آیا زوال در حکومت دینی راه دارد؟

در ابتدا باید سوال را تا حدودی شفاف کنیم که منظور از زوال، زوال چه چیزی است. اگر منظور زوال سیستم الهی و نظامی است که خدای متعال آن را برای بشر بیان کرده، باید بگوییم که سیستم حکومت الهی، هرگز زوال ندارد:

در ابتدا باید سوال را تا حدودی شفاف کنیم که منظور از زوال، زوال چه چیزی است. اگر منظور زوال سیستم الهی و نظامی است که خدای متعال آن را برای بشر بیان کرده، باید بگوییم که سیستم حکومت الهی، هرگز زوال ندارد:

«ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ[نحل/۹۶] آنچه نزد شماست فانى مى‏ شود امّا آنچه نزد خداست باقى است.»

و رمز عدم زوال در سیستم حکومت الهی، انطباق آن با فطرت تبدیل ناپذیر بشر است. در سیستم حکومت الهی، تمام خواسته ها و استعدادهای انسان مد نظر بوده و سیستمی سازگار با آن تعیین شده است. و چون فطرت و ذاتیات بشر تغییر نمی کند، پس در چنین سامانه ای نیز زوال ممکن نیست.

اما حکومت الهی از جنبه بشری می تواند دچار زوال و نابودی شود. که این زوال به دلیل جنبه های بشری دخیل در حکومت است. که از این امر به آفات و آسیب های حکومت دینی تعبیر میکنند که مومنان برای صیانت و حفاظت از حکومت دینی باید مراقب این امور باشند و اجازه ندهند که با راه یافتن چنین آفاتی حکومت دینی دچار سستی یا نابودی شود.

به بیان دیگر سیستم حکومت اسلامی، هیچ نقص و عیبی ندارد. اما در مرحله اجری آن ممکن است عیوب و کمبودهایی وجود داشته باشد که گستردگی همین عیوب می تواند حکومت را مضمحل کند.

به عنوان مثال وقتی فساد سیاسی در مدینه النبی بروز می کند و رهبران ناشایست، جایگاه پیامبر (ص) را غصب می کنند، مسیر رشد و شکوفایی این حکومت، تا حدی متوقف شده و مفاسد ریشه می دواند! جلوگیری از راه های مشروع تامین نیاز جنسی، مجددا فحشا را رونق داده و به آن دامن می زند، تبعیض ها، فقر را گسترش می دهد. جنگ های بدون مشروعیت، روند رشد و فراگیری اسلام را کُند و سست بنیان می کند. و این حکومت علیرغم ابهت ظاهری، از تحقق اهداف اصیل خود ناتوان شده و در نهایت خلافت جای خود را به پادشاهی می دهد و خبری از حکومت الاهی باقی نمی ماند.

این زوال ناشی از سستی و قصور مردم در پذیرش فرمان الهی بوده است که تحمل پذیرش حق را نداشتند و به تبعیت رهبر شایسته ای که برایشان تعیین شده بود، اقدام نکردند. و در نتیجه روز به روز فسادها ریشه دوانده و کار به جایی می رسد که جاهلیت باز می گردد. و زوال مدینه النبی را مشاهده می کنیم.

بنابراین روشن می شود که حکومت دینی می تواند دچار زوال شد و ضمن توضیحات روشن شد که یکی از بزرگترین آفات حکومت دینی عدم اطاعت از رهبر صالح یا برگزیدن رهبر ناشایست است.

جامعه فاضله ای که پیامبر گرامی اسلام (ص) بنا نهاده بود و در آن فضیلت ها رشد یافته و اخلاق زشت جاهلیت رخت بربسته بود، با برگزیدن افراد ناشایست تباه شد و مجددا به اوضاع جاهلیت باز گشت که امیر المومنین علی (ع) می فرمایند: آگاه باشید، تیره روزى‏ها و آزمایش‏ها، همانند زمان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بار دیگر به شما روى آورد.[۱]

چون رهبری که نمی تواند راه خود را به طور صحیح بیابد، قطعا نمی تواند جامعه را به سمت صحیحی هدایت کند:
«أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى[یونس/۳۵] آیا كسى كه هدایت به سوى حق مى‏ كند براى پیروى شایسته ‏تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمى ‏شود مگر هدایتش كنند؟»

امر حکومت امری دشوار و سخت است که هر کسی از عهده آن بر نمی آید و اندک اشتباهی به جامعه آسیب وارد می کند. حضرت علی (ع) درباره زمامداری می فرمایند: زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده‏هاى بینى حیوان پاره مى‏ شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى ‏كند.[۲] با این وصف حال حکومت زمانی که در دست کسی مانند عمر قرار می گیرد، چگونه خواهد شد؟ حضرت در توصیفی زیبا راجع به عمر می گوید: اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه‏اى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزش طلبى بود.[۳]

و همان طور که رهبر ناشایست جامعه را تباه می کند، عدم اطاعت از رهبر شایسته نیز رهبری او را عقیم کرده و ثمری برای جامعه در پی نخواهد داشت. و این اتفاقی است که در زمان حکومت حضرت علی (ع) شاهد آن هستیم. مردم در اطاعت حضرت آن گونه سستی می کنند که ایشان می فرمایند: به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا كند، ده نفر از شما را بگیرد و یك نفر از آنها را به من بدهد.[۴]

مردم نسبت به حضرت علی (ع) به گونه ای عمل می کنند که ایشان می فرماید: و هر آینه، ملّت‏هاى جهان صبح مى‏كنند در حالى كه از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشتند، من صبح مى‏كنم در حالى كه از ستمگرى پیروان خود وحشت دارم.[۵]

این جامعه با این حکومت به اوضاعی مبتلا می شود که مهم ترین و ضروری ترین نیاز خود یعنی امنیت را نمی تواند تامین کند و یاران معاویه به غارت شهرها روی می آورند و کار به جایی می رسد که حضرت می فرماید: اكنون جز شهر كوفه در دست من باقى نمانده است.[۶]

پس یکی از مهم ترین مطالب حکومت دینی رابطه امت با امام است. امام باطل جامعه را به گمراهی می کشاند و امت نافرمان، امامت امام صالح را تباه می کند. و در هر دو فرض حکومت دینی دارای بزرگترین آفت است.

البته آفات حکومت دینی محدود به این مساله نیست و سایر آفات نیز باید مورد توجه قرار گیرد.

[۱]. خطبه ۱۶ نهج البلاغه.
[۲]. خطبه شقشقیه.
[۳]. خطبه شقشقیه.
[۴]. خطبه ۹۷ نهج البلاغه.
[۵]. خطبه ۹۷ نهج البلاغه.
[۶]. خطبه ۲۵ نهج البلاغه.

افزودن دیدگاه جدید