آمدند و فرمودند: «حسين جان! (از مكه) خارج شو (و به سوى عراق برو) زيرا كه خداوند مى خواهد تو را كشته ببيند».

محمد بن حنفيه گفت: انا لله و انا اليه راجعون، پس اگر به نيت كشته شدن مى روى، زنان و كودكانت را چرا مى برى؟

امام عليه السلام فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: «اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه خاندان مرا اسير و گرفتار ببيند».

امام عليه السلام پس از گفتن اين سخنان، با محمد بن حنفيه وداع نموده و حركت كرد.

(لهوف سيد بن طاووس، ص 95)

 

 

9 - بى پناهى حسين (علیه السلام)

جناب سيد الشهداء عليه السلام به برادرش فرمود:

«اگر من به لانه حيوانات پناه ببرم، بنى اميه بر من دست پيدا مى كنند».

مى داند كه او را مى كشند و جناب اميرالمؤمنين عليه السلام مى دانست او را شهيد مى كنند، من عالم مى دانم كه من را مى كشند، حالا كه مى داند خوب چرا توى خانه؟ چرا تو دهليز؟ چرا توى يك بيابانى بى اطلاع؟ خوب، حالا كه مرا مى كشند، طورى كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا بشود، آنها كه بالاخره على عليه السلام را مى كشتند، لذا مى رود به مسجد اگر مسجد هم نمى رفت، آن شب او را مى كشتند، به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيتشان را بر مردم معلوم كنند، در مسجد سر نماز (مسجد مأمن مردم است) كه قساوت و شقاوت را خوب برساند.

اين را اختيار كرده، اين مسير را برگزيده است، نبايد گفت: چرا على اميرالمؤ منين عليه السلام تن به تهلكه داده؟ چرا؟ قرآن كه مى فرمايد: لا تلقوا بأيدكم الى التهلكة. (بقره / 195)

(در آسمان معرفت، ص 168)

ايشان بالاتر از اين حرف ها است. اما اختيار مى كند آن طريق شهادت را كه حقانيتش پياده بشود و بر ملا بشود فرمايش آقاى قزوينى با سخن جناب آقاى شعرانى هر دو يكى است كه فرمود: ائمه تقيه نمى كردند؛ چون عالم بودند به وقت و كيفيت وفات خود، بله امر به تقيه مى نمودند.

(در آسمان معرفت، ص 168)

 

 

10 - آگاهى از شهادت در خواب بين راه

در يكى از استراحتگاه هاى بين راه مكه و كربلا «قصر بنى مقاتل» حالتى به امام حسين عليه السلام دست داد كه نسبت به حوادث كربلا مسائلى براى آن حضرت آشكار شد و چند بار فرمود:

إنا لله و إنا إليه راجعون و الحمد لله رب العالمين.

امام سجاد عليه السلام پرسيد: پدرجان! چرا چند بار كلمات حمد و استرجاع را تكرار مى كنيد؟

پاسخ داد: سر بر زين اسب گذاشته بودم و خواب سبكى بر چشمان من مسلط شد، ندايى به گوشم رسيد كه مى گفت:

اين جمعيت در حركت است و مرگ نيز در تعقيب آنان است، دانستم كه خبر مرگ ما را مى دهد.

حضرت على بن الحسين عليه السلام پرسيد: پدرجان! مگر ما بر حق نيستيم؟

امام پاسخ داد: بلى والذى إليه مرجع العباد؛ به خدايى كه همه بندگان به سوى او باز مى گردند، ما بر حق استواريم.

حضرت على بن الحسين اظهار داشت: وقتى حق با ماست، از كشته شدن باكى نداريم.

امام حسين فرمود: «خداوند بهترين پاداشى كه پدرى به فرزندش مى دهد به تو عطا فرمايد.»

(فرهنگ سخنان امام حسين، دشتى، ص 62)

 

 

11 - آگاهى از خيانت كوفيان

در سفر به كربلا، وقتى كاروان امام حسين عليه السلام به سرزمين «عقبه» رسيد، پيرمردى از قبيله «بنى عكرمه» خدمت امام رسيد و گفت:

شما داريد به استقبال شمشيرها و نيزه ها مى رويد. كوفيان كه شما را دعوت كردند، مردمى نيستند كه با دشمنان شما بجنگند و دشمن را از شما دور سازند، با اين حال من صلاح نمى دانم كه به سوى كوفه برويد.

امام در پاسخ اظهار داشت:

اى بنده خدا! اين مطلبى كه تو درك مى كنى بر من نيز روشن است، ولى برنامه خدا تغيير پذير نيست. سوگند به خدا! اينها دست از من بر نمى دارند مگر خون مرا بريزند، ولى پس از آن عمل ننگين، خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه بچشاند و از همه ملت ها ذليل ترشان گرداند.

(فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام، دشتى، ص 65)

 

 

12 - آگاهى در استقبال از شهادت

انقلابى پيروز و جاودانه است كه انقلابيون آن، داراى اهدافى تكاملى و ارزشمند بوده و خود آن را انتخاب كرده باشند، و با آزادى و آگاهى به استقبال خطرات و مشكلات آن بروند.

از اين رو در مدينه، در مكه، در بين راه كربلا، هر جا كه لازم بود، امام ياران خود را آگاهى مى داد و آنان را در ادامه حركت، يا سكوت، آزاد مى گذاشت.

(فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام، دشتى، ص 48)

افزودن دیدگاه جدید