آیا از معصوم یا معصومین (علیهم السلام) ترک اولایی گزارش شده است؟

ترک اولی، عملی است که مخالفت با دستورات الهی به شمار نمی آید. یعنی گناه و معصیت نیست. ولی بهترین عمل نیز نیست. و حتی اگر همان عمل توسط دیگری انجام می شد، چه بسا عمل نیک نیز به شمار می آمد.

ترک اولی، عملی است که مخالفت با دستورات الهی به شمار نمی آید. یعنی گناه و معصیت نیست. ولی بهترین عمل نیز نیست. و حتی اگر همان عمل توسط دیگری انجام می شد، چه بسا عمل نیک نیز به شمار می آمد. مثلا حضرت یونس ۳۳ سال برای تبلیغ دین الهی در میان قوم خود کوشش نمود، در حالی که تنها دو نفر دعوت او را پذیرفتند. این عمل قطعا صبر و استقامت بسیاری می خواهد و برای افرادی نظیر ما چه بسا اگر یک سوم آن را نیز انجام دهیم، دیگران ما را تشویق کنند. اما چون از حضرت یونس انتظار بیشتری وجود داشت، رها کردن قوم بعد از سی و سه سال، یک عمل زشت شمرده شده است.
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ[انبیاء/۸۷] و ذا النون [یونس‏] را (به یاد آور) در آن هنگام كه خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراكم) صدا زد: « (خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم!»

پس از توجه به معنای ترک اولی باید بگوییم قطعا معصومین مرتکب ترک اولی شده اند. چون دلایل اثبات کننده عصمت، آن را برای تمام انبیاء اثبات می کند. و بعضی از انبیاء نیز، اموری را انجام داده اند که شایسته نبوده است:

مثل مثال بالا درباره حضرت یونس یا بحث حضرت آدم (ع) که فریب سوگند دروغین را خورد و از میوه ممنوعه خورد:
«فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبینٌ[اعراف/۲۲] و به این ترتیب، آنها را با فریب (از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى كه از آن درخت چشیدند، اندامشان [عورتشان‏] بر آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاى (درختان) بهشتى بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد كه: «آیا شما را از آن درخت نهى نكردم؟! و نگفتم كه شیطان براى شما دشمن آشكارى است؟!»

اما اگر منظور از معصومین، خاتم الانبیاء و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) است، باید بگوییم: اگر  آنها خدا را دقیقا همان گونه که سزاوار بوده، پرستیده اند، پس ترک اولی نداشته اند. اما اگر قائل شویم که بشر هرگز نمی تواند خدای متعال را دقیقا همان گونه که سزاوار اوست، او را بپرستد، باید قائل شویم که این انواز مطهر نیز ترک اولی داشته اند. و ظاهرا هر دو نظر می تواند قرائن و دلایلی داشته باشد:

۱- آنها ترک اولی نداشته اند:
الف) «قَالَ(ص) إِنَّ لِلَّهِ حَقّاً لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا أَنَا وَ عَلِیٌّ[۱] خدای متعال حقی دارد که تنها من (پیامبر ص) و علی(ع) آن را می دانیم.»
ب) لهذا از ائمه(ع) ترك اولى هم صادر نشده چه ایشان مشیّة اللّه ‏اند. نخوانده ‏اى «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ[انسان/۳۰] و شما هیچ چیز را نمى‏خواهید مگر اینكه خدا بخواهد.»[۲]
ج) ابن بكیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خداى عز و جل پرسیدم (كه فرماید) «و هر چه مصیبت بشما رسد بواسطه آن چیزى است كه خودتان كرده‏اید» حضرت (دنباله آیه را خواند و) فرمود: «و از بسیارى از گناهان بگذرد» (سوره شورى آیه ۳۰) گوید: من عرضكردم: مقصودم دنباله آیه نبود (بلكه) بفرمائید آنچه بعلى علیه السلام و آنان كه مانند او بودند از خاندانش رسید از همین باب بود؟ (یعنى آنها چه كرده بودند كه آن همه مصیبت و بلا بدانها رسید؟) فرمود: همانا رسول خدا (ص) در هر روز بدون اینكه گناهى داشته باشد هفتاد بار استغفار میكرد.
مجلسى (ره) گوید: پاسخ حضرت باینكه: «رسول خدا روزى هفتاد بار ...) دو احتمال دارد: اول اینكه چنانچه استغفار پیغمبر (ص) براى ریختن گناهى نبود بلكه براى بالا بردن درجه‏اش بوده است، همچنین گرفتارى و مصیبتهائى كه بعلى علیه السلام و خاندانش رسیده كفاره گناهان نبوده بلكه براى بالا رفتن درجات آنها و بسیارى ثوابشان بوده. دوم: اینكه مقصود این است كه استغفار پیغمبر (ص) براى ترك اولى یا عدول از عبادت افضل بادنى و امثال اینها بوده است و ابتلاء آنها هم بهمین خاطر بوده، ولى معناى اول روشن‏تر است.[۳]

۲- آنها نیز مرتکب ترک اولی شده اند:
الف) قال ص: «مَا عَرَفْتُكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَ مَا عَبَدْتُكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ[۴] خدایا آن گونه که سزاوار معرفت تو بود، تو را نشناختیم و آنگونه که سزاوار بندگیت بود، تو را عبادت نکردیم.»

ب) ریاست و اشتغال به خلق اگر چه به حق باشد و در نزد عقل پست و زشت باشد نسبت به خلوت‏ گیرى و گوشه ‏نشینى و عبادت و زارى و مناجات با قاضى الحاجات. و این است یك معنى ترك اولى كه در نظر معصوم گناه و موجب استغفار بود لهذا ائمه(ع) طالب این بودند نه آن. چنانچه نقل شده كه كاظم(ع) در زندان هارون مدام مشغول به عبادت بود و مى‏فرمود: الهى از تو مى ‏خواستم خلوتگاهى كه تو را پرستش كنم، شكر تو را كه عطایم كردى.[۵] (بنابراین چون در دوره هایی به مردم مبتلا بوده اند، ترک اولی داشته اند)

ج) حضرت علی (ع) می فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی- وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ- اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ؛ خدایا نسبت به من از من داناترى و من به خودم از آنان آگاهترم، خدایا ما را بهتر از آنچه دیگران گمان مى‏برند، قرار بده، و آنچه را كه در باره ما نمى‏دانند نادیده بگیر و بیامرز.»  با این سخن، امام(ع) نفس خود را در برابر ستایشى كه موجب خودپسندى مى‏ گردد، شكسته و بعد از خداوند درخواست كرده تا درجه نیكى او را بالاتر از آنچه دیگران در باره او گمان دارند قرار دهد، و عیبهاى او را كه از آن ناآگاهند، بیامرزد. اگر كسى اشكال كند كه امام(ع) معصوم از گناه است، چگونه از او گناهى سر مى‏زند تا طلب آمرزش كند؟ در پاسخ مى‏گوییم: قبلا بیان كردیم كه عیب و نقص امثال آن حضرت و آنچه را كه در باره امثال او گناه مى‏نامند، از باب ترك اولى است نه از گناهان معمولى كه معصوم و مبرّا از آنهاست.[۶]

البته بعضی از مصادیقی که عده ای ترک اولی دانسته اند، به راحتی ابطال می شود. مانند آیه ذیل:
«لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَ یَهْدِیَكَ صِراطاً مُسْتَقیماً[فتح/۲] تا خداوند گناهان گذشته و آینده ‏اى را كه به تو نسبت مى ‏دادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدایتت فرماید.»

كلمه" ذنب" در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مى‏شود عبارت است از عملى كه آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افكندن بر روى هر چیز، ...  قیام رسول خدا به دعوت مردم، و نهضتش علیه كفر و وثنیت، از قبل از هجرت و ادامه‏اش تا بعد از آن، و جنگهایى كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى كلمه" ذنب" ...  اما خداى سبحان با فتح مكه و یا فتح حدیبیه كه آن نیز منتهى به فتح مكه شد، شوكت و نیروى قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانى كه رسول خدا(ص) در نظر مشركین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنى داد.[۷]

[۱]. بحار الأنوار، ج‏۲۷، ص: ۱۹۶.
[۲]. كاشف الأسرار، ج‏۲، ص: ۳۵۶.
[۳]. الكافی- ترجمه مصطفوى، ج‏۴، ص: ۱۸۶.
[۴]. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۹، ص: ۳۳۷.
[۵]. كاشف الأسرار، ج‏۲، ص: ۵۳۴.
[۶]. ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج‏۵، ص: ۴۹۲.
[۷]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۸، ص: ۳۸۲.

 

افزودن دیدگاه جدید